دفاع
واقعی از حرمت و کرامت انسانی، معنایش در مقاومت و سرتسلیم فرود نیاوردن در برابر
طبقات حاکم سرمایه معنی پیدا میکند. نه در وادادگی و تسلیم و شلیک تیر خلاص به شقیقه
همرزمان خود. اگر کسی نفهمد که وجود زندان و زندانی سیاسی ، به
تبع آن اعدام و شکنجه و تواب سازی ناشی از وجود طبقات و جنگ طبقاتی است. هیچ چیز
از اصول سیاست نیا آموخته است. زیرا مادام که طبقات حاکم سرمایه وجود دارد، طبقه
استثمار شونده برای نابودی نظام سرمایه داری در حالت جنگ بسر میبرد. وجود زندانی سیاسی
در نظام سرمایه داری اعلان جنگ علنی علیه کل جامعه ای است که خواهان تغییرات بنیادی
در سیستم امور اداره جامعه میباشند. وجود زندان سیاسی و متعاقب آن شکنجه و اعدام
نماد وجود دائمی مبارزه طبقاتی در جامعه و سیمای توحشبار نظام سرمایه داری امپریالیستی
در برابر سیل عظیم اعتراضات اجتماعی است علیه وضعیت موجود.
.
بياد
تمامی جانباختگان زندانیان سیاسی بویژه جانباختگان کشتار تابستان٦٧
تاريخ
تاکنونی انسان بويژه استثمارشوندگان همواره با جدال و مبارزه رقم خورده است. از
زمان پيدايش مناسبات بر پايه اقتصاد کالائی تا کنون همواره طبقات برای بقای خود به
ستيزو پيکار برخواسته اند. در اين ميان فروشندگان نيروی کار برای زنده ماندن و
جلوگيری از خطر مرگ در اثر گرسنگی مبارزه رکن اساسی و اصلی را در زندگی روزمره
اشان ايفا نموده است. زيرا تا مادام که طبقات وجود دارند جنگ و کشمکش طبقاتی هم در
جريان است. در اين رابطه دولت بمثابه يکی از رويکردهای طبقه مسلط اجتماعی از نظر
سياسی اقتصادی و... بوجود می آيد، که وظيفه حفظ و حراست وضعيت موجود، سازمان دادن
نظم طبقاتی، سامانيابی حقوقی قضائی و مجموعه عواملی که ميتواند در سيطره تمرکز
تسلط بلامنازع اقتدار دولتی خود را تثبيت کند. تا در سايه اين نظم معين به اقتدار
و تداوم سياسی طبقاتی خود ادامه حیات دهد.
تاريخ
مبارزه طبقاتی پرولتاريا همواره شاهد اين رخدادها بوده است، با نگاهی به گذشته و
دنيای معاصر درخواهيم يافت که چه بر سر انسان رفته است. در پنج قاره جهان هم چنان
فروشندگان نیروی کاردرچنگال جنگ،کشتار بی وقفه، شقاوت و بيرحمی عليه بشریت، که جزء
لايتجزای ديکتاتوری طبقاتی هار و عريان نظام کاپيتاليستی میباشد در جريان است .
با عمیق
تر شدن بحران نظام سرمايه داری و کاهش نرخ سود سرمايه های مالی و صنعتی سرمايه
داران، تشدید افزایش بار اين بحران بر دوش طبقه کارگر و فرودستان جوامع از طريق
افزايش بيکار سازی، رسوب دستمزدها، موجب فقر عمومی درجامعه گردیده. در کشورهای
متروپل اشکال ويژه خود را اين وضعيت دنبال می کند. بدليل انباشت مناسب سرمايه و
ترکيب ارگانيک بالای سرمايه از طريق جذب بخش اعظمی از ارزش های اضافه توليد شده در
کشورهای پيرامون باعث می گردد تا سرعت فقر و بيکار سازي ها نرخ کندتری را نسبت به
کشورهای پيرامون دنبال نمايد. نتيجتاً برای جبران مافات اين پايين آمدن نرخ سودها
در کشورهای متروپل، می بايست اين فوق سود از طريق کشورهای پيرامون تامين گردد. اين
روند در پی خود نياز به يک اقتدار دولتی و سرکوبگر به معنای اخص کلمه را طلب می
کند تا در سايه اين تمرکز دولتی نظم مورد نظر سرمايه امپریالیستی را ترغيب کند.
بدين
معنی که سازمان اقتصاد و سياست متمرکزتر می شود. ترجمان عملی آن سرمايه داری
انحصاری دولتی مدل اقتصادی که در بيشتر کشورهای پيرامون برای تامين نرخ سودی که در
بالا بدان اشاره رفت بوجود می آيد. پروسه اين روند تمرکز بيشتر بخشهای کليدی
اقتصاد از جمله کنترل و نظارت در امر صادرات و واردات، تعين قيمت کالاها و..... به
موازات آن، سرکوبهای افسارگسيخته، از بين رفتن نهادهای صنفی سياسی و به تملک
درآمدن ديگر تشکل های اجتماعی توسط دولت متمرکزترمی شود. این پروسه نتيجه بلافصل
يک دوره از بحران سرمايه و چاره جوئی طبقه بورژوازی است. پديده فوق الذکر بطور
روتين پس از خاتمه جنگ جهانی دوم در بيشتر بخش های جهان بوقوع پيوست. بويژه در
کشورهای خاورميانه در اين ميان هم کشور ايران از اين الگو و مدل اقتصادی بی نسيب
نماند.
تحولات
بعد از بهمن ۵۷ در ايران مؤید اين واقعيت می باشد. در پی شکست قيام بهمن موجب روی
کار آمدن يک دولت متمرکز و ماشين سرکوب آدم کشی بنام جمهوری اسلامی ایران منتهی
شد، تا در ادامه همان رسالتی که بدان اشاره رفت، یعنی براساس مقتضيات نظام
کاپيتاليستی جهت تامین نرخ سود سرمایه های امپریالیستی گام بردارد.
پديده
رژيم اسلامی سرمايه در ایران مجموعه ای است از تعارضات و تنقاضات درونی که همواره
اين پديده را با خود حمل نموده است. اما برغم داشتن این تناقضات درونی، همواره در
پاسداری از منافع طبقاتی بورژوازی در قد و قواره يک رژيم تمام عیار سرمايه داری
مطرح بوده است. اين متناقض بودنش را می شود از زوايای مختلف مورد برسی قرار داد.
يکی از ارکانهای اصلی به تناقض کشاندن اين رژيم، وجود مبارزات دائمی طبقه کارگر و
ديگر اقشار اجتماعی میباشد که هیت حاکمه سرمایه در ایران را مرتب به مصاف می طلبد.
اما موضوع مهم دیگری که باید در اینجا بدان اشاره کرد، وجود دولت در جامعه سرمایه
داری میباشد. ظاهراً دولت برای رفع تنقاضات اجتماعی بوجود آمده بود، اما همین پدیده
چه به لحاظ تاریخی و تجارب عینی و علمی نشان داد، اساساً مهمترین ارکان تعین کننده
در کشانیدن جامعه به تناقض می باشد. بنابر این وجود دولت در جامعه سرمایه داری،
خود یک تناقض آشکار و غیر قابل انکار است.
سال۵۸
تشدید حملات سرکوبگرانه
با
ورود به سال ۵۸ و ايجاد يک فضای مقطعی و نيم بند "باز" در جامعه و در
تداوم آن، به جلوی صحنه سياست آمدن احزاب و گروههای سياسی موجود در آن دوره، طرح و
مطالبات جنبشهای عموم خلقی که عمدتاً از سوی سازمانها و احزاب چپ نمایندگی میشد.
بورژوازی اسلامی تازه بقدرت رسیده را گيج و سراسيمه گردانيده بود. مبارزات مردم
کارگر و زحمتکش ترکمن صحرا عليه سرمايه داران توسط رژيم به خاک و خون کشيده شد، در
ادامه همين سياست ارتجاعی شهرهای کردستان بوسيله ارتش، سپاه جهل و خرافه سرمايه
اسلامی مورد بمباران قرار گرفت. مبارزین و فعالین سیاسی، مردم بیدفاع در کردستان
آماج گلوله باران و اعدام های دستجمعی وحشیانه رژیم واقع شدند. جوخه های مرگی که
توسط اصلاح طلبان امروزی و دمکراتيزه شده، امثال مجتبی جلائی پورها که در آن دوره
از فرماندهان عالی رتبه سپاه پاسداران بود بوقوع پيوست. صف کارگران بيکار در درود،
اصفهان، خوزستان آماج گلوله های پاسداران جهل و خرافه سرمايه اسلامی قرار گرفت.
جنبش تهيدستان شهری خارج از محدوده در خاک سفيد تهران به خاک و خون کشيده شد. به
بهانه ارتجاعی انقلاب فرهنگی دانشگاهها بسته و دسته دسته دانشجويان مبارز مورد
پيگرد و پاکسازی و کشتار قرار گرفتند.
آغاز
جنگ ارتجاعی ایران و عراق
با
ادامه روند بی ثباتی و هرج و مرج در جامعه، رژيم در آغاز يک بن بست و بحران تمام
عيار سياسی اقتصادی قرار گرفته بود. رژیم ضمن صرف بودجه های کلان، تبليغات وسيعی
سازمان داده بود تا اینچنین وانمود کند، که در تمامی عرصه ها در موقعیت تثبيت
قراردارد. اما روند واقعیات در جامعه چیز دیگری را نشان میداد. موضوع تثبیت هیت
حاکمه با آن همه جنجال آفرينی ها توسط سران حکومت همچنان معضل عدم تثبيت برای رژيم
لاينحل مانده بود. بحران اقتصادی- سياسی و بی ثباتی در تمامی قلمروهای ديگر، رژيم
سرمايه اسلامی را ناچار ساخت تا برای نجات از اين مهلکه دشمن خارجی را در تقابل
خواسته ها و مطالبات اجتماعی قرار دهد. آغاز جنگ ارتجاعی ايران عراق شدت يابی
سازمان ترور و سرکوب در جامعه را شتاب بيشتری بخشيد. مستمسک قرار دادن جنگ موجب شد
تا رژيم نظارت خود را به بخش هائيکه تا آن موقع به دليل حضور يک جنبش قدرتمند
اجتماعی نتوانسته بود به آنها مسلط شود، آنها را قلع وقمع و تحت اتوريته خود قرار
دهد. ارتش ارتجاعی سرمايه را نظم و سروسامان داد، دستگاه های عريض و طويل نظامی و
بوروکراتيک بر پا نمود، بخش اعظم سرانه توليدات ايران را تحت عنوان در خدمت جنگ در
اختيار خدم وحشم هيت حاکمه سرمايه اسلامی قرار داد. شيرازه جامعه در يک بن بست
مهار ناشدنی قرار گرفته بود، بطور مثال: در قلمرو اقتصادی در زمينه تعين نرخ ارز
که به منزله پشتوانه پولی هر کشوری تلقی ميشود، پنج نوع ارز وجود داشت، اين پديده
هرج و مرج ارزی حتی در کشورهائی با نرخ بالای بحران بيسابقه بود. سازماندهی توليد
تماماً در جهت جنگ و شدت بخشيدن به نرخ استثمار تحت عنوان افزايش توليد و تبديل
نمودن اقتصاد به يک اقتصاد کاملاً جنگی سرمايه تبدیل گردید. سرکوب، دستگيری رهبران
جنبش کارگری و فعالين سياسی، بطور کلی موجی از ترور و وحشت سراسر جامعه را فرا
گرفته بود. دستگيری فعالين سياسی در جريان تبليغ عليه جنگ ارتجاعی دول سرمايه و يا
در فعاليت های ديگر ابعاد بی سابقه ای بخود گرفته بود.
اعتراضات
اجتماعی ناشی از فشار جنگ مردم را به ستوه آورده بود، در بيشتر شهرهای ايران
تظاهراتهای خونينی بوقوع پيوست. از سوی ديگر عقب نشينی های پی در پی سپاه اسلام
سرمايه موجب گرديد که رژيم تاب ادامه جنگ را نياورد. در این وضعیت خمینی رهبر سر
جلادان قرن معاصر را وادار کرد که جام زهر صلح مصلح يا به تعبيری آتش بس را سر
بکشد.
ادامه
عمليات مجاهدين در مرزهای ايران و عراق، متعاقب آن حمله آنها از طريق مرز خسروی،
آنها را تا پشت دروازه شهر کرمانشاه پيش رانده بود. اين عمليات که نام فروغ
جاويدان را برخود نهاده بود وسيع ترين حمله مجاهدين در نوع خود در آن تاريخ بوقوع
پيوست. در این عملیات خونین تعداد بیشماری از اعضای این سازمان در درگیری با نیروهای
نظامی رژیم جان باختند، تعدادی از آنها را دستگیر و بخشاً چندین نفر از آنان را
بطرز وحشیانه و قرون وسطائی در صحنه جنگ مورد شکنجه و در ورودی شهر به دارآویختند.
شدت یابی
بحران سرمایه
پايان
جنگ ایران و عراق، آغاز يکی از خونين ترين و بی سابقه ترين قتل عام زندانيان سياسی
در تاريخ معاصر است. بن بست سياسی اقتصادی رژيم را وارد مرحله جديدی از تحرکات
سياسی و ادامه موج سرکوب و زهر چشم گرفتن از کارگران و زحمتکشان به ستوه آمده بود.
دولت وقت که تحت عنوان خود ساخته اکبر رفسنجانی، دولت سردار سازندگی لقب داشت، در
واقع اين پروژه توسط بانک جهانی و صندوق بين المللی پول از طریق ايشان برای جامعه
ايران تدارک دیده شده بود. وی که يکی از طراحان اصلی ترور مخالفین سیاسی در خارج
کشور، و سرکوب جنبش های کارگری در داخل است. اين مهره کارکشته و کهنه کار رژيم
سرمايه اسلامی، کانديدای مورد نظر بانک جهانی و صندوق بين المللی پول، تنها
آلترناتيو آندوره بر اساس مقتضيات سود و سرمايه شد، تا برای سامان بخشيدن به
اقتصاد سرمايه داری آسيب ديده ايران چاره جوئی نماید. یکی از وظایف مهم وی، خارج
نمودن جامعه ازوضعيت پرتب و تاب سياسی و دخالتگربوده و هست. تلاش برای تبديل نمودن
اين جامعه به روند مورد علاقه کاپيتاليست ها تا بتوانند در زير سايه اين سياستهای
مادون ارتجاعی فرامين آنان را به اجرا دربياورد. بقول خود اين شياد جامعه را به
روند عادی و متعارف هدايت کند.
اين
را طراحان و حتی کودنترين محافل سرمايه داری نيک میدانستند و می دانند، که اين کل
نطام سرمايه است که سالهاست در بحران است. مع الوصف نظریه پردازان و تئوریسین های
جامعه بورژوا برای خلاصی و چاره جوئی از بحران بیکار نمی نشیند و مدام در حال طرح
و برنامه ریزی میباشند. با تمهیدات ضد انسانی که توسط محافل سرمایه داری امپریالیستی
برای مهار بحران اتخاذ میشود. بشریت را در یک سیکل دوزخی از توحش و بربريت عنان
گسيخته ای در اشکال مختلف قرار میدهد. پايين نگهداشتن سطح معيشت انسانها، جنگ و
ويرانی، روی کار آوردن رژيم های ديکتاتوری در اقصاء نقاط جهان، تخريب و ويرانی
محيط زيست انسانها، این مجموعه نتایجی است از همان تمهیدات طراحان و نظریه پردازان
جامعه بورژوا برای مهار بحران نظام سرمایه داری امپریالیستی موجود. بهرروی دولت
سردار ويرانی در راس هرم ديوانسالاری بورژوازی ايران قرار گرفت. تضادهای درونی
بلوکات سرمايه داری ايران اينبارچالش و کشمکش بر سر تقويت و تثبيت بخش خصوصی يا
دولتی نمودن سرمايه شتاب بيشتری بخود گرفت. بطوريکه شورای فقهای کودن سرمايه فتوا
صادر کردند که مملکت ديگر در دوران جنگی بسر نمی برد و نياز نيست که دولت به بخش
های کليدی اقتصادی کنترل و نظارت داشته باشد.
اين
فتوا و نسخه پيچی های بانک جهانی و صندوق بين المللی پول هم نتوانست گشايشی در کار
سرمايه داری ايران ايجاد نمايد. فرمان صادره از سوی طبقه سرمايه داری ايران
ميخواست، اين انديشه موهوم را در جامعه جا بی اندازد که اگر فقر و فلاکت عمومی رو
به تزائد نهاده است، معنی اش اينست؛ که دولت بيش از حد در اداره امور اقتصادی
اتوريته مستقيم داشته است. به دیگر سخن اگر ديگر سرمايه داران هم در استثمار و
چاپيدن کارگران و تهيدستان شريک می شدند جامعه وضعيت بهتری ميداشت . این پیام
عصاره سياستی بود که طبقه بورژوازی ایران و نمایندگان رنگارنگش جامعه را مورد خطاب
قرار می داد. اما کلیه استثمارشوندگان نیک میدانند که تمامی بخش های سرمایه داری ایران
از یک جنس هستند و دشمن طبقاتی همه پرولتاریا میباشند. اين ترفند همانند توطعة های
ديگر نتوانست توده های کارگر و زحمتکش را اقنا کند و اعتراضات اجتماعی و اعتصابات
کارگری يکی پس از ديگری به حرکت درآمد. شکست دو برنامه پنج ساله رفسنجانی و ادامه
بن بست، رژيم را کلافه کرده بود از سوی ديگر با شدت يابی مجدد چالش های درونی هيت
حاکمه ديگر گرگ های پير حکومت از ترس پشت به هم نمی خوابيدند.
فاجعه
کشتارزندانیان سیاسی
مجموعه
اين روند آغاز فاجعه شومی را در جامعه خبر می داد تا در پی خود به يک پاک سازی و
نسل کشی انسانی در زندانهای دولت سرمايه داری ايران منجر گردد.
در
تابستان سال ۱۳۶۷ يکی از مخوفترين و خونين ترين کشتارها ادامه يافت. در اين قتل
عام وحشيانه هزاران هزار انسان مبارز به خاک افتادند تا در ادامه اين توحش و سبعيت
دولت و نظم سرمايه داری حياط کثيف و غير انسانی خود را يگانه آلترناتيو موجود
قلمداد کند. اما اين سرکوب و وحشی گری نتوانست در اراده و عظم استوار مبارزه طبقاتی
پرولتاريا خللی ايجاد نمايد. مگر می شود ديالکتيک تاريخ تکامل بشر و مبارزه طبقاتی
اش را ناديده گرفت. تکامل تاريخ مبارزه طبقاتی حکم بی چون و چرا و محتوم را بوسيله
پرولتاريای کمونيست در يک نبرد طبقاتی و رو در رو به اجرا در خواهد آورد. و نقطه
پايانی خواهد گذاشت به تمامی مصائب، بی حقوقی ها و بر هر آنچه که از مالکيت خصوصی
و کارمزدی نشانی به همراه داشته باشد.
درسها
و تجارب
پرسش
این است، در قبال آن موج کشتارها و ارعاب، دستگيری چه سياستی اصولی را می بايست در
آن مقطع تاریخی اتخاذ میکردیم؟ تا تلفات انسانی مان را به حداقل ممکن برسانیم.
همانطوريکه در ابتدای بحث گفتيم، اين گفته مارکس را که در باره جوامع منقسم به
طبقات و جنگ طبقاتی، يک بار ديگر با هم مرور می کنيم که می گويد: تاريخ کليه جامعه
هائی که تا کنون وجود داشته تاريخ مبارزه طبقاتی است. مرد آزاد و بنده، پاتریسین و
پلبین، مالک و سرف، استاد کار و شاگرد،- خلاصه ستمگرو ستمکش با یکدیگر در تضاد
دائمی بوده و به مبارزه ای بلاانقطاع، گاه نهان و گاه آشکار، مبارزه ئی که هر بار یا
به تحول انقلابی سازمان سراسر جامعه و یا به فنای مشترک طبقات متخاصم ختم میگردید،
دست زده اند. «کارل مارکس فریدریش انگلس مانیفست حزب کمونیست»
بدین
ترتیب این مبارزه تاریخی طبقات است که در نهایت سرنوشت جامعه را رقم خواهد زد. یا
ادامه بربریت نظام سرمایه داری و یا نابودی این سیستم در راستای ساختن جامعه ای
کمونیستی. همانطوریکه اشاره رفت، تا آخرين لحظات مرگ ديکتاتوری سرمايه داری بربريت
و استثمار جزء لاينفک حيات دولت های طبقاتی است. توسل به قهر از سوی طبقات حاکمه
بمثابه سیاستهای دائمی رژیم های سرمایه داری است. با تفاوت های معینی اعمال قهر و
خشونت را بر جامعه اعمال میکنند. منتهی بدلیل کارکردهای معین سرمایه در این
کشورها، اعمال قهر و خشونت در کشورهای پیرامون با کشورهای متروپل متفاوت است. در
اين جا اين سوال مطرح می شود آيا می شود در جريان يک پيکار همه جانبه طبقاتی از
کشتار بيشتر توسط بورژوازی جلوگيری کرد؟ اینکه طبقات حاکم سرمایه تا آخرین فروریزی
سنگرهایشان در برابرنبرد ستمکشان جامعه، از هیچ جنایتی علیه آنان دریغ نمی ورزند،
این بخشی از حقیقت جاری میتواند باشد. اما وجه دیگر این حقیقت مهم ترکیب نیروهائی
هستند که در مقابل طبقات حاکم صف آرائی کرده اند. سرنوشت تمامی این نبردها و کشمکش
های جاری در گرو احزاب سیاسی و نمایندگان طبقاتی این نیروها تعین میشود. برنامه و
عمل سیاسی نیروهای شرکت کننده در این مبارزه نقش بسیار تعین کننده ای در جهت گیری
های سیاسی جامعه ایفا میکند. مولفه های مذکور میتواند بمثابه توضیح وتبین سیاسی
برای تحولات در یک جامعه معین بشمار رود.
درنبرد
جاری میان طبقات، وجود تئوری و سازمان انقلابی نقش تعین کننده ای دارد. در این
جدال تاریخی این جریان انقلابی و مسلح به تئوری انقلابی است که میتواند سکاندار
مبارزه طبقاتی پرولتاریا باشد و به پیشروی سیاسی ادامه دهد. طبعاً کمونیست های
انقلابی و انترناسیونالیست برای تغییر این جهان نیازمند داشتن یک سازمان انقلابی
انترناسیونالیستی میباشند. انقلابیون متشکل در این سازمان پروسه آموزش و تربیت،
مسلح شدن به علوم مبارزه طبقاتی را می آموزند. آنان برای شرایط دشوار مبارزه طبقاتی
آموزش و آبدیده میشوند. زیرا آنان در خلال همین تربیت سیاسی و دانش مبارزه است که
فرا میگیرند که با چه دشمنان طبقاتی روبرو هستند. بدیگر سخن کمونیست های انقلابی
به تئوری انقلابی در تمامی سطوح مسلح میشوند. بطورکلی وجود سازمانی متشکل از
انقلابیون آگاه و کمونیست در نبرد با طبقات حاکم و در مواجهه با نیروهای سرکوب میتواند
ضربات را بمیزانی کاهش دهد. زیرا کمونیستهای انقلابی همواره خود را در جنگ با
بورژوازی میدانند و به هیچ وجه نسبت به طبقات حاکم توهم ندارند. زندان و مقاومت در
برابر بورژوازی را عرصه ای از ادامه مبارزه طبقاتی میدانند. آنان بر این امر مهم
واقفند که در هنگامی که در یک پیکار طبقاتی به اسارت نیروهای سرکوب سرمایه می
افتند. مقاومت و دفاع از آرمانهای سترگ کمونیستی در برابر توحش نظام سرمایه داری،
توده های پرولتاریا برای ادامه مبارزه شان از آن انرژی و الهام می گیرند. این یک
اصل مهم و تخطی ناپذیر در جنگ طبقات میباشد که هر آن کس اینرا درک نکرده باشد چیزی
از کمونیسم و مبارزه طبقاتی نفهمیده است.
تفکرات
بورژوائی غالب بر سازمانهای چپ و تحلیل های نادرست و فراطبقاتی از دولت، نظام سرمایه
داری، روند سرکوب و به اسارت در آمدن فعالین سیاسی را تسریع نمود. آنان در ارزیابی
هایشان پیرامون دولت بنابر ماهیت طبقاتی این سازمانها دچار اشتباهات فاحش نظری
بودند. آنها بر این باور بودند که در درون حاکمیت سرمایه داری در ایران دوجناح
وجود دارد، یکی از جناحها بسرکردگی خمینی نماینده خرده بورژوازی و ضد امپریالیسم
قلمداد میشد. جریانات چپ با همین توهم و نگرش دستگاه نظری چپ سرمایه که مستقیماً
ناظر بر لیبرالیسم تشکیلاتی میباشد به فعالیتهای روزمره خود ادامه میدادند. در آن
برهه پرتب و تاب سیاسی نیروهای وسیعی به قصد تغییر در جامعه به این سازمان ها پیوستند،
اما همانطورکه اشاره شد، این پویندگان و شریف ترین انسانهای راه آزادی بدلیل
توهمات رهبران حاکم بر این سازمانها و سهل انگاری آنها، موجب تسریع سرکوب در بدنه
تشکیلاتی آنان شد. زندانیان اسیر در سیاهچالهای دهشتناک نظام سرمایه داری حماسه های
بزرگ انسانی را خلق کردند. به جرات میتوان گفت، تاریخ کمتر شاهد اینچنین مقاومت های
دلاورانه ای بوده است.
موضوع
تواب سازی
موضوع
توابیت پدیده تازه ای نیست، درادوار تاریخی موضوع توابیت به اشکال گوناگون وجود
داشته است. این پدیده در نوع خودش یکی از ابزارهای مهم مرعوب کردن جامعه در دست
طبقات حاکم میباشد، تا از این طریق جامعه را در برابر قدر قدرتی کاذبش به سازش و
تسلیم بکشاند. اما وجود طبقات و کشمکش طبقاتی در جوامع منقسم استثمارگر و استثمار
شونده خارج از اراده و خواست هرکس وجود داشته است و معادلات دولتهای سرمایه برای
مرعوب کردن جامعه را برهم زده است.
در
برابر رنج و زندان و اعدام، رزم و مقاومت و از خود گذشتگی وجود داشته است. «
پرولتاریای آگاه و مبارزین انقلابی مسلح به آگاهی طبقاتی» خارج از زندان، همواره
از روحیه رزمندگی و مقاومت زندانیانی اسیر برای پیشبرد مبارزاتشان الهام میگیرند.
زندانیان سیاسی انقلابی، با دلاوری های شجاعانه و انسانی که در برابر ایادی نظام
سرمایه داری از خود بروز میدهند. حاوی پیام ادامه نبرد طبقاتی تا برافکندن نظام
سرمایه داری و امکانپذیر بودن دنیای دیگری را نوید میدهند.
اگر
کسی نفهمد که وجود زندان و زندانی سیاسی ، به تبع آن اعدام و شکنجه و تواب سازی
ناشی از وجود طبقات و جنگ طبقاتی است. هیچ چیز از اصول سیاست نیا آموخته است. زیرا
مادام که طبقات حاکم سرمایه وجود دارد، طبقه استثمار شونده برای نابودی نظام سرمایه
داری در حالت جنگ بسر میبرد. وجود زندانی سیاسی در نظام سرمایه داری اعلان جنگ علنی
علیه کل جامعه ای است که خواهان تغییرات بنیادی در سیستم امور اداره جامعه میباشند.
وجود زندان سیاسی و متعاقب آن شکنجه و اعدام نماد وجود دائمی مبارزه طبقاتی در
جامعه و سیمای توحشبار نظام سرمایه داری امپریالیستی در برابر سیل عظیم اعتراضات
اجتماعی است علیه وضعیت موجود.
دفاع
واقعی از حرمت انسانی، معنایش در مقاومت و سرتسلیم فرود نیاوردن در برابر طبقات
حاکم سرمایه معنی پیدا میکند. نه در وادادگی و تسلیم و شلیک تیر خلاص به شقیقه
همرزمان خود.
پس از
گذشت سه دهه از حاکمیت توحشبار رژیم سرمایه داری در ایران، باز هم عناصری یافت میشوند
که با ارزیابی های نادرست شان از مقوله زندانی سیاسی، موضوع توابیت در زندانهای
جمهوری اسلامی دچار اشتباهات فاحشی میشوند. آنان بجای پرداختن به علت پدید
آورندگان توابیت بی محابا بدون درک روشنی به معلول پرداخته و از آن دفاع میکنند.
این
مدافعین دروغین دفاع از حرمت انسانی با این ژست میخواهند برای خود در میان عناصر
واداده اعتباری کسب کنند. آنان با توهم آفرینی تحت عنوان دفاع از"حرمت انسانی"،
سازش طبقاتی را با طبقات حاکم سرمایه تبلیغ میکنند. سوال اساسی از این عناصر اینست،
چه کسی حرمت انسانی را لگد مال کرده است. آنان که دسته دسته بهترین فرزندان این
مردم را به دارآویختند یا به جوخه های مرگ سپردند. و یا زنان رزمنده ای که در زیر
شنکنجه و تجاوز جان باختند. شما از کدام حرمت انسانی سخن میرانید؟. از کسانی که در
میدانهای تیر برای خوش خدمتی به جلادان سرمایه اسلامی به رفقای خود تیر خلاص زدند
تا به توابین مورد اعتماد رژیم تبدیل شوند. مقوله توابیت توسط هر انسان آزادیخواهی
از پیش محکوم است، ولی دفاع جانبدارانه پس از سه دهه از توابینی که آگاهانه این
راه را برگزیده اند قویاً محکوم است و غیر قابل دفاع. این عناصر، روحیه و رزمندگی
نسلی از بهترین و شریفترین انسانها را به سُخره گرفته اند. باید کمونیستهای آگاه و
انقلابی و تمامی انسانهای آزادیخواه در برابر این عناصر واکنش مناسب نشان داده و
تشبثات آنان را در هم کوبند.
در
راه باسازی بسوی آینده
حدوداً
سه دهه از حاکمیت سرمایه اسلامی در ایران می گذرد. در اين دوران جنبش طبقاتی
پرولتاريا دارای افت و خيز های فراوانی بوده است. اينک دوباره محافل کوچک انقلابی
کارگری در راه تدارک و جمع آوری نيروهای خود برای مصافی ديگر با بورژوازی هستند.
طبعاً در اين ميان برای اين تدارک بايد ارزيابی های درست و اصولی از تجربيات گذشته
داشت. برجسته نمودن علل شکست های متوالی، نقد به سازمان سازی های ناسیونالیستی و
فرا طبقاتی به سبک وسیاق گذشته، این مولفه ها میتواند دستمایه های مهمی باشد برای
عمیقتر کردن نقد تجارب به گذشته. برای تضمين پيشروی، عبور از این راه برای کمونیستهای
انترناسیونالیست و انقلابی اجتناب ناپذیر است. زیرا در اولویت قرار دادن نقد به
گذشته و گسست از مبانی نظری دستگاه چپ سرمایه از اهميت حياتی وحساسی برای طبقه ما
برخوردار میباشد. بنابراین بازگشت به گذشته و نقد اصولی به انحرافات و زمينه بروز
آنها، می تواند زمينه اساسی برای سياست و مشی پيکار طبقاتی ما در شرايط امروز باشد.
با
تشدید بحران نظام سرمایه داری امپریالیستی، کشتارهائی از این قبیل دیگر خاص یک
منطقه نمیباشد. نظام سرمایه داری با پشت سر گذاشتن دو جنگ جهانی نشان داده است که
این سیستم تا مغز استخوان فاسد و متعفن است. بدین منظور امپریالیستها برای مقابله
با بحرانهای گسترده، فقط یک راه باقی مانده است گسرتش جنگهای منطقه ای و بین الملی
و تسریع سرکوبهای افسارگسیخته در کشورهای پیرامون، نتیجتاً قتل عام ها و کشتارهای
دستجمعی از مرزهای هر کشوری فراتر رفته و برای مقابله با آن تلاشی انترناسیونالیستی
را طلب میکند.
هم
اينک که بخش اعظمی از سکنه زمين برای رهائی از يوغ ستم سرمايه و برای دنيائی انسانی
که درآن فقر و بندگی وجود نداشته باشد در پيکارند. اين خود نشان از اين واقعيت
دارد که مبارزه عليه اين مصائب مبارزه ای است انترناسیونالیستی. به وقايع تاريخ
معاصر اگر نظر بی افکنيم در خواهيم يافت که ما هم سرنوشتی ها و متحدين بی شماری را
در سراسر جهان داريم . به اندونزی نگاه کنيم در زمان سوهارتو قريب به یک ميليون تن
از فعالین سیاسی چپ قتل عام شدند. در امريکای لاتين ايجاد گورهای دستجمعی فعالین سیاسی
کارگری و فعالين چپ. جنگ در عراق که روزانه شاهد کشتار صدها تن میباشد. به
افغانستان نگاه کنيد که چگونه جانوران اسلامی و ناسیونالیست را به جان مردم
انداخته اند. به فلسطين زخمی بنگرید، از کشتارهای تاریخی در تل زعتر دير ياسين،
صبرا و شتيلا، تا تداوم کشتار های روزانه توسط امپریالیستها و باندهای اسلامی در
سرزمین فلسطین. در يک کلام سرکوب و کشتار، توحش ذاتی نظام های طبقاتی و ديکتاتوری
عريان سرمايه است.
تجربه
زيانبار چندين دهه حاکميت سرمايه داری دولتی تحت نام سوسياليسم که به فروپاشی آن
منجر شد. زنگ خطر و هشداری جدی به تمامی کمونيستهای انترناسیونالیست و انقلابی و
پرولتاريای بين المللی بود که پايان راه و عمر ضد انقلابی اين دولت ها و احزاب به
اصطلاح کمونيست بپایان رسیده است. از مقطعی که بورژوازی از مصاف رو در رو با جنبش
های انقلابی کارگری ناتوان ماند، راه حل ها و آلترناتيو های مختلفی را برای به
زانو درآوردن این جنبش ها بکار گرفت. ما در مقاطع مختلف تاريخی شاهد رويکردها و
تاثير و نقش بازدارندگی اين نوع سياست ها را بوده ایم. عمر ظهور و نفوذ اين تفکر
که اگر به تبين علمی آن يعنی رفرميسم متوسل شويم، قدمت آن حدوداً به بیش از
يکصدوپنجاه سال می رسد. هم اکنون جنبش کارگری کمونيستی زير خروارها خاک سوسيال
رفرميسم و روایات مختلف بورژوائی بسرمیبرد. وجود اين نگرش فقط کارکردش در يک حوزه
خلاصه نمی شود. اين يک پديده کاملاً طبقاتی است که قلمروهای وسيعی را در بر می
گيرد. از آنجائکه قصد وارد شدن به اين بحث را نداريم و تلاش اين است که به طور
گذرا در اين زمينه اشاراتی داشته باشم مباحث حول اين موضوع را به وقت دیگر موکول میکنم.
احزاب و گروهائی که خود را چپ و کمونيست می نامند، سیاست را بزبان جامعه بورژوا
تفسیر کرده و با کله بورژوازی راه می روند. آنان برای فرار از پاسخگوئی تاریخی
گذشته خود و برای توجیه اعمال راست روانه شان متوسل به وجود دیکتاتوری در جامعه میشوند.
و عامدانه به دلیل منفعت طبقاتی شان تاریخ مبارزه طبقاتی را وارونه تفسیر میکنند.
زیرا اگر قرار باشد از نظرگاه کمونیسم انقلابی به حوادث تاریخی بپردازند.
بالااجبار روند موجودیت سیاسی خود را به چالش خواهند گرفت. آنها بدین خاطر است که
بعضاً از موضعی سوسیال دمکراتیک، مطالبی را تحت عنوان نقد به گذشته سر هم بندی می
کنند، تا بلکه باقیمانده هوادرانشان را راضی نگهدارند. آنها بروشنی منکر وجود نفوذ
باکتری به مراتب کشنده ترازهر ديکتاتوری، بنام تفکر سوسيال رفرميسم یا دستگاه نظری
چپ سرمایه میشوند. این اندیشه ارتجاعی توانسته به لحاظ تاریخی جنبش طبقاتی ما را
برای دوره های متوالی تاریخی زمين گير کند و از هر گونه پيش روی سياسی باز دارد .
اين
گرايش در قالب ها و شکلهای مختلفی به حیات سياسی و انگلی خودش ادامه میدهد. از
جمله ميتوان به اتحاديه های کارگری و جريانات سنديکاليستی اشاره کرد. آنها مرتباً
تبليغات و جنجال می کنند، طبقه کارگر را متقاعد سازند که مبارزه برای نابودی نظام
مزدی امری غير ممکن و اتوپی است. می گويند اين وضعيت دائمی و جاودانه است. در کنار
اتحاديه ها رسالت ارتجاعی پيشبرد اين فرامين را احزابی با عناوين
"کمونيست" و "کارگر" به اجرا در می آورند. که تاثيرات مخرب
آنها را ما همچنان شاهد هستیم. رهبران این جريانات فعالين خود را به جای سازماندهی
حول مبارزه طبقاتی، آنان را جهت نمایش های خیابانی چند نفره در جهت امیال فردی خود
روانه خیابانهای اروپائی میکنند. تا تصادفاً در یک جابجائی احتمالی قدرت در ایران
سهمبی را از طبقات حاکم دریافت نمایند.
بنابراين
با درس آموزی و بکار گیری اصولی از تجربیات گذشته میبایست با کسب آگاهی کمونیسم
علمی در مسیر سنجیده ای حرکت نمود. بعبارتی ما در پايان يکدوره شکست و در آغاز
دوران نوينی در نبرد طبقاتی خود گام برمی داریم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر