انقلاب کمون پاریس تجربه ای گرانبها بر تارک تاریخ مبارزه
طبقاتی پرولتاریاست !
کمون برای آن که به همین بلای اجتناب ناپذیر در همه نظام های
پیشین ٬ یعنی تبدیل شدن دولت و اندام های دولتی از خدمتگزاری جامعه به خدایگان مسلط
بر جامعه ٬ دچار نشود و وسیله کارآمد را به کار برد . نخست اینکه این
که گزینش همه مقامات در دستگاهای اداری٬ قضائی و آموزشی را تابع انتخاب بر مبنی آرا عمومی
کرد و ٬ درنتیجه٬ بنارا بر این نهاد که آن مقامات در هر لحظه پس گرفتنی
باشند . دوم این که دستمزد خدمات را ٬ از پائین ترین تا بالاترین آن ها ٬ معادل همان دستمزدی قرار داد که
دیگر کارگران دریافت می داشتند . بالاترین دستمزدی که کمون پرداخت کرد ۶۰۰۰ فرانک
بود . بدین سان ٬ جلوی مسابقه برای دستیابی به مقامات و مناصب اداری گرفته می
شد ضمن آن که انتخاب شوندگان برای امور نمایندگی مردم دست و بالشان بازبود و موظف
بودند حدودی را رعایت کنند .
این طرز در هم شکستن
( پایه های ) قدرت دولتی به نحوی که تا آن زمان مرسوم بود و نشاندن قدرتی
جدید٬ قدرتی براستی دمکراتیک٬ به جای آن موضوعی است که در بخش سوم جنگ داخلی در فرانسه ٬ به تفصیل شرح داده شده است .
ولی
اشاره ای به این موضوع در این جا لازم بود
٬ زیرا٬ به ویژه در آلمان ٬ اعتقاد خرافی به دولت از حد فلسفه خارج شده و در
وجدان عمومی بورژوازی و حتی فیلسوفان ٬دولت ” تحقق فکرت ” یاملکوت خدا در روی زمین است که بیان
فلسفی به خود گرفته است ٬ قلمروی است که حقیقت و عدالت جاودانه در آن تحقق می یابند یا
باید تحقق یابند. و ارچگذاری خرافی گونه دولت و هر آن چه به دولت مربوط می شود از
همین جا سرچشمه می گیرد٬ و ریشه گیری این احساس در وجود همگان به ویژه از آن رو
آسان تر می شود که همه ما ٬ از همان دوران شیرخوارگی ٬ با این تصور خو می گیریم که همه
امور و همه منافع مشترک جامعه به طور کلی ٬ جز به شیوه ای که تا کنون صورت گرفته ٬ یعنی جز به دست دولت و مراجع
اقتداری که نان دولت را می خورند٬ به صورت دیگری نمی توانند تنظیم و اداره شوند. چندان که
مردم گمان می برند حال که توانسته اند اعتقاد به پادشاهی موروثی را کنار بگذارند و
به سر جمهوری دموکراتیک قسم یاد کنند٬ گامی به راستی معجزه آسا برداشته اند. در حالی که دولت ٬ در واقعیت امر ٬ چیزی جز ماشین سرکوب یک طبقه به
دست طبقه ای دیگر نیست و این حقیقتی است که در جمهوری دموکراتیک و نظام پادشاهی٬ هر دو به یک سان مصداق دارد.
خلاصه این که ٬دولت ٬ در بهترین حالت ٬ شری است که پرولتاریای پیروزدر پیکار برای به دست
آوردن سلطه طبقاتی خود٬ آن را ( از گذشته) به ارث می برد٬ شری که پرولتاریا٬ درست مانند کمون پاریس٬ از مضار(۸) آن در کوتاه ترین
زمان رها نخواهد شد مگر آن گاه که نسل تازه ای از مردم ٬ که در شرایط اجتماعی تازه و
آزادانه ای به بار آمده اند٬ چندان توانایی بیابند که بتوانند تمامی این زباله
برانباشته ای را که دولت نام دارد بروبند و ازپیش پای خود بردارند.
سوسیال دموکرات عامی٬ که اخیرا واژه دیکتاتوری پرولتاریا دوباره به گوش
اش خورده٬ از شنیدن آن به وحشتی سلامت بخش دچارشده است . بسیار خوب
آقایان ٬ خیلی مایلید بدانید این دیکتاتوری چه گونه چیزی است ؟ نگاهی
به کمون پاریس بیندازید٬ خواهید دید که این همان دیکتاتوری پرولتاریاست.
« مقدمه فردریش
انگلس برچاپ آلمانی۱۸۹۱- جنگ داخلی در فرانسه »
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر