۱۳۹۶ آبان ۲۳, سه‌شنبه






اگر تاریخ نه در ذهن، تخیل و آرزوی ما، بلکه در واقعیت جریان دارد، یعنی در دنیای واقعی منافع متضاد طبقات، در دنیای استثمارگران و استثمار شوندگان، ستم گران و ستمدیده گان جاری است، بنابراین در این دنیا درست بودن، منطقی بودن، عقلائی بودن و غیره خود به خود نمیتواند مستقر شود.


در جامعه منقسم به طبقات و استثمارگرانه که توسط قدرت قهار قدرت های کوچک و بزرگ امپریالیستی اداره میشود. آیا شما میتوانید با گفتمان و خواهش و تمناء از آنها بخواهید به استثمار و جنگ و هزاران مصائب بیشمار دیگر پایان دهند؟

مارکس در مقدمه سهمی در نقد فلسفه حقوق هگل: نیروی مادی باید با نیروی مادی درهم شکسته شود، اما لازمه شکستن نیروی مادی به ویژه اگر این نیرو طبقات ارتجاعی باشند، قهر یا دقیقتر بگوئیم قهر انقلابی و طبقاتی است.
مارکس در یکی از اثرهای مشهورش بنام خانواده مقدس در این زمینه چنین نگاشت: پرولتاریا نمی تواند خود را آزاد کند بدون آنکه شرایط زندگی خود را از میان ببرد. او نمی تواند این شرایط را از میان بردارد بدون آنکه تمامی شرایط غیر انسانی زندگی اجتماعی امروز را که در موقعیت خود او جمع گشته از میان بردارد.
این پرسش مطرح نیست که این و یا آن شخص پرولتر و یا جمع آنان در لحظه مشخصی از تاریخ چه برداشتی از هدف خود دارد. برعکس مسئله اینست که بطور کلی پرولتاریا چیست و در رابطه با موجودیتش، چه هدف و تمایل تاریخی را دنبال میکند؟ هدف پرولتاریا و حرکت تاریخی آن بوضوح و بلامنازع تحت شعاع شرایط زندگی آن و کل سازماندهی جامعه بورژوائی امروز می باشد.

برای مارکس، طبقه کارگر طبقه ای تاریخاً انقلابی است، زیرا شرایط رهائی طبقه کارگر از بین بردن هرنوع طبقه است. این برای اولین بار در طول تاریخ است که شرایط برای رسیدن به چنین جامعه ای مهیا می باشد. در گذشته اگر طبقات اجتماعی در اثر مبارزه نظام کهن را نابود کرده و نظم نوینی را جایگزین می ساختند، خود دگر بار به استثمار طبقات دیگر می پرداختند، ولی در رسیدن به نظام مطلوبی که پرولتاریا در پیش دارد پرولتاریا مجبور است که خود خویش و بدین ترتیب قطب متضاد مشروطش که او را به پرولتاریا مبدل ساخته است یعنی مالکیت خصوصی را نفی کند و همین نفی کردن خود به عنوان یک طبقه است که به او خصلت انقلابی میدهد.

مارکس پرولتاریا را نیروئی با پتانسیل قوی میدانست که در تحول جامعه سرمایه داری بسوی ایجاد یک جامعه نوین در حرکت است. این امر از شرایط عینی پرولتاریا ناشی میشود و نحوه زندگی او و نوع رابطه اش در درون مناسبات تولیدی موقعیت و جایگاه او را روشن می ساخت. بدین جهت مارکس متذکر گشت که تجمع کارگران مختلف در محیط کارخانه و گرد آمدن آنان که در واقع بعلت نوع سازماندهی جامعه سرمایه داری می باشد، آنها را قادر خواهد ساخت که علیه نظام موجود سازماندهی و مبارزه کنند. دلیل مبارزه آنان در ابتدا عدم پاسخگوئی سرمایه داری به مطالبات و خواسته های آنها است. به بیان دیگر تضاد بین تولید اجتماعی و مالکیت خصوصی بر ابزار تولید کارگران را به مبارزه علیه سرمایه داری ترغیب می نماید. 

نکته دیگر اینکه کارگران بدلیل نقش تاریخی ویژه خود در تولید توانائی بوجود آوردن یک بدیل اجتماعی در مقابل سرمایه داری را دارا می باشند. در واقع پرولتاریا یک طبقه انقلابی است بدین دلیل که پتانسیل تغییر بنیادی نظام موجود را دارا می باشد. اما این بدین معنا نیست که کارگران لزوماً انقلابی هستند. هم انقلاب و هم طبقه کارگر به معنای فرآیند بوده و هیچیک درحالت سکون و خارج از بعد زمان و حرکت معنی نمی دهند. انقلاب کارگری بعنوان یک عمل لحظه ای در روز و سال مشخصی بی معناست.

پس انقلاب، شالوده حرکت تاریخی پرولتاریا، در دوره معینی از تاریخ سیادت سرمایه داری می باشد که در جریان این حرکت تاریخی پرولتاریا، شکل گرفته است و بصورت یک طبقه، یعنی مجموعه ای با اهداف و خواستهای مشخص و با درک مشخصی از روابط اجتماعی در مقابله با بورژوازی بمثابه یک طبقه ابراز وجود میکند.

هیچ نظری موجود نیست: