۱۳۸۶ شهریور ۳۱, شنبه








در باره هنر انقلابی

معمولاً وقتی از هنر تعریفی به میان آوره میشود بلافاصله این سوال در ذهن تداعی میشود، که مفهموم هنر چیست؟ و اساساً نقش اجتماعی هنر در جامعه چیست، و در تداوم همین پرسش مهم مسئولیت و رسالت اجتماعی هنر چه میتواند باشد. از آنجا که این مقوله مستقیماً به شعور و یا آگاهی اجتماعی مربوط می گردد لازم است برای فهم هرچه بیشتر مفهوم هنر و کارکرد آن در جامعه کمی در این باره بیشتر گفتگو نمایم.
همانطور که گفتیم قبل از پرداختن به توضیح و هرگونه تعریف معینی از هنر در اینجا، می خواهیم کمی پیرامون مقوله اصلی بنام هستی اجتماعی و شعور اجتماعی که هنرفقط انعکاس یکی از این فرایندها می باشد بدان بپردازیم.
هستی و شعور اجتماعی چیست و اساساً چه ربطی میتواند به مقوله هنر داشته باشد. هستی اجتماعی ، شیوه تولید نعمات مادی و آن مناسباتی است که انسانها در پروسۀ این تولید مستقل از اراده و خواست خود وارد آن میشوند و کلیۀ جهات شئون دیگر زندگی اجتماعی را همین شیوه تولید و مناسبات تولید تعین می کند. شعور اجتماعی که بر بستر این مناسبات شکل می گیرد بدین قرار است. شعور اجتماعی مجموعه نظریات، اندیشه ها،ایده ها،تئوریهائی است که در آن طبیعت و زندگی مادی جامعه و کل سیستم مناسبات اجتماعی منعکس است.
شعور اجتماعی را میتوان در دو سطح در نظر گرفت، بصورت مجموعۀ تصورات،عادات ، روحیات اجتماعی ، ذوق و سلیقۀ عمومی که جنبه عادی و پراتیکی دارد و بشکل خودبخودی در مسیر تاریخ اجتماع شکل می گیرد و به افراد جامعه القاء میشود و ما آنرا الزاماً روح و روحیه جامعه می نامیم.  

۱۳۸۶ مرداد ۳۰, سه‌شنبه





گل همين جا ست!
همين جا برقص !
«کارل مارکس»

بياد تمامی جانباختگان زندانیان سیاسی بویژه جانباختگان کشتار تابستان٦٧

تاريخ تاکنونی انسان بويژه استثمارشوندگان همواره با جدال و مبارزه رقم خورده است. از زمان پيدايش مناسبات بر پايه اقتصاد کالائی تا کنون همواره طبقات برای بقای خود به ستيزو پيکار برخواسته اند. در اين ميان فروشندگان نيروی کار برای زنده ماندن و جلوگيری از خطر مرگ در اثر گرسنگی مبارزه رکن اساسی و اصلی را در زندگی روزمره اشان ايفا نموده است. زيرا تا مادام که طبقات وجود دارند جنگ و کشمکش طبقاتی هم در جريان است. در اين رابطه دولت بمثابه يکی از رويکردهای طبقه مسلط اجتماعی از نظر سياسی اقتصادی و... بوجود می آيد. که وظيفه حفظ و حراست وضعيت موجود، سازمان دادن نظم ، سامانيابی حقوقی قضائی و مجموعه عواملی که ميتواند در سيطره تمرکز تسلط بلامنازع اقتدار دولتی خود را تثبيت کند. تا در سايه اين نظم معين به اقتدار و تداوم سياسی خود ادامه دهد.
تاريخ مبارزه طبقاتی پرولتاريا همواره شاهد اين رخدادها بوده است، با نگاهی به گذشته و دنيای معاصر درخواهيم يافت که چه بر سر انسان رفته است. در پنج قاره جهان هم چنان فروشندگان نیروی کاردرچنگال جنگ،کشتار بی وقفه، شقاوت و بيرحمی عليه بشریت، که جزء لايتجزای ديکتاتوری طبقاتی هار و عريان نظام کاپيتاليستی میباشد در جريان است .
با عمیق تر شدن بحران نظام سرمايه داری و کاهش نرخ سود سرمايه های مالی و صنعتی سرمايه داران، تشدید افزایش بار اين بحران بر دوش طبقه کارگر و فرودستان جوامع از طريق افزايش بيکار سازی، رسوب دستمزدها، موجب فقر عمومی درجامعه گردیده. در کشورهای متروپل اشکال ويژه خود را اين وضعيت دنبال می کند. بدليل انباشت مناسب سرمايه و ترکيب ارگانيک بالای سرمايه از طريق جذب بخش اعظمی از ارزش های اضافه توليد شده در کشورهای پيرامون باعث می گردد تا سرعت فقر و بيکار سازي ها نرخ کندتری را نسبت به کشورهای پيرامون دنبال نمايد. نتيجتاً برای جبران مافات اين پايين آمدن نرخ سودها در کشورهای متروپل، می بايست اين فوق سود از طريق کشورهای پيرامون تامين گردد. اين روند در پی خود نياز به يک اقتدار دولتی و سرکوبگر به معنای اخص کلمه را طلب می کند تا در سايه اين تمرکز دولتی نظم مورد نظر سرمايه امپریالیستی را ترغيب کند.

۱۳۸۶ خرداد ۲۰, یکشنبه

اتحادیه گرائی در ضدیت با جنبش کارگری!




اتحادیه گرائی در ضدیت با جنبش کارگری

بگذار طبقات حاکم سرمايه و دوستان رنگارنگش از چپ و راست عليه فعالين انتقادی درون جنبش کارگری ژاژخواهی کنند. عليه آنان تهمت و افترا بزنند آنان را بی اطلاع از وضعيت کارگران بدانند. ولی ما بی اعتناء به اين ياوه گوئی های پوچ و بی اساس به راه خودمان می رويم و بنابر رسالت تاريخی مان حقايق را برای طبقه مان آشکار ميسازيم.
سالهای متمادی است که مبارزه طبقاتی و جنبش کارگری را دستگاههای نظری چپ سرمايه با هويت ها و گرايشات گوناگون آنرا به بيراهه برده اند و در مسلخ بورژوازی سلاخی کرده اند. حکام سرمايه همواره تلاش نموده اند تا در جوامع متلاطم که با بحران های عميق اقتصادی روبرويند، با متوسل شدن به اتحاديه ها نشان دهند که در جوامع سرمايه داری تعادل آسيب پذير جامعه را ميشود حفظ کرد. هر جا که جنبش کارگری وارد ستيز و پيکار عليه بحران شده است، اتحاديه ها مخالفين سرسخت و آشتی ناپذير با آنان هستند. اتحاديه ها بطور روتين مبارزه طبقاتی پرولتاريا را از درون تضعیف و منحرف ميکنند. زيرا ماهيت ارتجاعی اتحاديه ها همين است. اگر به طور گذرا به مبارزات و شورش های شهری طی چندين دهه اخير در عرصه بين المللی نظری بی افکنيم به عینه نقش مخرب اتحادیه ها را خواهیم دید. منبابه نمونه اعتصاب و مبارزات کارگران معدن در انگلستان، تظاهرات و شورش بخش های مختلف کارگری در فرانسه، در این شورش ها بنا به اظهارات و موضع گیریهای رهبران اتحادیه در قبال مطالبات و مبارزات کارگران چهره واقعی خود را نمایان میسازند. آنان با اتخاذ مواضع مماشات طلبانه در دفاع از نظام سرمایه داری بروشنی نقش مخرب و بازدارنده خود را نشان میدهند. رهبران اتحادیه ها در هر تحول و شورش کارگری جان فشانی و مبارزه کارگران را وثيقه بده بستانها با حکام سرمايه برای رسيدن به اهداف رذيلانه خود قرار ميدهند. ما به عينه و تجربه دريافته ايم هر چه دخالت گری اتحاديه ها در جدالهای کارگران عليه وضعيت موجود بيشتر ميشود، مبارزات آنان تضعيف شده و سرانجام هم شکست ميخورد. از سوی ديگر هرچه مبارزات کارگران از اتحاديه ها فاصله می گيرد به همان ميزان قويتر و به سرعت گسترش پيدا می کند.