شعله های خشم در خیابان زبانه میکشد، به بهانه شورش سرتاسری اخیر در ایران!
آتشفشان خشم، نفرت و اعتراض مردمی در دلتایی به وسعت تمام ایران در حال تداوم است. فوران خشم فرو خفته چهار دهه، ستم ،استثمار، تبعیض، بی حقوقی مطلق، این سُرب مذاب را انباشته از کین و نفرت نموده و مانند ترکش بر سر و روی کلیت نظام توحشبار اسلامی سرمایه در حال باریدن است.
بعد از تظاهرات سال 88 اعتراضات اخیر یکی از بی نظیرترین و گسترده ترین اعتراضات اجتماعی در طی چند دهه اخیر در ایران بشمار میرود. خیزش اجتماعی جاری آنرا از زوایای مختلف با سایر اعتراضات اجتماعی تاکنونی متمایز میسازد. اولین ویژگی آن، گسترده گی و سرتاسری بودن آن است. دومین ویژگی، شرکت وسیع فرودستان و طرح مطالبات اقتصادی، مانند، بیکاری، فقر، گرانی، فساد، رانت خواری دولتی، و نهایتاً ماهیت و خاستگاه اجتماعی معترضان میباشد. سومین ویژگی، نبود رهبری و احزاب سیاسی در این اعتراضات است. و چهارمین ویژگی آن هدف قرار دادن هر دو جناح حکومتی در قدرت است. همین امر موجب غافل گیر شدن همه ناظران و کنشگران سیاسی بود، که بر خلاف پیش بینی های قبلی و متداول، خیزش اجتماعی جاری، در ابتدا گمان میرفت که اعتراضات تنها متوجه دولت روحانی و ناکار آمد بودن آن است. اما بمحض شروع اولین جرقه های اعتراض مستقیماً هر دو جناح حاکم جمهوری اسلامی موسوم به اصول گرا و اصلاح طلب با شعار« اصلاح طلب اصول گرا دیگه تموم ماجرا» را مورد هدف قرار داد.
وحشت و هراس از ترس سرنگونی
آتشفشان خشم، نفرت و اعتراض مردمی در دلتایی به وسعت تمام ایران در حال تداوم است. فوران خشم فرو خفته چهار دهه، ستم ،استثمار، تبعیض، بی حقوقی مطلق، این سُرب مذاب را انباشته از کین و نفرت نموده و مانند ترکش بر سر و روی کلیت نظام توحشبار رژیم اسلامی سرمایه در حال باریدن است. نسلی خشمگین به خیابانها آمده است. میانگین سنی این جوانان معترض که در خیابانها خشمشان شعله میکشد و چنین ادعا میشود که خواهان ساختارشکنی هستند. شایان ذکر است، ( ساختار در جامعه کاپیتالیستی، از نظر مارکسیست ها، مناسبات تولیدی حاکم سرمایه داری، دو طبقه اصلی در جامعه، بورژوازی و پرولتاریا میباشد، استثمار از طریق تولید ارزش توسط پرولتاریا، مالکیت خصوصی بر ابزار تولید، جزء اهم ساختارهای موجود محسوب میشود) متعلق به بعد از قیام بهمن ۵۷ است. این نسل تنها با مسلح شدن به آگاهی طبقاتی از دیدگاه مارکسیستی میتواند تحت رهبری پرولتاریای انترناسیونالیست تحولات شگرفی را در جامعه محقق کند..
گزارشهای گوناگون حاکی از آن است که در طی شورش های چند روز اخیر،
تا کنون دستکم 21 تن توسط نیروهای سرکوبگر و وحشی رژیم کشته شدهاند، صد ها تن
زخمی و بازداشت گردیده اند.
حسین شریعتمداری مزدور، بازجو و شکنجه گر معروف و سر دبیر ورق پارهای کیهان رژیم معترضان را "جرثومههای فساد و تباهی" خوانده است.
در همین حال بنابر مشاهدات عینی در شهر تهران در نقاط مختلفی رژیم اقدام به استقرار نیروهای مزدور ضد شورش نموده است. و بر پایه همین خبر "برقراری امنیت" پایتخت به مزدوران وحشی قرارگاه ثارالله واگذار شده است. همچنین گزارش شده است، بازداشت دانشجویان، امنیتیتر شدن فضای سیاسی در همین حال در فضای مجازی خبرهای زیادی درباره بازداشت شماری از دانشجویان دانشگاه تهران و دیگر دانشگاههای پایتخت منتشر شده است. در مواردی بازداشت دانشجویان به نیروهای امنیتی و در برخی موارد به سازمان اطلاعات سپاه نسبت داده شده است. همچنین گفته میشود که شماری از دانشجویان با یورش نیروهای امنیتی به محل سکونتشان بازداشت شده و به مکان نامعلومی منتقل شدهاند.
حسین شریعتمداری مزدور، بازجو و شکنجه گر معروف و سر دبیر ورق پارهای کیهان رژیم معترضان را "جرثومههای فساد و تباهی" خوانده است.
در همین حال بنابر مشاهدات عینی در شهر تهران در نقاط مختلفی رژیم اقدام به استقرار نیروهای مزدور ضد شورش نموده است. و بر پایه همین خبر "برقراری امنیت" پایتخت به مزدوران وحشی قرارگاه ثارالله واگذار شده است. همچنین گزارش شده است، بازداشت دانشجویان، امنیتیتر شدن فضای سیاسی در همین حال در فضای مجازی خبرهای زیادی درباره بازداشت شماری از دانشجویان دانشگاه تهران و دیگر دانشگاههای پایتخت منتشر شده است. در مواردی بازداشت دانشجویان به نیروهای امنیتی و در برخی موارد به سازمان اطلاعات سپاه نسبت داده شده است. همچنین گفته میشود که شماری از دانشجویان با یورش نیروهای امنیتی به محل سکونتشان بازداشت شده و به مکان نامعلومی منتقل شدهاند.
دولت سرمایه داری اسلامی در ایران از بدو پیدایشش تاکنون همواره با تناقضات و کشمکشهای حاد درونی روبرو بوده است. از مقطع جدال مرتعجین احزاب "لیبرال" برهبری بازرگان با حزب جمهوری اسلامی برهبری بهشتی، تا فرار بنی صدر رئیس جمهور منتخب خمینی جلاد. این کشمکش های دائمی یک رکن مهم هویتی حکومت سرمایه اسلامی بشمار میرود. جدال های درون حکومتی سرمایه در ایران یک ذره به منفعت طبقاتی کارگران و مردم آزادیخواه ربط ندارد. این جدالها بین جناح های حکومتی بر سر شیوه سرکوب و تصاحب سهم هرچه بیشتری از استثمار طبقه ما میباشد. با تشدید بحران نظام سرمایه داری، هیت حاکمه سرمایه در ایران برای مقابله با شورش های آتی گرسنگان تصمیم بر این دارد تا برای یکپارچه کردن حکومت دست به یک تصفیه حساب خونین بزند. بحران سیاسی دولت سرمایه داری در ایران وارد مرحله حادی شده است. بحران سیاسی موجود، منتج از وجود یک مبارزه طبقاتی دائمی است که بالائی ها را در برابر هم قرار داده است. بحران سیاسی مذکور، دقیقاً متاثر از حادتر شدن هر چه بیشتر بحران نظام سرمایه داری در عرصه بین المللی است. هر تئوری که تلاش نماید تا رویدادهای جاری را غیر از این تصویر نماید آگاهانه دارد دروغ پراکنی میکند.
قریب به چهاردهه است که جامعه هر بار تحت عناوین مختلف و حول پدیده ای توسط گروه های سیاسی رنگارنگ موجود به بیراهه کشانده میشود. یک روز با تقسیم بندی و عمده شدن "جدال" بین «حزب ج اسلامی» و «جریان ملقب به لیبرال نهضت آزادی»، روزی دیگر با عمده شدن جناح "انقلابی" خرده بورژوائی ضد "امپریالیستی" خط امام و جریان بنی صدر و حالا هم با کشمکش های جاری بین "اصلاح طلب" و "اصول گرا" همچنان در تداوم سیاستهای ارتجاعی شان جامعه را با این اراجیف سرگرم میکنند.
هرزه درایی های خامنه ای! دروغ های این پتیاره حتی مرغ پخته را هم به
خنده می اندازد.
خامنه ای سردژخیم گانگسترهای اسلامی سرمایه بالاخره سکوتش را شکست و
دوباره شروع به هرزه درایی کرد.
خامنهای اعتراضات اخیر در ایران را به "دشمنان" نسبت داد، همان ترفندی که طبقات حاکمه همواره برای منحرف کردن مبارزات اجتماعی به این حربه کهنه و زنگ زده متوسل میشوند.
خامنهای اعتراضات اخیر در ایران را به "دشمنان" نسبت داد، همان ترفندی که طبقات حاکمه همواره برای منحرف کردن مبارزات اجتماعی به این حربه کهنه و زنگ زده متوسل میشوند.
خامنه ای ضمن اشاره به اینکه "دشمن همواره منتظر فرصت و رخنه
برای ورود و ضربهزدن به ملت ایران بوده است"، گفت: «در قضایای چند روز اخیر،
دشمنان ایران با ابزارهای گوناگونِ در اختیارشان از جمله پول، سلاح، سیاست و
دستگاه امنیتی همپیمان شدند تا برای نظام اسلامی مشکل ایجاد کنند.»
حماقمت مرز نمی شناسد، این بیشرف، بیشرمانه دروغ میگوید، این رسالت
تمامی طبقات حاکم سرمایه است که برای در قدرت ماندن دست به هر اقدام جنون آمیزی
بزنند، از نسل کشی گرفته تا متوسل شدن به نیرنگ و دروغ و فریب افکار عمومی، تا بتوانند
مرگ مختوم خود را به تعویق اندازند.
بنابر اظهارات مهره های مزدور و ریز و درشت خود همین نظام فاسد که
ریشه اعتراضات اخیر را وجود بی حد وحصر، فساد، جنایت، بی عتدالتی، بیکاری میلیونی
جوانان، تورم، بحران، رانت خواری، فضای بسته و مختنق سیاسی- اجتماعی، دروغ، وجود
زندانی سیاسی بخاطر طرح اولیه ترین مطالبت اجتماعی، دستگاههای دروغ پراکنی، کثیف و
حقه باز و شارلاتان رادیو تلویزیون، سیستم حقوقی فاسد، پارلمان کثیف و فاسد و جنایتکار
و هزاران دلایل دیگر که میتوان به این سیاهه اضافه کرد.
سخنان سخیف رضا پهلوی پیرامون وقایع اخیر
" رضا
پهلوی شاهزاده مخلوع و منحوس، در این باره چنین گفت: فداکاری ایرانیان معترض
شایسته ستایش ملی است".
این جوهره کل کلام این مردک بیسواد است در رابطه با وقایع مهم اخیر که برخی از سر حماقت نام او را در خیابان فریاد زدند. باید به این متوهمین گوشزد کرد کمی از حماقت فاصله بگیرد و با تعمق به این جمله واقع بینانه بی اندیشید، این سخنان سخیف خود نمونه بسیار بار زیست از عدم شناخت بدیهی ترین مفاهیم و مقولات سیاسی که در مواجهه با چنین رخداد مهمی عزیز دوردانه پهلوی این چنین دسته گل به آب میدهد و چنین خزعبلاتی را سر هم میکند. حال پرسش این است، که آیا کسیکه این چنین با جانبازی های شما در خیابان ها برخورد میکند، حتی عُرضه و توانائی گرداندن یک مهد کودک را هم ندارد، چه رسد به رهبری یک کشور. آنوقت شما از این فرو مایه و بی خرد بمثابه رهبر نام میبرید.
تمامی جناح های بورژوازی، اعم از سلطنت طلب، اصول گرا،اسهال طلب، سازمان مجاهدین، کلیه نحله های ناسیونالیستی ارتجاعی و به گذشته تعلق دارند. همه آنها از دنیای جنگ، نیستی و توحش می آیند و خواهان نابودی و استثمار طبقه کارگر و فرودستان هستند.
این جوهره کل کلام این مردک بیسواد است در رابطه با وقایع مهم اخیر که برخی از سر حماقت نام او را در خیابان فریاد زدند. باید به این متوهمین گوشزد کرد کمی از حماقت فاصله بگیرد و با تعمق به این جمله واقع بینانه بی اندیشید، این سخنان سخیف خود نمونه بسیار بار زیست از عدم شناخت بدیهی ترین مفاهیم و مقولات سیاسی که در مواجهه با چنین رخداد مهمی عزیز دوردانه پهلوی این چنین دسته گل به آب میدهد و چنین خزعبلاتی را سر هم میکند. حال پرسش این است، که آیا کسیکه این چنین با جانبازی های شما در خیابان ها برخورد میکند، حتی عُرضه و توانائی گرداندن یک مهد کودک را هم ندارد، چه رسد به رهبری یک کشور. آنوقت شما از این فرو مایه و بی خرد بمثابه رهبر نام میبرید.
تمامی جناح های بورژوازی، اعم از سلطنت طلب، اصول گرا،اسهال طلب، سازمان مجاهدین، کلیه نحله های ناسیونالیستی ارتجاعی و به گذشته تعلق دارند. همه آنها از دنیای جنگ، نیستی و توحش می آیند و خواهان نابودی و استثمار طبقه کارگر و فرودستان هستند.
کارگران، جوانان، مردم مبارز و آزادیخواه در خیابانها جانبازی نمیکنند تا پس از چهار دهه خوش گذرانی "شاهزاده" با استفاده از سرمایه های باد آورده حاصل از دسترنج کارگران و فرودستان، سوار بر اسب سفید بر تخت "پادشاهی" جلوس فرمایند. اگر در برخی از تظاهراتهای اخیر شعار هایی در حمایت از رژیم مخلوع و منحوس پادشاهی پیشین به میان امده است. بخشاً به دو دسته تعبیر میشود، دسته اول جوانانی هستند که در چند دهه اخیر بدنیا آمده اند و تجربه عینی از رژیم گذشته سلطنت ندارند و عمدتاً تجارب آنها مبتنی است به اخبار سینه به سینه قدیمی ترها که هر کس با تبیین خود در باره گذشته چیزهائی را نقل میکند. و برای آنها بیشتر جنبه نوستالوژیک دارد. به مصداق آن ضرب المثل معروف است که میگوید: سال به سال دریغ از پارسال. افسوس گذشته و اینکه هرسال از سال قبل بدتر میشود. اما دسته دوم کسانی هستند که با پیشینه های معین سیاسی مدافع سلطنت هستند و حاضرند در این باره دست به هر اقدام جنون آمیزی بزنند. صف اینها را باید از دسته اول که از سر ناآگاهی و توهم بدنبال شعارهای پوچ و ضد انقلابی روانند جدا کرد و تاریخ واقعی را برای انها از راههای مختلف توضیح داد.
تاریخ هیچگاه به عقب باز نخواهد گشت، همانطور که جامعه سرمایه داری
نمیتواند دوباره به جامعه فئودالی رجعت نماید. حال از این فرمایه گان باید سوال
شود که با چه مکانیزمی میخواهید تاریخ را به عقب باز گردانید.
نه لبنان نه غزه جانم فدای ایران" یک شعار نژاد پرستانه و تفرفه افکنانه است ارتجاع سرمایه داری و نمایندگان رنگارنگ جناح های مختلف اپوزیسیون بورژوائی تلاش دارند تا با طرح شعار انحرافی و نژاد پرستانه " نه لبنان نه غزه جانم فدای ایران" بین ملل مختلف و تقسیم کردن ملل به فارس، ترک، عرب و کرد ... در منطقه تفرقه بی اندازد و اتحاد و یکپارچگی طبقاتی پرولتاریا را علیه کاپیتالیسم در منطقه مخدوش کرده و آنان را در برابر یکدیگر قرار دهد. باید در اینجا خاطر نشان ساخت که پرولتاریای بین المللی یک طبقه جهانی است و دارای هیچ منفعت ملی نیست. و بر همین اساس شعار واقعی این طبقه جهانی، رهائی انسان نوعی از کلیه قیودات موجود کاپیتالیستی است، طبقه ما:
برای جامعه و جهانی مبارزه میکنیم عاری از هرگونه دولت، بدون روابط
پول، فاقد طبقات، عاری از ستم و استثمار، بدون هرگونه مرز و ملیت، جامعه ای به
گفته مارکس: که در آن تکامل آزادنه هر فرد شرط آزادانه همگان است.
|
رفراندوم
رفراندم نوعی دیگری از دمکراسی بورژوائی و نیابتی است که توسط
طبقات حاکم سرمایه اقتدار سیاسی و استثمارگرانه خود را هر چه بیشتر تثبیت میکند.
این نوع سیستم متعلق به دوران رشد و شکوفائی سرمایه داری بوده است. با وقوع کمون
پاریس و انقلاب اکتبر این نهاد و سیستم مربوطه برای همیشه به تاریخ پیوست. و این
نهاد را در عصر انحطاط و گندیدگی سرمایه داری امپریالیستی به یک راه کار سراسر
ارتجاعی و کهنه تبدیل کرد.
|
ریاکاری رسانه های امپریالیستی
رسانه های خبری منتسب به کشورهای اتحادیه اروپا بطور بیشرمانه ای
اخبار مربوط به اعتراضات اخیر در ایران را با تحریف و وارونه نمائی به نفع رژیم ترور
و وحشت اسلامی سرمایه تفسیر و تعبیر میکنند.
کشورهای عضو اتحادیه اروپا به سبب منافع کثیف و سودجوئی های امپریالیستی حاصله از مروادت سیاسی- اقتصادی خود با مرتجعین امپریالیست حاکم در ایران، پیرامون اخبار وقایع چند روز اخیر را عامدانه دست به تحریف زده و در تفسیرهای خبری خود معترضین را تلویحاً عده ای آشوبگر و کم اهمیت جلوه میدهند و تصویری بره وار از سران وحشی و سرکوبگر رژیم به ویژه اصلاح طلبان ارائه میدهند. حتی در برخی از تحلیل ها معترضین را به اصول گراها نسبت میدهند که تلاش دارند دولت ارتجاعی روحانی را تضعیف نمایند. و همه اینها در حالی ست که مردم در طی تظاهرات خیابانی چهار روز اخیر، با شعارهای مرگ بر جمهوری اسلامی، مرگ بر خامنه ای، روحانی، کل رژیم را مورد هدف قرار داده اند و خواهان سرگونی کلیت رژیم جمهوری اسلامی در هر دسته و جناح اش هستند. بیشتر از این هم نباید انتظار داشت بارها اعلام کرده و باز هم میگویم جریان سلطه حاکم کاپیتالیستی همواره اخبار را وارونه و دروغ را در جهت تثبیت وضعیت نکبتبار موجود تفسیر و تبین میکند. این رسالت ضد انقلابی فرهنگ مسلط طبقه حاکم است.
کشورهای عضو اتحادیه اروپا به سبب منافع کثیف و سودجوئی های امپریالیستی حاصله از مروادت سیاسی- اقتصادی خود با مرتجعین امپریالیست حاکم در ایران، پیرامون اخبار وقایع چند روز اخیر را عامدانه دست به تحریف زده و در تفسیرهای خبری خود معترضین را تلویحاً عده ای آشوبگر و کم اهمیت جلوه میدهند و تصویری بره وار از سران وحشی و سرکوبگر رژیم به ویژه اصلاح طلبان ارائه میدهند. حتی در برخی از تحلیل ها معترضین را به اصول گراها نسبت میدهند که تلاش دارند دولت ارتجاعی روحانی را تضعیف نمایند. و همه اینها در حالی ست که مردم در طی تظاهرات خیابانی چهار روز اخیر، با شعارهای مرگ بر جمهوری اسلامی، مرگ بر خامنه ای، روحانی، کل رژیم را مورد هدف قرار داده اند و خواهان سرگونی کلیت رژیم جمهوری اسلامی در هر دسته و جناح اش هستند. بیشتر از این هم نباید انتظار داشت بارها اعلام کرده و باز هم میگویم جریان سلطه حاکم کاپیتالیستی همواره اخبار را وارونه و دروغ را در جهت تثبیت وضعیت نکبتبار موجود تفسیر و تبین میکند. این رسالت ضد انقلابی فرهنگ مسلط طبقه حاکم است.
شورش و بحران سیاسی جاری انعکاس روشنی است از
حادتر شدن بحران کاپیتالیستی
بدون تردید بحران سیاسی-اقتصادی جاری در کشور ایران، انعکاس
روشنی است از، بحران کل سیستم سرمایه داری
که هر روز ژرفتر میشود و بورژوازی حاکم بر ایران را گریزی از این بحران نیست.
از اینرو که این بحرانها ساختاری و محصول شرایط حاکم بر مناسبات تولیدی میباشد.
بورژوازی برای ثابت نگهداشتن نرخ سود و جلوگیری از ورشکستگی به راه حلهای متفاوتی
روی می آورد. شواهد عینی موجود هر روزه و به روشنی بما نشان میدهد برای کاپیتالیسم
جهت خلاصی از بحران هیچ راه حلی بجز بکارگیری زور و توسل به گسترش جنگها باقی نمانده است. اقلیتی
استثمار گر و صاحب صنایع و مالک ابزار تولید با تمامی نیروهای سرکوبگرش بر اکثریتی
که تمامی هستی اجتماعی جامعه را سازمان میدهد، بر طبقه ما یعنی
استثمار شوندگان حکم میراند.
اعتراضات خیابانی در جهت مبارزه طبقاتی لازم و ضروریست، ولی کافی
نیست میتواند مکمل سایر اشکال مبارزه طبقاتی باشد.
تجربه خونین قیام بهمن ۱۳۵۷، و سایر تجارب ارزنده مبارزات انقلابی طبقه کارگر در دیگر کشورها نشان داده است، که تنها با اعتراضات خیابانی نمیتوان طبقات حاکم سرمایه را به زیر کشید. ضمن آنکه اعتراض خیابانی در نوع خودش میتواند مکمل سایر اعتراضات اجتماعی باشد، اما کافی نیست. همانطورکه در بالا اشاره شد، قیام بهمن ۵۷ نمونه بسیار بارزی است از روند وارد شدن طبقه کارگر بمثابه یک طبقه و تسریع سرنگونی رژیم دیکتاتوری- پلیسی سلطنت در ایران.
کارگر نفت ما رهبر سر سخت ما
در خلال تظاهرات و جان فشانی میلیونی تودههای به ستوه آمده از دیکتاتوری هار سرمایه داری سلطنت، طبقه کارگر با دست زدن به اعتصابات سرتاسری و از کار انداختن چرخ تولید کارگاهها و کارخانجات مهم بویژه اعتصاب بی بدیل و تاریخی کارگران صنعت نفت موجب تسریع روند سرنگونی رژیم سرمایه داری سلطنت در ایران شد. شایان ذکر است که در فقدان یک حزب انقلابی کمونیستی، کلیه این دستاوردهای مهم و ارزنده تاریخی پرولتاریا توسط احزاب سیاسی دستگاه چپ سرمایه و به طریق اولی، بوسیله ارتجاع بورژوائی اسلامی تازه به قدرت رسیده مصادره و به تاراج برده شد.
تجربه خونین قیام بهمن ۱۳۵۷، و سایر تجارب ارزنده مبارزات انقلابی طبقه کارگر در دیگر کشورها نشان داده است، که تنها با اعتراضات خیابانی نمیتوان طبقات حاکم سرمایه را به زیر کشید. ضمن آنکه اعتراض خیابانی در نوع خودش میتواند مکمل سایر اعتراضات اجتماعی باشد، اما کافی نیست. همانطورکه در بالا اشاره شد، قیام بهمن ۵۷ نمونه بسیار بارزی است از روند وارد شدن طبقه کارگر بمثابه یک طبقه و تسریع سرنگونی رژیم دیکتاتوری- پلیسی سلطنت در ایران.
کارگر نفت ما رهبر سر سخت ما
در خلال تظاهرات و جان فشانی میلیونی تودههای به ستوه آمده از دیکتاتوری هار سرمایه داری سلطنت، طبقه کارگر با دست زدن به اعتصابات سرتاسری و از کار انداختن چرخ تولید کارگاهها و کارخانجات مهم بویژه اعتصاب بی بدیل و تاریخی کارگران صنعت نفت موجب تسریع روند سرنگونی رژیم سرمایه داری سلطنت در ایران شد. شایان ذکر است که در فقدان یک حزب انقلابی کمونیستی، کلیه این دستاوردهای مهم و ارزنده تاریخی پرولتاریا توسط احزاب سیاسی دستگاه چپ سرمایه و به طریق اولی، بوسیله ارتجاع بورژوائی اسلامی تازه به قدرت رسیده مصادره و به تاراج برده شد.
تنها طبقه کارگر انقلابیست که پس از سرنگونی بورژوازی و تصرف قدرت، خواستار
برقراری نوع دیگری از استثمار در جامعه نیست! زیرا رسالت و وظیفه تاریخی این طبقه انقلابی
الغاء مالکیت خصوصی و نابودی سیستم استثمارگرانه کاپیتالیستی و استقرار جامعه
کمونیستی است.
انقلاب ضروری است نه فقط بخاطر اینکه طبقه حاکم را از هیچ طریق دیگری
نمیتوان سرنگون کرد ، بلکه به این دلیل نیز که طبقه سرنگون کنندهّ آن تنها در یک انقلاب
قادر می شود خود را از همه کثافات اعصار خلاص کند و شایسته بنیاد نهادن جامعه ای
نوین گردد. « مارکس, ایدئولوژی آلمانی »
در عصر سرمایه داری امپریالیستی، سیادت بلامنازع طبقه بورژوازی و
انحطاط سیستم موجود، کمونیستها همواره مبدا تحلیل خود را از طبقات و مناسبات طبقاتی
جاری، جنگ طبقاتی بین پرولتاریا و بورژوازی و افق سرنگونی طبقات حاکم و نابودی
سرمایه داری آغاز میکنند و بر آن تاکید دارند. نه به سبک و سیاق ژورنالیسم موجود
به توضیح تقسیم بندی های کاذب و افشاگری جنگ جناح های حکومتی بپردازند. بلکه آنها
بر کلیت مناسبات استثمارگرانه و ساختار شیوه تولیدی حاکم و ارائه بدیل انقلابی
برای پیشگیری و ممانعت از ایجاد توهم دست به ریشه ها میبرند و از آنجا آغاز میکنند.
کمونیستها و به ویژه طبقه کارگر وظیفه شان جاری شدن درخیابان با شعار
مرگ علیه این و آن و یا مرگ بر خامنه ای نیست! طبقه کارگر به دنبال حوادث خود بخودی
و دنباله رو اقشار و طبقات اجتماعی دیگر نیست، بلکه بر عکس طبقه کارگر بمثابه یک طبقه
تعیین کننده اجتماعی به لحاظ تاریخی، باید
پیش قراوُل تحولات و دگرگونی در جامعه باشد. بطور مثال در حوادث اخیر و تظاهراتهای
خیابانی، شعار مر گ بر دیکتاتور و یا شعار مرگ بر خامنه، بیانگرهیچ افق معین طبقاتی نبوده و نیست و صرفاً
شعارهای است در جهت تثبیت مکانیزمهای جامعه بورژوائی، دمکراسی خواهی و پوپولیستی
که عمدتاً منعکس کنند منافع بورژوائی
عناصر اپوزیسیون خارج از قدرت طبقه حاکم است. که با طرح چنین شعارهایی تلاش دارند
تا در آتیه نزدیک در اریکه قدرت سهیم شوند. فی الواقع این همان شعار معروف "جبهه
متحد خلق ضد دیکاتوری شاه است، که توسط گرایشات استالینیستی از جمله «حزب توده» در
خلال قیام بهمن 57 و هم اکنون توسط
گرایشات متعدد دیگر و از جمله معترضین
فعلی به انحاء گوناگون تکرار شده و عملاً یادآور همان شعارهای مشابه گذشته میباشد.
وظیفه کمونیستهای انقلابی دخالتگری فعال در روند مبارزه طبقاتی و تدوین برنامه
کمونیستی، ترسیم چشم انداز انقلابی و
ارائه راه کار جهت گیری روشن سیاسی به پرولتاریاست. بی تردید اعتراضات مذبور تبلور
عینی شورش گرسنگان میباشد، اما این حقیقت انکار ناپذیر را نباید نادیده گرفت، همانطوریکه در بالا ذکر آن
شد، خیزش و اعتراضات جاری، بشدت تحت تاثیر نحله های سیاسی قوی ناسیونالیستی و
دمکراسی طلبی قرار دارد.
کلیه جناح های بورژوازی، اعم از اصلاح طلب، سلطنت طلب، سازمان مجاهدین،
و جریانات ناسیونالیستی، کلیه چپ های منتسب به دستگاه سیاسی چپ سرمایه، مرتجع و به گذشته تعلق دارند.
کلیه جناح های بورژوائی ذکر شده فوق دارای اهداف کاملاً مشترک و نا نوشته
ای هستند. و آنهم چیزی نیست بجز تبدیل کردن طبقه کارگر به دنبالچه و سیاهی لشکر و
مستحیل کردن آن در جنبش های فراطبقاتی دیگر است. خواست کلیه جناح های مختلف
بورژوازی شرکت کننده در اعتراضات موجود، اعم از آنان که تحت نام سلطنت طلب، عظمت
طلب، ناسیونالیست، ملی مذهبی، سازمان مجاهدین، چپ های پرو غرب و یا چپ رادیکال
دستگاه سیاسی بورژوائی و ... در اعتراضات کنونی حضور دارند، یا خود را با آن تداعی
کرده و بخشاً خود را سخنگوی آن میدانند. در بهترین و ایده آل ترین شکل، خواست کلیه
آنان تعویض سیاسی و رفتن جمهوری اسلامی و جایگزینی کردن آن با یک رژیم بورژوائی
دیگر و برقراری نوع دیگری از استثمار است.
تمام جناح های چپ و راست بورژوازی مرتجع هستنند. چند گانه های حزب کمونیست
کارگری، کسانیکه که در کنار جریانات ناسیونال فاشیست و سلطنت طلب و همچنين
سازمانهای چپ افراطی پرو غرب مانند احزاب چند گانه کمونیست کاغذی، جناح چپ دستگاه
سياسی سرمايه را تشکيل ميدهند. کلیه گرایشاتی که اقدام به تبلیغ و ترویج در جهت
ایجاد تشکیل جبهه های خلقی, جبهه های ضد فاشيستی يا جبهه متحد خلق مینمایند.
عامدانه و از سر منافع طبقاتی خود اقدام به مخدوش کردن و اغتشاش فکری، منافع
پرولتاريا را با بخش هایی از بورژوازی
تاخت زده و آنرا قربانی زد و بند های سیاسی خود میکنند.
تنها طبقه کارگر انقلابی با صف مستقل و متحد خود قادر است اوضاع را تغییر
دهد و ساختار استثمارگرانه موجود را مورد تهدید جدی قرار دهد.
شوربختانه فعلاً نیروی عظیم
و دگرگونساز، یعنی طبقه کارگر ناظر بر اوضاع است و در موقعیت پیشروی و حمله قرار
ندارد. البته اینجا و آنجا اعتصابات و تحرکاتی توسط طبقه صورت میگیرد. اما همچنان
فاقد انسجام و سازمانیابی است و اگر در جائی هم حضور مادی پیدا میکند شوربختانه
گرایشات فرصت طلبانه –سندیکالیستی،
اتحادیه گرائی بر ان سوار میشوند. و مبارزه طبقه کارگر را با پیوند زدن به مطالبات
صنفی محدود میکنند، و بشدت بیم دارند که مبادا مبارزات طبقاتی شکل جدی و سیاسی
بخود بگیرد و بر همین اساس سعی میکنند تا در همان محدوده چانه زنی بر سر افزایش
صنار سی شی دستمزد آنرا متوقف کنند. بنابراین تا طبقه بطور سازمانیافته و طرح
مطالبات سیاسی- اقتصادی و طرح کسب قدرت سیاسی در راستای به زیر کشیدن دولت سرمایه
و نفی استثمار به میدان نیاآید، در بهترین حالت روند تحولات منجربه تغییر رژیم
جمهوری اسلامی سرمایه، با نوع دیگری از استثمار رخ خواهد داد. و جامعه همچنان بر
مدار ستم استثمار طبقاتی به حیات خود ادامه میدهد. تنها در صورتی تغییر پایه ای
میتواند رخ دهد که طبقه کارگر با حزب انقلابی و پلاتفرم طبقاتی خود در راس مبارزه
قرار گیرد. باید تلاش کرد تا تجربه تلخ سال 57 تکرار نشود که مردم با شعار مرگ بر
شاه به خیابان آمدند و با دورد بر خمینی به خانه برگشتند. تنها طبقه کارگر قادر
است اوضاع را به نفع کل جامعه تغییر دهد. این تنها گزینه ممکن است راههای دیگر به
بیراهه بردن مبارزات اجتماعی موجود است.
طبقه کارگر بمثابه تنها نیروی انقلابی و دگرگون ساز
انقلاب پرولتری ازنظرمارکس فرآیندعمل نقد جامعه سرمایه داری واز خودبیگانگی منتج ازآن میباشد. نظام سرمایه داری- با گسترش حوزه تولیدی وسیع خود به سراسرجهان انتقال یافته و تمامی روابط اجتماعی ماقبل خود را تحت شعاع قرار داده است. این نوع روابط، واقعیتی مسخ شده در نظر افراد جامعه متجلی می سازد، چنانکه اینان به روابط واقعی بین خود بصورت روابط بین اشیاء بی جان می نگرند و در این قالب نظاره می کنند.
نقد عمیق تئوریک این واقعیت مسخ شده، پراتیک عملی خود را در پیوند با حرکت انقلابی پرولتاریا می یابد. پرولتاریا در روند تبدیل شدنش به طبقه و در تقابل رو در رو با بورژوازی، آن هم بمثابه یک طبقه، این روابط مسخ شده را به چالش گرفته و در روند این نقد عملی انقلاب پرولتری، جامعه انسانی حقیقی را متجلی میسازد. در این شرایط انسانها در مییابند که جامعه و هر آنچه مادی و ذهنی است فقط و فقط حاصل عمل و فعالیت آگاهانه خود آنها بوده و از آسمان به زمین نازل نگشته است. انسانها پرنسیب و انسانیت خود را از روابط اجتماعی کسب می نمایند.
به بیان مارکس، چنین جامعۀ کمونیستی در حقیقت آغاز تاریخ بشریت است، تاریخی که با عمل آگاهانه آنها همراه است.
کمونیست ها برای جامعه و جهانی مبارزه میکنند: عاری از هرگونه دولت، بدون روابط پول، فاقد طبقات، عاری از هر نوع ستم و استثمار، بدون هرگونه مرز و ملیت، جامعه ای به گفته مارکس: که در آن تکامل آزادنه هر فرد شرط آزادانه همگان است.
پرولتاریا با بقدرت رسیدن خود، نابودی نظام سرمایه داری، انحلال طبقاتی خود و تمام طبقات دیگر را به همراه خواهد آورد. وقتی پرولتاریا پیروز گردد بهیچوجه طرف مطلق جامعه نخواهد بود، زیرا او فقط با الغاء خود است که به پیروزی می رسد.
طبقه انقلابی باید منافع خود را بمثابه منافع کل اعضای جامعه معرفی نماید و ایده های خود را عمومیت بخشد. او از نخستین لحظه نه فقط بمثابه یک طبقه بلکه بعنوان نماینده کل جامعه وارد میدان مبارزه طبقاتی علیه مناسبات حاکم می گردد. تحول این دید نظری انقلابی مارکس از پرولتاریا که در اوائل دهه ١۸٤٠ آغاز گشت همواره محور تئوریهای مارکس بعد از این دوره را تشکیل می دهد.
انقلاب پرولتری ازنظرمارکس فرآیندعمل نقد جامعه سرمایه داری واز خودبیگانگی منتج ازآن میباشد. نظام سرمایه داری- با گسترش حوزه تولیدی وسیع خود به سراسرجهان انتقال یافته و تمامی روابط اجتماعی ماقبل خود را تحت شعاع قرار داده است. این نوع روابط، واقعیتی مسخ شده در نظر افراد جامعه متجلی می سازد، چنانکه اینان به روابط واقعی بین خود بصورت روابط بین اشیاء بی جان می نگرند و در این قالب نظاره می کنند.
انقلاب پرولتری ازنظرمارکس فرآیندعمل نقد جامعه سرمایه داری واز خودبیگانگی منتج ازآن میباشد. نظام سرمایه داری- با گسترش حوزه تولیدی وسیع خود به سراسرجهان انتقال یافته و تمامی روابط اجتماعی ماقبل خود را تحت شعاع قرار داده است. این نوع روابط، واقعیتی مسخ شده در نظر افراد جامعه متجلی می سازد، چنانکه اینان به روابط واقعی بین خود بصورت روابط بین اشیاء بی جان می نگرند و در این قالب نظاره می کنند.
نقد عمیق تئوریک این واقعیت مسخ شده، پراتیک عملی خود را در پیوند با حرکت انقلابی پرولتاریا می یابد. پرولتاریا در روند تبدیل شدنش به طبقه و در تقابل رو در رو با بورژوازی، آن هم بمثابه یک طبقه، این روابط مسخ شده را به چالش گرفته و در روند این نقد عملی انقلاب پرولتری، جامعه انسانی حقیقی را متجلی میسازد. در این شرایط انسانها در مییابند که جامعه و هر آنچه مادی و ذهنی است فقط و فقط حاصل عمل و فعالیت آگاهانه خود آنها بوده و از آسمان به زمین نازل نگشته است. انسانها پرنسیب و انسانیت خود را از روابط اجتماعی کسب می نمایند.
به بیان مارکس، چنین جامعۀ کمونیستی در حقیقت آغاز تاریخ بشریت است، تاریخی که با عمل آگاهانه آنها همراه است.
کمونیست ها برای جامعه و جهانی مبارزه میکنند: عاری از هرگونه دولت، بدون روابط پول، فاقد طبقات، عاری از هر نوع ستم و استثمار، بدون هرگونه مرز و ملیت، جامعه ای به گفته مارکس: که در آن تکامل آزادنه هر فرد شرط آزادانه همگان است.
پرولتاریا با بقدرت رسیدن خود، نابودی نظام سرمایه داری، انحلال طبقاتی خود و تمام طبقات دیگر را به همراه خواهد آورد. وقتی پرولتاریا پیروز گردد بهیچوجه طرف مطلق جامعه نخواهد بود، زیرا او فقط با الغاء خود است که به پیروزی می رسد.
طبقه انقلابی باید منافع خود را بمثابه منافع کل اعضای جامعه معرفی نماید و ایده های خود را عمومیت بخشد. او از نخستین لحظه نه فقط بمثابه یک طبقه بلکه بعنوان نماینده کل جامعه وارد میدان مبارزه طبقاتی علیه مناسبات حاکم می گردد. تحول این دید نظری انقلابی مارکس از پرولتاریا که در اوائل دهه ١۸٤٠ آغاز گشت همواره محور تئوریهای مارکس بعد از این دوره را تشکیل می دهد.
انقلاب پرولتری ازنظرمارکس فرآیندعمل نقد جامعه سرمایه داری واز خودبیگانگی منتج ازآن میباشد. نظام سرمایه داری- با گسترش حوزه تولیدی وسیع خود به سراسرجهان انتقال یافته و تمامی روابط اجتماعی ماقبل خود را تحت شعاع قرار داده است. این نوع روابط، واقعیتی مسخ شده در نظر افراد جامعه متجلی می سازد، چنانکه اینان به روابط واقعی بین خود بصورت روابط بین اشیاء بی جان می نگرند و در این قالب نظاره می کنند.
نابود باد کاپیتالیسم در تمام وجوه ش! زنده باد جنگ طبقه علیه طبقه!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر