۱۳۹۶ دی ۱۶, شنبه







یادآور میشویم این مقاله پیشتر به رشته تحریر در آمده است اما با توجه به اهم موضوع و وقایع اخیر آنرا مجدداً درج می نمائیم.

اکبر هاشمی رفسنجانی مبتکر "اصلاحات" حکومتی در ایران، (سال گذشته) به درک واصل شد!

در پی بدرک واصل شدن هاشمی رفسنجانی، مانند همیشه بازار گمانه‌زنی‌ها از سوی محافل مختلف داغ شده است. اما موضوعی که کمتر بدان توجه میشود ثبات موقتی است که با مرگ این شیاد کهنه کار تا این لحظه بسود خامنه ای فیصله یافته است. جنگ گرگها بر سر قدرت در جمهوری اسلامی با جنبش ارتجاعی دوم خرداد آغاز نشده بود. جنگ قدرت گرگها از واپسین سال‌های نکبتبار جمهوری اسلامی سرمایه شروع شده بود. جنگ قدرتی که در آن هنگام، جلوه‌ای پنهان و آشکار داشت و در عین حال همه نیروهای دولتی مرعوب اصل "وحدت کلمه‌" خمینی شده بودند. اما پس از مرگ خمینی جلاد اختلافات شدت و حدت بیشتری بخود گرفت و منجر به شکل‌گیری علنی تر دسته‌بندی‌های مختلف در درون مراکز ارتجاع سرمایه داری جمهوری اسلامی شد. خامنه‌ای که با حمایت اکید رفسنجانی به مقام رهبری ارتجاع اسلامی رسیده بود، محتاطانه سیاست تثبیت قدرت خود را شروع کرد و رفسنجانی که پس از ترور آخوند مطهری و بهشتی طراح حزب جمهوری اسلامی ملقب به حزب چماق بدستان، بدل به مرد شماره دو جمهوری اسلامی شده بود، بر آن بود تا موقعیت خود را تحکیم بخشد. رفسنجانی شیاد نه تنها ریاست مجلس شورای اسلامی را برعهده داشت، بلکه پس از برکناری بنی‌صدر از ریاست جمهوری، عملا وظیفه فرماندهی جنگ را نیز برعهده گرفت و تا آخرین روزهای حیات خمینی جانشین فرمانده کل قوا بود. پس از مرگ خمینی جلاد، خامنه‌ای کرسی ولایت فقیه را تصاحب کرد و رفسنجانی بر مسند جمهوریت نشست. و این تشدید جنگ قدرت بین خامنه‌ای و رفسنجانی بود.

رفسنجانی طراح ترور، سرکوب بورژوا گانگسترهای حاکم اسلامی روز یکشنبه بدلیل عارضه قلبی به درک واصل گردید. وی یکی از عناصر اصلی و از شاه مهره های خمینی و جمهوری اسلامی بشمار میرفت. یکی از وقایع مهم و تاریخی در ایران واقعه نسل کشی دانشجویان مبارز وآزادیخواه تحت عنوان " انقلاب فرهنگی " است. رفسنجانی اخیراً طی نطقی رذیلانه اعلام کرده بود که مخالف انقلاب فرهنگی سال ۱۳۵۹ بوده است. (سخنرانی که در روز پنجشنبه ۳۰ اردیبهشت در دانشکاه آزاد اسلامی برگزار شده است)

این شیاد خود در آن دوران جزء نفرات اصلی و تصمیم گیرنده در شورای به اصطلاح انقلاب اسلامی که یکی از شاه مهر های خمینی بود و به وی مشاوره میداد قرار داشت. این شورا نهادی بود که در ۲۲ دیماه سال ۱۳۵۷ بدستور شخص خمینی جلاد تشکیل شده بود. عناصر اصلی این شورا ترکیبی بود از مکلاها و معممین بورژوا که از سر سپرده ترین، مرتجع ترین و هارترین نیروهای بورژوازی تازه بقدرت رسیده که در پی سرنگونی رژیم سرمایه داری سلطنت توسط تودهها، در آن شرایط مشغول بازسازی چرخ های مختل شده نظم موجود بربریت سرمایه شدند.

( اعضای بورژوا گانگسترهای اسلامی عبارت بودند از : مهدی بازرگان، ابراهیم یزدی، عزت‌الله سحابی، میرحسین موسوی، ابوالحسن بنی‌صدر، صادق قطب‌زاده، محمود طالقانی، اکبر هاشمی رفسنجانی، یدالله سحابی، محمد بهشتی، مرتضی مطهری، حبیب‌الله پیمان، احمد صدر حاج سیدجوادی، محمدرضا مهدوی کنی، سید عبدالکریم موسوی اردبیلی، محمدجواد باهنر، حسن حبیبی، مصطفی کتیرایی، علی اصغر مسعودی، ولی‌الله قرنی، عباس شیبانی، احمد جلالی، علی‌اکبر معین‌فر و رضا صدر.)

به جرات میتوان اعلام داشت که رژیم قرون وسطائی جمهوری اسلامی یکی از مخوف ترین و نادرترین حکومت های صده اخیر تاریخ سرمایه داری محسوب میشود.

انگیزه اصلی انقلاب فرهنگی، برای حاکمیت های متزلزل و بی ثبات در همه عرصه ها، هر مکان و محلی که موجب تجمع اجتماعی گفتگو حول معضلات و کسر کمبودهای جامعه شکل گیرد. حکومت های فوق الذکر آنرا به هیچ وجه بر نمی تابند و بلافاصله واکنش سرکوبگرانه بدان نشان خواهند داد. مراکز وموسسات آموزشی بویژه دانشگاهها در خلال قیام ۵۷ به مرکز تجمع توده های مردم و نیروهای سیاسی مخالف رژیم تبدیل شده بود و بورژوا گانگسترهای اسلامی حاکم هم با وحشت از تکرار تجربه قیام حملات خونین و سرکوبگرانه خود را متوجه دانشگاه کرد. به بهانه واهی و مسخره اینکه دانشجویان در دانشگاهها ستاد جنگ و انبار مهمات تشکیل داده اند، بدینوسیله میخواست حملات ددمنشانه و خونین خود را توجیه کند. این اقدام جنایتکارانه در وهله نخست در جهت تثبیت سیاسی و متزلزل حاکمیت تازه به قدرت رسیده بود. هیت حاکمه جدید مانند تمامی طبقات حاکمه کشورهای پیرامونی سرمایه داری با استفاده از مشت آهنین و ارعاب در پی تثبیت و تحمیل خود به جامعه بودند. نکته دوم، با هدف پاک‌سازی و نسل کشی استادان و دانشجویان مبارز و آزادیخواه که از دید حکومت جمهوری اسلامی ایران بثمابه دشمن اسلام و ملحد تلقی میشدند زیرا از نظر خمینی و دار و دسته جنایتکارش در دانشگاهها دروس ظاله تدریس میکرند و از نظر شرع مستوجب مرگ میباشند. شایان ذکر است که بیشتر جانباخته گان کشتارهای سال ۶۰ و ۶۷ مربوط به دانشجویانی میشد که قبلاً در حوادث خونین دانشگاهها دستگیر و یا بعداً توسط وزارت اطلاعات خوناشامان اسلامی شناسائی و دستگیر شدند.

بورژوا گانگستر های اسلامی به رهبری خمینی در پی نمایش مسخره اشغال سفارت خانه امپریالیسم آمریکا در تهران، طی یک ندبه اسلامی در فروردین ۱۳۵۹ خواستار روند تصفیه دانشگاهها و اسلامی شدن هر چه سریعتر موسسات علمی شد. خمینی در پی حملات خود به دانشگاهها گفت: انقلاب اسلامی در تمام دانشگاه‌های سراسر ایران به وجود آید. تا اساتیدی که در ارتباط با شرق و یا غرب‌اند تصفیه گردند و دانشگاه محیط سالمی شود برای تدریس علوم عالی اسلامی. او در این فرمان و همچنین سخنان بعدی خود به ضرورت ایجاد «انقلاب اساسی در دانشگاه‌های سراسر کشور»، «تصفیه اساتید مرتبط با شرق و غرب»، «تبدیل دانشگاه به محیطی سالم برای تدوین علوم عالی اسلامی» و «عدم وابستگی آن به احزاب، کمونیسم و مارکسیسم» اشاره نمود.

چند روز بعد از فرمان جنایتکارانه خمینی میرسلیم وزیر کشور ارتجاع سرمایه داری اسلامی، از طریق وزارت علوم جهل و جنون سرمایه اسلامی دستور داد که مانع از برگزاری هر گونه مراسم و فعالیتهای سیاسی در دانشگاههای سراسر کشور شود. در ۲۶ فروردین ۱۳۵۹، برنامه پرسش و پاسخ هاشمی رفسنجانی با دانشجویان دانشگاه تبریز به تشنج کشیده شد و دانشجویان مسلمان پیرو خط امام با اشغال ساختمان مرکزی دانشگاه، اعلام کردند تا زمانی که پاکسازی دانشجویان، استادان و کارکنان دانشگاه به مرحله اجرا گذاشته نشود، ساختمان مرکزی را ترک نمی‌کنند. در پی این حادثه، تعدادی از دانشگاه‌های دیگر کشور نیز به ‌طرز مشابهی به تصرف گروه‌های دانشجویی درآمد. اما اوج تحولات در تهران در دانشگاه‌هایی چون علم و صنعت و تربیت معلم و نه دانشگاه‌های بزرگی چون دانشگاه تهران و دانشگاه صنعتی شریف که رخ داد.

در پی تشدید فشار و ارعاب از سوی گله های بورژوا گانگستر های اسلامی به دانشگاهها و بویژه به دانشجویان مبارز و آزادیخواه. در ۲۹ فروردین همان سال خمینی فرمان جنایتکارانه دیگری صادر کرد.

خمینی طی سخرانی شدیداللحنی گفت: که ما از محاصره اقتصادی و تجاوز نظامی نمی‌هراسیم. ما از دانشگاه‌های غربی و آموزش جوانان ما در جهت منافع شرق و غرب است می‌هراسیم. در این روز شورای انقلاب در پی دیدار با خمینی جلاد مهلتی سه روزه به گروه‌ها و احزاب سیاسی برای تعطیلی دفاتر خود در دانشگاه‌های سراسر کشور داد. در پی اطلاعیه شورای انقلاب، در این روز درگیری‌های گسترده‌ای بین گله های حزب الهی که تحت پوشش انجمن‌های اسلامی فعالیت میکردند و دیگر گروه‌های سیاسی در مراکز آموزش عالی در تهران، شیراز، مشهد، بابلسر، کرج و جهرم رخ داد و در تهران خون بارترین درگیریها در دانشگاه تربیت معلم روی داد که گله های چاقو کش و چماق بدست انجمن اسلامی پس از ساعت‌ها درگیری موفق شدند به کمک وحوش نمازگزاران اسلامی نماز جمعه پس از ضرب و شتم و کشتار دانشجویان مبارز و آزادیخواه دانشگاه را به اشغال خود درآورند.

کلیه سازمانهای سیاسی دستگاه چپ سرمایه، در قبال این خون ریزهای وحشیانه توسط گله های اراذل و اوباش حکومتی، بنا بر مصالح و منافع سازمانی شان که ریشه در بنیادهای ضدانقلابی نظری شان نشأت میگرفت کلیه آنان از موضعی مماشات طلبانه و با لحنی دیپلماتیک مآبانه این جنایات را مورد ملامت قرار دادند. به استثناء برخی سازمانهای چپی که با زبانی تندتر بخشی از ارتجاع حاکم را محکوم کردند.

منبابه نمونه سازمان مجاهدین خلق با آن همه هارت و پورت، ضمن محکومیت حمله به دانشگاه‌ها با اتخاذ موضع محتاطانه‌ای وجود هرگونه ستاد یا مرکز فعالیت سیاسی برای اعضای خود در دانشگاه‌ها و مدارس عالی کشور را رد نمود، گرچه به ‌نظرمی‌رسید که انجمن‌های دانشجویان مسلمان دانشگاهها و مدارس عالی هوادار مجاهدین در دانشگاه‌ها فعال باشند.

اعضای باند تبهکاران شورای انقلاب فرهنگی بورژوا گانگسترهای حاکم اسلامی را بشناسید.

۱-علی شریعتمداری ۲- محمد جواد باهنر ۳- محمد مهدی ربانی املشی ۴- حسن حبیبی ۵- عبدالکریم سروش ۶- شمس آل احمد ۷- جلال‌الدین فارسی

پروژه "اصلاح طلبی"

آغازحیات جنبش ارتجاعی تحت عنوان "اصلاح طلبی، بعبارتی، بستن نطفه جنبش سبز"، نه در واقعه دوم خرداد ١٣٧٦ ( که در آن سال محمد خاتمی بعنوان رئیس جمهور رژیم اسلامی به اریکه قدرت رانده شد)، بلکه در پی تحولاتی بود که در خاتمه جنگ ارتجاعی ایران و عراق بوقوع پیوست.

با پایان یافتن جنگ، براساس مقتضیات نظام سرمایه داری، پروژه هایی تحت عنوان تحول ساختاری در عرصه اقتصادی و سیاسی آغاز گردید. در این پروژه ها که توسط متخصصین محافل سرمایه داری امپریالیستی تهیه گردیده بود، دو برنامه پنج ساله به سفارش «اکبر هاشمی رفسنجانی» و توسط مشاورین اقتصادی-سیاسی مزدور و وابسته به حکومت طراحی و ارائه گردید. در این پرورژه ها وی صریحاً از بخش خصوصی سرمایه داری دفاع کرد. او خواستار نفوذ هر چه بیشتر حیطه این بخش از سرمایه داری در ایران گردید، که بر اثر هشت سال جنگ عملاً توسط بخش سرمایه داری دولتی در قدرت، بخش خصوصی سرمایه نسبت به آن از حوزه نفوذ کمتری در قدرت برخوردار بود. زیرا طی هشت سال جنگ، ایران دارای یک اقتصاد کاملاً جنگی و تحت کنترل کامل دولت قرار داشت. اعم از واردات و صادرات کالا، کنترل ارز و خرید و فروش آن. در این پروسه بخش خصوصی بویژه تولید کنندگان میبایست کلیه پروسه تهیه و خرید و سفارش مواد اولیه خود را با نظارت مستقیم دولت انجام دهند. شایان ذکر است که در آن دوره آقای موسوی یکی از رهبران ارتجاعی جنبش سبز فعلی، در راس هرم دیوانسالاری دولت سرمایه داری جمهوری اسلامی قرار داشت. وی مستقیماً در تمامی ویرانسازی سیاسی - اقتصادی جامعه نقش تعین کننده ای ایفا کرد. از افتخارات مشعشع ایشان: وی یکی از سکانداران ادامه جنگ ارتجاعی ایران عراق، تحت عنوان نخست وزیر هشت سال دفاع مقدس را یدک میکشد. او هم چنین عضو شورای انقلاب فرهنگی بود که به مدت دوسال کلیه دانشگها و مدارس عالی را بست و متعاقب آن اقدام به دستگیری، شکنجه و اعدام هزاران دانشجوی مبارز بجرم مخالفت با سیاستهای حاکم و تبلیغ علیه جنگ شد.

با انتخاب اکبر هاشمی رفسنجانی بعنوان چهارمین رئیس جمهور اسلامی بین سالهای ١٣٦٨ - ١٣٧٦ پروژه اصلاح طلبی آغاز گردید. وی توسط محافل مختلف سرمایه داری داخلی و بین المللی، بعنوان سیاستمدار میانه رو معرفی میشود. دولت وقت تحت عنوان خود ساخته رفسنجانی "لقب سردار سازندگی" را به خود اختصاص داده بود. در واقع این پروژه ای بود که بانک جهانی و صندوق بین المللی پول برای جامعه ایران تدارک دیده بود. وی یکی از طراحان اصلی ترور مخالفین سیاسی در خارج کشور، و از سرکوبگران فعالین سیاسی و جنبش کارگری در داخل میباشد. این مهره کار کشته و کهنه کار رژیم، کاندیدای مورد نظر بانک جهانی و صندوق بین المللی پول، و دیگر محافل ریزو درشت امپریالیستی، مناسبترین آلترناتیو آندوره در درون هیت حاکمه از نفوذ و قدرت سیاسی زیادی برخوردار بود، که مجری طرح های استثمارگرانه به اصطلاح برنامه های تحول اقتصادی- سیاسی گردید. در این تحولات "اصلاح طلبانه" وی بر اساس مقتضیات سود وسرمایه، ماموریت یافت تا برای سامان بخشیدن به اقتصاد آسیب دیده سرمایه داری با قدرتی که در اختیار داشت بسرعت چاره جوئی کند. یکی از وظایف مهم وی بقول خود این شیاد، "جامعه را به روند عادی و متعارف هدایت کند". بعبارتی جامعه را به روند مورد علاقه محافل سرمایه داری امپریالیستی سوق دهد. تا در زیر سایه سیاست های مادون ارتجاعی و استثمارگرانه به حیات خود ادامه دهد. اما پروژه های یاد شده بدلیل سیر تحولات جاری در عرصه بین المللی و داخلی، بر اساس اظهارات مقامات حکومتی، یا در نیمه راه متوقف شدند یا اینکه عملاً با شکست مواجهه گردیدند. چرا که بحران کل سیستم سرمایه داری هر روز ژرفتر میشود و بورژوازی حاکم بر ایران را گریزی از این بحران نیست. از اینرو که این بحرانها ساختاری و محصول شرایط حاکم بر مناسبات تولیدی میباشد. بورژوازی برای ثابت نگهداشتن نرخ سود و جلوگیری از ورشکستگی به راه حلهای متفاوتی روی می آورد. شواهد عینی موجود هر روزه و به روشنی بما نشان میدهد برای کاپیتالیسم جهت خلاصی از بحران هیچ راه حلی بجز بکارگیری زور و توسل به گسترش جنگها باقی نمانده است. اقلیتی استثمار گر و صاحب صنایع و مالک ابزار تولید با تمامی نیروهای سرکوبگرش بر اکثریتی که تمامی هستی اجتماعی جامعه را سازمان میدهد، بر طبقه ما یعنی استثمار شوندگان حکم میراند.

تمام جناح های بورژوازی مرتجع و استثمارگر هستند!
جناح های مختلف بورژوائی، از طیف چپ آن مثل سازمان اکثریت این لاشه متعفن و ضد انقلابی و گروههای مشابه آن، جناح پرو غربی و هواداران جنبش ارتجاعی سبز و " اطلاح طلبان"، با خاتمه یافتن جنگ ارتجاعی - امپریالیستی ایران و عراق، همواره تلاش میکنند، تا از شخصیت های مرتجع حاکم، نظیر رفسنجانی یک کاریزمای ملی- اسلامی ایجاد نمایند.( سردار سازندگی، امیرکبیر دوم و ...) در این رابطه هم پروپاگاندای سیاسی دولتی بی تاثیر نبوده است.

جنگ گرگها ادامه دارد!

جنگ جناح های حکومتی هیچ ربطی به منافع طبقه ما ندارد. باید با هشیاری و آگاهی کمونیستی و انقلابی دامچاله های بورژوازی حاکم را در هم کوبید. این کشمکش و جنگ قدرت در بالا را باید به حال خود رها کنیم این جنگ ما نیست، این جنگ بر سر هر چه بیشتر استثمار شدن طبقه کارگر است. در چنیین اوضاعی طبقه کارگر تنها با انکشاف و گسترش مبارزه طبقاتی با داشتن یک چشم انداز انترناسیولیستی و انقلابی میتواند وضعیت را به نفع توده های استثمار شونده و ستمدیده تغییر دهد.

هیچ نظری موجود نیست: