۱۳۹۶ تیر ۸, پنجشنبه





دوران پارلمانتاريسم در فرانسه بسر آمده بود. دوره حکومت جمهوری پارلمانی از ماه مه ١٨٤٨ تا مقطع کودتا، کلام آخر و در واقع سيادت تمام عيار پارلمانتاريسم را اعلام کرد. امپراتوری دوم که مخلوق همين پارلمانتاريسم بود، خالقش را به هلاکت رساند. بدين ترتيب، پارلمانتاريسم ديگر در فرانسه مُرده بود، و بی‌شک انقلاب کارگری ابداً خيال زنده کردن آن را در سر نداشت. اما گويی اين شکل از سلطه طبقاتی به کناری زنده شد تا قوه مجريه، يعنی دستگاه حکومتی دولت، بزرگترين و تنها عامل تهاجم به انقلاب گردد.
 
کمون، يعنی جذب مجدد قدرت دولتی توسط جامعه، جامعه‌ای که با نيروهای زنده خودش تعريف ميشود و نه با نيروهايی که آن را تحت کنترل و انقياد دارند؛ يعنی توسط خود توده‌های مردم که بجای نيروی متشکل سرکوب کننده‌شان، نيروی خودشان را سازمان ميدهند. [کمون] يعنی استفرار آن شکل سياسی که بر رهايی اجتماعی توده‌های مردم ناظر است، بجای آن نيروی ساختگیِ جامعه که توسط دشمنان آنها و برای سرکوب آنها بکار گرفته ميشد (نيرويی که توسط سرکوبگرانشان ضبط شده بود) (نيروی خود توده‌های مردم که عليرغم‌ و برعليه خودشان سازمان يافته بود). اين شکل، مانند تمام پديده‌های بزرگ، شکلی ساده بود. [تجربه] انقلابات گذشته - اينکه هميشه فرصت ضروری برای تحولات تاريخی، در همان گرماگرم پيروزی توده‌ای و به محض اينکه انقلاب سلاح پيروزی را تحويل ميداد تا عليه خودش بکار گرفته شود؛ از دست ميرفت - قبل از هر چيز در استقرار گارد ملی بجای ارتش انعکاس يافت.
 
"برای اولين بار پس از ٤ سپتامبر، جمهوری از چنگِ حکومت دشمنانش آزاد شده است... در شهر يک ميليس ملی مستقر ميشود که بر عکس ارتش دائمی که از حکومت در مقابل شهروندان دفاع ميکند، امر دفاع از شهروندان در مقابل قدرت (حکومت) را بعهده دارد." (بيانيه کميته مرکزی کمون، مورخ ٢٢ مارس)
(کافی بود که مردم اين ميليس را در سطح کشوری سازمان دهند تا شرِّ ارتشهای دائمی از سرشان باز شود؛ انحلال فوری [ارتش،] اين منشاء مالياتها و قرضه‌های دولتی، و اين خطر دائمی غصب مجدد حکومت از جانب سلطه طبقاتی، خواه از نوع متعارف سلطه طبقاتی و خواه از نوع ماجراجويی که خود را ناجی همه طبقات معرفی کند، اولين شرط اقتصادی اساسی برای کليه پيشرفتهای اجتماعی است). اين اقدام در عين حال مطمئن‌ترين تضمين در مقابل تجاوز خارجی است، در واقع وجود دستگاه پُرخرج ارتش را برای همه دولتهای ديگر غيرممکن ميکند. و نيز دهقان را از پرداختن "ماليات خون" و از شرِّ بزرگترين منشاء‌ مالياتها و قروض دولتی خلاص ميسازد. همينجا معلوم ميشود که برای دهقان، کمون يک فرصت تنفس و کلام اول رهايی اوست. پس "پليس مستقل" منحل گرديد و جای اشرار خود را به خادمين کمون داد. حق رأی همگانی تا کنون بنوعی، چه برای گرفتن مجوز پارلمانی "قدرت مقدس دولتی" و چه بعنوان برگی در دست طبقات حاکمه، مورد سوء استفاده قرار ميگرفت تا که جواز (انتخاب ابزارهای) سلطه طبقاتی [از نوع] پارلمانی برای يک دوره صادر گردد. کمون برای‌اولين بار اين حق رأی همگانی را به هدف واقعی آن مربوط کرد؛ يعنی حقی برای انتخاب خادمين اداره امور و ابتکارات مردم توسط خود کمونهای مردم. [کمون] آن تصور [را بباد داد] که گويی اداره امور، سياست و حکومت کردن، اموری مرموز و فونکسيونهای ماوراء زمينی هستند که بايستی به جماعتی تعليم ديده سپرده شوند؛ يعنی به قشر کاسه‌ليسان و مفتخوارانی با جيره و مواجب هنگفت، انگلهای دولتی‌ای که تکيه زده بر مقامات بالا تمام دانش توده‌های مردم را بخود جذب کرده و در رده‌های پايين‌تر سلسله مراتب بر عليه خود مردم بکار ميگيرند. [کمون] سلسله مراتب دولت را کاملا از ميان برداشت و بجای اربابان متکبّر مردم، خادمينی را گذاشت که در هر زمان قابل عزل بوده، و با تقبل مسئوليتهای واقعی بجای مسئوليتهای کاذب، تحت نظارت مداوم مردم انجام وظيفه مينمايند. آنها دستمزدی معادل دستمزد کارگران ماهر، يعنی معادل ١٢ ليره در ماه دريافت ميدارند. و بالاترين حقوقشان از ٢٤٠ ليره در سال تجاوز نميکند؛ اين حقوق ساليانه، مبلغی حدود يک پنجم حقوقی است که دانشمند معروف، پروفسور هاکسلی Huxley، برای مايحتاج يک منشی "اداره آموزش مرکز" کافی دانسته است. تمام رمز و رموز دروغين و ادعاهای کذايی دولت با ظهور کمون بدور ريخته شد، کمونی که عمدتا از کارگران ساده‌ای تشکيل شده بود که دفاع از پاريس را سازمان ميدادند، با افسران بناپارت ميجنگيدند، مايحتاج يک شهر عظيم را تأمين ميکردند، کليه مشاغلی را که سابقا بين حکومت، پليس و مديران تقسيم ميشد، به عهده ميگرفتند؛ و کارشان را در انظار مردم، بسادگی، در دشوارترين و پيچيده‌ترين شرايط انجام ميدادند. کاری که مانند کار ميلتون Milton در نگارش "بهشت گمشده" در ازای چند ليره ناقابل، در روز روشن، بدون ادعای خطاناپذيری، بدون مخفی شدن پشت درهای دفاتر ورّاجی، و عاری از شرم اعتراف به اشتباهات از طريق تصحيح آنها، صورت ميگرفت. [کمون] تمام امور جامعه، يعنی امور نظامی، اداری و سياسی را، در يک نظم واحد بمثابه امور واقعی کارگران، و نه متعلقات پنهانی قشری تعليم ديده تعريف کرد؛ (حفظ نظم در تلاطم جنگ داخلی و انقلاب) (اتخاذ تدابيری در رابطه با اصلاحات عمومی). هر اقدام کمون البته دارای اهميتی ويژه بود، ولی بزرگترين اقدام کمون سازماندهی خودش بود، ک بطور فی‌البداهه، در شرايطی که دشمن خارجی در يک سو و دشمن طبقاتی در سوی ديگر کمين کرده بودند، صورت ميگرفت؛ با حياتش نيروی سازنده‌اش را و با عملش نظريه‌هايش را به اثبات ميرساند. حضور کمون يک پيروزی بر فاتحان فرانسه بود. پاريسِ اسير، با يک خيز جسورانه مجددا رهبری اروپا را، نه با اتکاء‌ به نيروی سبعانه، بلکه با افراشتن پرچم رهبری جنبش اجتماعی و با ماديت بخشيدن به آرمانهای طبقه کارگر همه کشورها، احراز نمود.
اگر تمام شهرهای بزرگ بصورت کمون، با الگو قرار دادن [کمون] پاريس، سازمان يابند، هيچ دولتی قادر نخواهد بود که با يک يورش ناگهانی جنبش را غافلگير و سرکوب کند. حتی با اين گام مقدماتی، فرصت لازم برای گرفتن نتيجه کارها، که ضمانتی برای جنبش بحساب ميآيد، بدست خواهد آمد. سازماندهی تمام فرانسه بصورت کمونهای خودکار و خودگردان؛ جايگزينی ارتش دائمی با ميليس توده‌ای؛ برکناری انبوه انگلهای دولتی؛ قرار دادن معلم‌ها بجای سلسله مراتب روحانی؛ سپردن کار قضاوت دولتی به ارگانهای کمونی؛ معمول داشتن حق رأی برای انتخابات نمايندگان کشوری، نه بعنوان وسيله حُقه‌بازی حکومت قَدَر قدرت، بلکه بعنوان مجرای ابراز نظر آگاهانه برای کمونهای متشکل؛ تقليل وظايف دولتی به معدودی وظايف در زمينه امور عمومی کشوری؛
کمون، چنين ساختاری است - شکل سياسی رهايی اجتماعی، [شکل سياسی] آزادیِ کار از يوغ انحصارگران (بَرده کنندگان) وسايل کار، چه خود محصول کار باشد و چه هديه طبيعت. دستگاه دولتی و پارلمانتاريسم زندگی واقعی طبقات حاکم را تشکيل نميدهند، بلکه صرفا ارگانهای عمومی سازمانيافته سلطه آنان، و ضمانت سياسی و فرم بيان نظم کهنه امور هستند. به همين ترتيب هم کمون جنبش اجتماعی طبقه کارگر و بطريق اولی احيای عمومی بشريت نيست، بلکه ابزار سازمانيافته عمل است. کمون کار مبارزه طبقاتی را که از طريق آن طبقه کارگر برای امحاء کليه طبقات، و بنابراين سلطه طبقاتی، تلاش ميورزد، يکسره نميکند. (چرا که کمون منافع ويژه‌ای را نمايندگی نميکند. آنچه وی نمايندگی ميکند آزادی "کار" است، يعنی آن شرط بنيادی و طبيعی زندگی فردی و اجتماعی که فقط از طريق زورگويی، تقلب و تمهيدات ساختگی از جانب اقليتی بر اکثريتی تحميل ميگردد.) کار کمون فراهم آوردن آن شرايط معقولی است که در آن مبارزه طبقاتی بتواند به انسانی‌ترين و عقلانی‌ترين وجه ممکن، مراحل مختلف خود را طی کند. کمون ممکن است موجد واکنشهای قهرآميز و انقلاباتی به همان ميزان قهرآميز شود. کمون رهايی کار را، که هدف والای آن است، با از ميان بردن کار غيرمولد و مخرب انگلهای دولتی؛ با قطع کردن سرچشمه‌هايی که سهم عظيمی از توليد اجتماعی را فدای سير کردن هيولای دولت ميکند از يک طرف، و از طرف ديگر از طريق اداره واقعی امور محلی و کشوری، با حقوقهايی برابر دستمزد کارگران، آغاز ميکند. بنابراين کمون در بدو امر با يک صرفه‌جويی عظيم، با رفرمهای اقتصادی همراه با تحولات سياسی، آغاز بکار ميکند.
زمانی که سازمان کمونی در سطح کشوری بطور قطع مستقر گردد، هنوز اين امکان باقی ميماند که قيامهای پراکنده برده‌داران، آن را با شرايط سختی مواجه گردانند. اين شرايط سبب خواهد شد که کارِ پيشرفت آرام دچار وقفه گردد، ولی با قرار دادن شمشير در کف انقلاب اجتماعی، جنبش را تسريع خواهد کرد.
طبقه کارگر ميداند که بايد از مراحل مختلف مبارزه طبقاتی عبور کند. او ميداند که تفوق شرايط کار آزاد و اشتراکی بر شرايط بردگی کار نياز به زمان دارد. اين طبقه واقف است که (تحول اقتصادی)نه تنها در گرو تحول در توزيع است، بلکه همچنين مستلزم يک سازمان جديد توليد هم هست؛ يا بعبارت ديگر، [اين تحول مستلزم] رها ساختن اَشکال اجتماعی توليد در کار سازمانيافته کنونی (منبعث از صنعت کنونی) از قيد و بند بردگی و از خصلت طبقاتی کنونی آنها، و نيز هماهنگ نمودن آنها در سطوح کشوری و بين‌المللی است. کارگران ميدانند که اين کار نوسازی بارها بخاطر مقاومت منافع انحصارطلبانه و خودخواهی‌های طبقاتی ترمز خواهد شد و از آن ممانعت بعمل خواهد آمد. آنها ميدانند که "عملکرد خودبخودی قوانين طبيعی سرمايه و مالکيت ارضی" تنها طی يک پروسه تکامل شرايط نوين جای خود را به "عملکرد خودبخودی قوانين کار آزاد و اشتراکی" خواهد داد؛ درست همانطوری که "عملکرد خودبخودی قوانين اقتصادی برده‌داری" جای خود را به عملکرد خودبخودی قوانين اقتصادی سرواژ" داد. اما کارگران در عين حال واقف هستند که از طريق شکل کمونی سازماندهی سياسی ميتوان در اين راه گامهای بزرگی برداشت، و ميدانند که زمان آن فرارسيده است که اين جنبش را برای خود و بشريت آغاز کنند.

( خصلت کمون کارل مارکس پيش نويس اول جنگ داخلی در فرانسه - ژوئیه ١٨٧٠ تا ماه مه ١٨٧١)

هیچ نظری موجود نیست: