۱۳۹۶ آبان ۱۶, سه‌شنبه






افراد، احزاب و جریاناتی یافت میشوند که تمایل دارند تا ضمن تداعی کردن خود با مارکسیسم چیزهایی در باره مارکسیسم بیان دارند. زیرا اشتغال به چیزهایی که باب طبع مردم است در این ایام معمول و متداول گردیده است و بخشی از مشغولیات اوقات فراغت مؤلفان و ناشران و همین جماعت را تشکیل میدهد. سرمایه داری نیز با این گونه اشتغالات مخالف نیست، بلکه آنها را در شمار مخلفات دور سفرۀ تناولات فکری خود محسوب میکند، تا هم توهم وجود آزادی اندیشه را شایع سازد، هم فشارهایی را از درون خود آزاد و رها نماید و هم به عامیانه ساختن مارکسیسم بپردازد و از جدی بودن آن بکاهد. از مارکسیسم سخن میگوید، ولی مارکسیسم را تخطئه میکند، در باره روشنگری و روشنفکری بسط کلام میدهد، ولی به پیروی از صاحبان زر و زور و تزویر مروج تاریک فکری و کور ذهنی است که یکی از روش ها و شگردهای معمول صاحبان اندیشه در حیات بورژوازی است.
.
کسانی وجود دارند که به علل گوناگونی، من جمله وقوع نابسامانی هایی در زندگی و ناهمواری هایی در وضع روانی در پی نجات دهنده ای هستند و چون این کسان رویکردی مذهب گونه به امور جهان نیز نداشته اند، این پیام آور رستگاری بخش زمینی را «مارکس» پنداشته اند و به ستایش و پرستش او مشغول شده اند. این مؤمنان جدید که به مارکسیسم ایمان آورده اند حال تمام آن پرستش تعصب آمیز و تعبّدآور خود را تقدیم راه مارکس و حزب کمونیست می نماید. معلوم نیست اگر اینان بدانند که مارکس منقد، روشنگر و انقلابی تا چه اندازه با آنها مخالف است، دیگر از ایمان آنها چه بر جای خواهد ماند!؟
زمانی که مارکس و انگلس اساسی ترین بیانه مانیفست کمونیست، را به سال ۱۸۴۸ تنظیم و منتشر کردند. اعتقاد داشتند: هیچ منافعی جدا از منافع کل پرولتاریا ندارند، و اصل خاصی را وضع نمیکنند که بخواهند طبق آن پرولتاریا را نمونه سازی کنند. مزیت اصلی جهان بینی آنها بر سایر آموزه ها این است که آنها علی رغم اختلافات گوناگون ملیتی و عقیدتی در اردوگاه عظیم پرولتاریای جهانی، همواره به منافع کل پرولتاریا توجه دارند؛ و با وجود پیدایش مسایل مختلف در جنبش پرولتاریایی به کل و مجموعه حرکت پرولتاریا نظر دوخته اند؛ بنابراین آنها متشکل سازنده و جهت دهنده اصلی ایجاد کننده، حرکت پرولتاریایی میباشند تا پرولتاریا بتواند، بصورت یک طبقۀ منسجم و خودآگاه برای نابودی تمام مناسبات بورژوازی متشکل شود! در مانیفست، مارکس و انگلس می افزایند که اصول نظریه ای کمونیست ها به هیچ وجه ناشی از ایده ها و پرنسیپ هایی که محصول اندیشه های این و یا آن مصلح جهانی باشد نیست، بلکه این اصول، تنها بیانگر مناسبات واقعی مستقر در یک نبرد واقعی تر طبقاتی اند.
بنابراین بیانات مانیفست کمونیست به حد کافی روشن اند و دیگر هیچ مفری از طنز و هزلی برای تخطئه کنندگان مارکسیسم و یا عبارت پردازی های پوچ مارکسیست نمایان رنگارنگی که هر روز در حال صدور مارکسیسم تازه ای به نام مارکس میباشند، باقی نمی گذارد.

هیچ نظری موجود نیست: