۱۳۹۶ آبان ۱۷, چهارشنبه






" مارکسیسم سر آشتی با ناسیونالیسم ندارد حتی با عادلانه ترین، صادقانه ترین، شفاف ترین و متمدنانه ترین نوع آن! مارکسیسم به جای تمام انواع ناسیونالیسم,انترناسیونالیسم را پیش کشیده و آن را ترویج میدهد." (( و.ای. لنین ))


کارگران تمام جهان در حال ساختن فرهنگ انترناسیونالیستی شان هستند! کارگران آگاه از وحدت کامل کارگران تمام ملل در هر سازمان آموزشی، صنفی، سیاسی و غیره کارگری پشتیبانی می‌کنند. بگذار آقایان محترم کادت خودشان را با انکار کردن یا کم بها دادن به اهمیت حقوق مساوی برای اوکراینی‌ها رسوا کنند. بگذار تا بورژوازی تمام ملتها با عبارت بافی‌های دروغ خودشان درباره فرهنگ ملی یا وظایف ملی و غیره و غیره، احساس راحتی بکنند.
کارگران هیچ وقت به خودشان اجازه نخواهند داد تا با سخنرانی‌های شیرین درباره فرهنگ ملی، یا «خودمختاری ملی – فرهنگی» بین آنها نفاق حاصل شود. کارگران تمام ملل همگی با هم و بطور دسته جمعی، از آزادی کامل و برابری کامل حقوق در سازمانهای عمومی، پشتیبانی می‌کنند – و این، طریقه تضمین فرهنگ اصیل می‌باشد.

کارگران تمام جهان در حال ساختن فرهنگ انترناسیونالیستی شان هستند، فرهنگی که مدتها است قهرمانان آزادی و دشمنان ستمگری سرگرم آماده ساختن آنند. کارگران در مقابل دنیای کهن، دنیای ستم ملی، منازعه و انزوای ملی، یک دنیای نوین، دنیای اتحاد زحمتکشان تمام ملل، دنیایی که در آن برای امتیازات خاص یا برای جزئی‌ترین ستم انسان بر انسان جایی وجود ندارد، قرار خواهند داد. « منتشره در پراودا شماره ١٠٦، ١٠ ماه مه ١٩١٣ مجموعه آثار لنین، جلد ١٩»
کارگران میهن ندارند!

چنین است بنیاد تحلیل کمونیستها از مسئله ملی. در طی قرن حاضر میلیونها کارگر در زیر بیرق میهن پرستی، دفاع از میهن و رهائی ملی فریب خورده، بسیج گشته و سلاخی شده و میشوند. در جنگهای جهانی و منطقه ای، در رو در رویی و جنگ های چریکی و درگیری های ارتش های دول بزرگ، طبقه کارگر همه کشورها فراخوانده شده و میشوند تا زندگی خود را فدای منافع کثیف سرکوبگران خود نماید. در سده حاضر هیچ چیزی آشکارتر از تضاد شدید میان منافع ناسیونالیسم و منافع طبقه کارگر خود نمائی نمیکند. اما از آنجائیکه پرولتاریا تنها میتواند در یک فرایند تاریخی از طریق تجارب خود درسهای تاریخ را فراگیرد، کمونیستها میتوانند فقط با تحلیل مسئله ملی در دوره های تاریخی اثبات نمایند که چرا مخالفت با هر گونه ناسیونالیسم و مبارزه ملی بخشی از آن خط طبقاتی گشته است که جریانهای پرولتری را از سازمان های بورژوائی متمایز میسازد.

جنبش کمونيستی از ابتدای بسته شدن نطفه اش يک جنبش بين المللی بوده است. اين يک تعليم و دستور معنوی نيست، بلکه حقيقتی است استوار بر اين واقعيت که طبقه کارگر يک طبقه واحد جهانی است و موقعيت و مبارزه اش توسط قوانين حرکت سيستم جهانی ( بخصوص در عصر امپرياليسم ) مشروط می گردد؛ طبقه ای که رهايی اش مشروط به الغای طبقات در هر کشور و رهايی بشريت در کل بوده و پيشرفت تلاش های انقلابيش در هر نقطه ی جهان از پيشرفت های خطی (تئوريکی و پراتيکی ) و کمّی جنبش در مقياس جهانی تاثير گرفته و بر آن تاثير می گذارد.

به همين دليل است که انترناسيوناليسم، ديدگاه نظری پرولتاريا است، و سازماندهی بين المللی برای پيشبرد امر پرولتاريا يعنی تحکيم اصول نظری و علمی آن و ايجاد اتحاد بين المللی حول اين اصول، و ماديت تشکيلاتی بخشيدن به اين وحدت، تحليل تحولات و سنتز تجارب و پاسخگويی به مشکلات و از اين طريق ارتقاء اصول نظری و علمی، کمک به شکل گيری گروههای انترناسیونالیست و در هر آنجا که موجود نيستند و تقويت آنهايی که موجودند، به يک کلام تامين رهبری پرولتری بر پروسه های انقلابی در سراسر جهان } و در مجموع تقويت جنبش انقلابی پرولتاريا در سطح بين المللی کاری اساسی می باشد. بايد دانست که توان انجام دومی (سازمان دهی بين المللی ) بسته به اين است که نيروی پرولتری در هر کشور تا چه حد انترناسيوناليسم را به مثابه يک مولفه حياتی بينش خود محکم چسبيده و صفوف خود و کارگران را مسلح به آن می کند. و نيز، تربيت انترناسيوناليستی عنصر تعيين کننده ای در پروسه آگاهی بخشيدن به طبقه کارگر می باشد. اين تربيت صرفا با توضيح همسرنوشتی کارگران يک کشور با کارگران کشورهای ديگر انجام نمی گيرد، بلکه بستگی بدان دارد که پرولتاریای آگاه هر کشوری، تا چه حد به اين وظيفه انترناسيوناليستی بدان جامه عمل می پوشانند و به آن عمل می کنند.

اينها اصول اساسی مارکسيسم از زمان پيدايش اين علم می باشد. مارکس و انگلس در مانيفست کمونيست اعلام کردند که کمونيست ها با اين حقيقت متمايز می شوند و : " در مبارزه ملی پرولتاريای کشورهای مختلف، آنها (کمونيست ها) منافع مشترک تمامی پرولتاريا، مستقل از هر مليتی را ، مطرح کرده و به پيش می گذارند..." مارکس و انگلس با اين ديدگاه در سال ۱۸۶۴ انترناسيونال اول را بنيان نهادند.

هیچ نظری موجود نیست: