پوپولیسم، ساده سازی، گمراهه و انکار حقایق مادی در جامعه است
.
آن مسلک ماترياليستی
که آدميان را محصول اوضاع و احوال و تربيت ميداند و معتقد است که برای تغيير
آدميان بايد اوضاع و احوال و تربيت را تغيير داد فراموش ميکند که اوضاع دقيقا به
دست آدميان تغيير مييابد و اين خودِ مربّی است که نياز به تربيت دارد. «مارکس»
نیاز نیست تا برای تحریف تاریخ دست به
سفسطه گری زد و ردای فرشته بر تن خویش و دیگرانی کرد، که در رواج، سرکوب، استثمار،
واپسگرایی و به تباهی کشاندن جامعه عصر خویش نقش مهمی ایفا کرده اند. باید افکار
منحط، ضد انقلابی و پوسیده آنها را بی محابا به دست نقد بیرحمانه ماتریالیستی
تاریخ سپرد. واین فرجام زشت و نامیمونی کسانی است که نمیخواهند درست بیندیشیند و
از آن مهمتر نمی خواهند راست بگویند و در بند سیاست های ضد انقلابی، رفرمیستی،
فرقه ای و مصلحت جویی گرفتارند. درهم گوئی، تناقضگویی، دروغگویی و تحریف، اجزاء
لایتجزائی سیستمی هستند که میخواهد نادرست را درست جلوه دهد.
پوپولیسم، ساده سازی، گمراهه و انکار حقایق مادی در جامعه است.
یکی از دشواری های ویرانگر کنونی جامعه ما، بویژه آنانیکه مدعی سیاست ورزی هستند، مدتهاست که بدان دچار است، معضل ساده سازی، سطحی نگری و از این طریق نفع و انکار حقایق جاری موضوعات مهم اجتماعی است. بازتاب ویران کننده این نوع نگرش همین امروز در برابر دیدگان ما در حال رژه رفتن هستند.« به قول مش قاسم: دروغ چرا از این اینجا تا قبر دو قدم راه است » ! ( اشاره به سریال دائی جان ناپلئون میباشد) ساده سازی به معنی عدم درک و شناخت پدیده های پیچیده اجتماعی و بغرنجی ها و روابط و تاثیرات متقابل درون پدیده ها که در مرحله معینی به رشد ایده های سطحی و اندیشه گرایش براست در جامعه کمک میکند. از همین رو افکار ارتجاعی و دست راستی با انکار حقایق علمی، با طرح راه حل های ساده انگارانه برای حل معضلات پیچیده اجتماعی اقدام به عوام فریبی (دماگوژی) میکند. همانگونه که افراد، احزاب چپی، "پوپولیست" و ساده لوحان در حال انجام آنند.
انسان، تنها از راه آگاهی می تواند به شأن
سزاوارش دست یابد. « کارل مارکس »
نخسین قدم برای نقد انحرافات، کج رویهای
گذشته، باید جسارت به خرج داد و بدون هیچ اما و اگری اشتباهات گذشته را با کسب
آگاهی طبقاتی از نظرگاه مارکسیستی بدست نقد ماتریالیستی، یعنی روش و متدولوژی
مارکسی سپرد.
آن مسلک ماترياليستی که آدميان را محصول اوضاع و احوال و تربيت ميداند و معتقد است که برای تغيير آدميان بايد اوضاع و احوال و تربيت را تغيير داد فراموش ميکند که اوضاع دقيقا به دست آدميان تغيير مييابد و اين خودِ مربّی است که نياز به تربيت دارد. از ديدگاه چنين مسلکی، جامعه ناگزير به دو بخش تقسيم ميشود که يک بخش آن بالاتر از خود جامعه است (مثلا نزد رابرت اوئن). تقارن تغيير اوضاع و احوال و تغيير فعاليت بشری، يا تغيير خود، را فقط در وجه پراتيک انقلابی ميتوان نگريست و به نحوی عقلانی درک کرد. (( تزهایی در باره فوئرباخ تز سوم - کارل مارکس))
آن مسلک ماترياليستی که آدميان را محصول اوضاع و احوال و تربيت ميداند و معتقد است که برای تغيير آدميان بايد اوضاع و احوال و تربيت را تغيير داد فراموش ميکند که اوضاع دقيقا به دست آدميان تغيير مييابد و اين خودِ مربّی است که نياز به تربيت دارد. از ديدگاه چنين مسلکی، جامعه ناگزير به دو بخش تقسيم ميشود که يک بخش آن بالاتر از خود جامعه است (مثلا نزد رابرت اوئن). تقارن تغيير اوضاع و احوال و تغيير فعاليت بشری، يا تغيير خود، را فقط در وجه پراتيک انقلابی ميتوان نگريست و به نحوی عقلانی درک کرد. (( تزهایی در باره فوئرباخ تز سوم - کارل مارکس))
بر همین اساس در راستای دگرگونی عمیق در
جامعه، " اولین گام کسب آگاهی طبقاتی از دیدگاه مارکسیستی میباشد". این
تنها گزینه ممکن و رهائیبخش از یوغ و سلطه نکبتبار شرایط موجود در برابر ماست!!!
"
"
هم به منظور تولید
آگاهی کمونیستی در یک مقیاس توده ای ، و هم برای پیروزی خود امر [کمونیسم] ، تغییر
انسانها در یک مقیاس توده ای ضروری است ، تغییری که تنها در یک جنبش عملی ، یک
انقلاب ، می تواند صورت بگیرد. بنابراین انقلاب ضروری است نه فقط بخاطر اینکه طبقه
حاکم را از هیچ طریق دیگری نمیتوان سرنگون کرد ، بلکه به این دلیل نیز که طبقه
سرنگون کنندهّ آن تنها در یک انقلاب قادر می شود خود را از همه کثافات اعصار خلاص
کند و شایسته بنیاد نهادن جامعه ای نوین گردد. " (( مارکس, ایدئولوژی آلمانی))
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر