۱۳۹۴ شهریور ۱۶, دوشنبه






نظر به تحولات سیاسی اخیر در ارتباط با موضوع فعالیت های اتمی رژیم ایران و توافق حاصله با دیگر دول امپریالیستی، بر آن شدیم تا مقاله ایکه قبلا بطور همه جانبه تری بدین موضوع پرداخته بود مجدداً منتشر نمایم.  با امید به اینکه مقاله مذکور بتواند بر ناروشنی هایی پرتو افکند. 


کشمکش های امپریالیستی میان ایران و غرب

در تداوم مناقشات سیاسی میان حکام ایران و دول غربی بویژه ایالات متحده امریکا، پیرامون فعالیت های اتمی دولت جمهوری اسلامی،  تحریم های گسترده یکی پس از دیگری توسط دولتهای غربی اعلام میگردد. این در حالی است که چندی پیش حکام ایران، از سوی مقامات دولت امریکا به توطئه دست داشتن در ترور سفیر عربستان سعودی و انجام پولشوئی متهم شده اند.  تشدید و تهدید تحریم ها زمانی شدت یافت که نیروهای نظامی رژیم جمهوری اسلامی برای قدرت نمائی در تنگه هرمز اقدام به برگزاری یک مانور نظامی کردند. پس از آن سخنگویان مختلف طبقه حاکمه ایران رقبای امپریالیست خود را تهدید به بستن تنگه هرمز نمودند و همچنین اعلام کردند که از تردد نفت کشها و عبور و مرور کشتیرانی در منطقه خلیج جلوگیری خواهند کرد. همزمان به ناوگانهای نظامی امریکا هشدار دادند تا آبهای خلیج را ترک کنند. سخنگویان محافل مختلف بورژوازی میگویند که تحریم ها برای متوقف کردن فعالیت های هسته ای دولت ایران، مراکز مهم اقتصادی را مورد هدف قرار داده است. بر اساس اعلام دول مذکور تحریم ها شامل بخشی از بانکها، معاملات تجاری، تحریم اشخاص حقیقی و حقوقی نیروهای نظامی و دولتی میباشد. طبق آخرین بیانیه منتشره از سوی اتحادیه اروپا به پیروی از فراخوان دولت امریکا مبنی بر تحریم خرید نفت و قطع مبادلات با بانک مرکزی بزودی این تحریم ها به اجرا گذاشته خواهند شد. روز پنجشنبه ٢۹ دیماه ١٣۹٠  برابر با ١۹ ژانویه ٢٠١٢ ، باراک اوبا در واکنش نسبت به انتقادات تند جهموری خواهان امریکا که همواره  وی را متهم میکنند که در مقابله با برنامه های اتمی ایران با قاطعیت عمل نمیکند،: اعلام داشت که تحریم ها به رهبری ایالات متحده امریکا اقتصاد جمهوری اسلامی را دچار آشفتگی کرده است. دول امپریالیستی متشکل در " شورای امنیت " که در حال حاضر قدرت برتر را در اختیار دارند، تاکنون یک بیانیه و ٦ قطعنامه در باره برنامه اتمی رژیم ایران صادر کرده اند. به گفته "مقامات امریکا دایره فشارهای سیاسی و اقتصادی بر رژیم تهران هر روز تنگتر میشود". در همین باره  بورژوا گانگسترهای حاکم بر ایران هم به سبک و سیاق رقبای امپریالیست خود رجز خوانی کرده و اتهاماتی را به دول غربی نسبت داده اند. نظیر ترور متخصصین فعالیت های اتمی، خرابکاری در سیستم های کامپیوتری مربوط به سایت های برنامه انرژی هسته ای و بالاخره خرابکاری در بعضی از مراکز نظامی رژیم در ایران.

قربانیان اصلی تحریم چه کسانی هستند؟
 مسلماً  با اجرای هر نوع تحریم اقتصادی اولین قربانیان آن توده های کارگران و تهیدستان خواهند بود. تحریم اقتصادی بکارگیری یک روش کاملاً غیر انسانی و جنایتکارانه است که در آن مایجتاج اولیه میلونها انسان توسط طبقات حاکم استثمارگر به گروگان گرفته میشود. در شرایطی که جامعه از درون با یک هرج و مرج اجتماعی- اقتصادی دست به گریبان است. نظیر، بیکاری و دهها مصائب دیگر، تحریم و یا تهدید نظامی اوضاع  را برای توده های استثمار شونده  وخیم تر خواهد کرد.  
فرضیه تحریم کنندگان و مجریان آن بر پایه چه توجیۀ سیاسی قرار دارد؟ نظرات تحریم کنندگان بر این پایه استوار است که با بکارگیری یک رشته تحریم های اقتصادی و سیاسی، میتوان دولتهای خاطی را  که در درون جناح بندی های خود  بلوکات سرمایه داری امپریالیستی قرار دارند مورد تنبیه قرار داد. به باور آنان پیامدهای تحریم اقتصادی میتواند موقیعت و ساختارهای دولت مورد نظر را متزلزل و بی ثبات سازد. با تحت فشار قرار گرفتن توده های مردم از طریق اعمال تحریم در جامعه اعتراضات اجتماعی علیه وضعیت موجود آغاز خواهد شد. و سرانجام  دولت رقیب و متخاصم را وادار به عقب نشینی کرده و سیاست های مورد نظر را به یکدیگر  دیکته خواهند کرد.
وقایع اخیر به ما نشان داده است که تحریم اقتصادی پایان کار نیست. کشورهای  عراق و یوگسلاوی سابق گواه تاریخی این مدعا هستند. تراژدی کشور عراق در برابر دیدگان همه جهانیان قرار دارد. در دورانی که عراق تحت حاکمیت رژیم ارتجاعی سرمایه داری حزب بعث به رهبری صدام حسین قرار داشت، رقبای گانگستر و امپریالیست وی به بهانه از بین بردن تسلیحات اتمی و بیولوژیکی، تحت عنوان دفاع از " حقوق بشر" بمدت ١٠ سال مردم ستمدیده عراق را  در محاصره اقتصادی قرار دادند. در اثر این تحریم ها و محاصره اقتصادی صدها هزار تن از مردم اعم از کودکان، زنان و کارگران جان باختند. این فاجعه ضد انسانی در حالی صورت میگرفت که حکام بورژوازی  در عراق تا چندی پیش یکی از متحدین وفادار امپریالیستها بودند. اما بنابر حکم منافع طبقانی و کثیف سیستم سرمایه داری امپریالیستی که از قوانین مافیا پیروی میکند، بسان باندهای مافیایی صدام حسین را بعنوان یک رقیب در بلوک امپریالیستی و مزاحم در منطقه از سر راه خود برداشتند. متعاقب آن  به عراق حمله نظامی صورت گرفت و در اثر بمبارانهای وحشیانه کلیه زیر ساخت های جامعه عراق بکلی ویران شد به گونه ای که سالها زمان خواهد برد تا جامعه عراق به یک وضعیت متعارف باز گردد.
چرا باید تاوان ماجراجویی های بورژوا گانگسترهای حاکم بر ایران را ما کارگران  بپردازیم؟ رژیمی که در روز روشن و در برابر دیده گان میلیونها انسان اقدام به دزدی و اختلاس ٣ هزار میلیلرد تومان میکند، تحریم و جنگ برایش برکت است، و تامین معیشت مردم ستمیدیده هیچ اهمیتی برای این رژیم ندارد. در چنیین شرایطی حکام ایران با دستاویز قرار دادن اوضاع بحرانی، برای کنترل و تشدید سرکوب، وضعیت فوق العاده درجامعه اعلام خواهند کرد. تا از این طریق  سیاست های تبهکارانه و فوق ارتجاعی خود را پیش ببرند. اما دول غربی قصد دارند تا از  طریق اعمال فشار تحریم  و احتمالاً در صورت عدم موفقیت طرح تحریم، بوسیله یک حمله نظامی برق آسا از نوع مدل لیبی آنها را وادار به عقب نشینی کنند و نوع دیگری از بسته بندی دمکراسی امپریالیستی با چاشنی خون و تعفن را این بار به مردم ستمدیده ایران هدیه کنند( همانطوریکه کاترین اشتون مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا گفت: ما قصد داریم تا از این طریق آنان را یعنی رژیم جمهوری اسلامی را دوباره به میز مذاکره باز گردانیم. او تاکید داشت که برای آنها راه مذاکره همیشه باز است.)  گانگستر های امپریالیست حاکم بر "ملل متحد" ، شورای امنیت از سرمایه، و دیگر مجامع و سازمانهای مشابه، نیک میدانند که هیچ تفاوتی بین آنان با بورژوا امپریالیست های حاکم بر ایران وجود ندارد، همه آنها استثمارگر و دشمنان طبقاتی ما هستند. چه تحریم، چه جنگ از سوی آنها  در جهت تامین منافع طبقاتی خودشان است و جنگ آنها در هیچ کجای دنیا ربطی به منفعت طبقاتی پرولتاریا ندارد. تاوان هر نوع بحران، تحریم و جنگ امپریالیستی را میلیونها انسان استثمار شونده  تحت انقیاد سرمایه، که هست و نیست شان توسط این سیستم ضد انسانی و جنایتکار به تاراج رفته است می پردازند. خسارات هر بحران و تحریمی را کارگرانی می پردازند که دسته دسته از سوی  طبقات ارتجاعی و هار سرمایه داری، اخراج و بیکار میشوند و دستمزدهای ناچیزشان به تعویق می افتد یا اصلاً پرداخت نمیشود. تاوان تمامی  مصائب موجود را کودکان فقیری خواهند پرداخت که توان خرید یک شیشه شیر را نخواهند داشت. مستمری بگیران، بازنشستگان، جوانان بی آینده بیکار، قربانیان و فرودستانی خواهند بود که حتی توان پرداخت کوچکترین هزینه یک درمان پزشکی را نخواهند داشت. این تحریم برای تمامی استثمارشوندگان عواقب هولناکی بهمراه خواهد داشت. اما بورژوا امپریالیست های حاکم بر ایران در امنیت باقی خواهند ماند.

ریاکاری امپریالیستها
 سیاست ایالات متحده امریکا در مقابله با فعالیت های اتمی رژیم ایران همواره متاثر از روندهای نهان و آشکار دیپلماسی با رهبران حکومت ایران بوده است. امپریالیسم امریکا بر اساس منافع طبقاتی بورژوازی سیاست هایش را تطبیق میدهد. دولت اوباما بارها با رهبران رژیم  ایران در مکاتبه بوده و در دوره هایی که این مکاتبات در جریان بوده است لحن مقامات هر دو حکومت ملایم تر و بر اساس مراودات عرف دیپلماسی بورژوائی منطبق بوده است. نشانه های آنرا ما در نشست چند جانبه بین بورژوا امپریالیست های ایران و دول غربی در سوئیس، یا در پیام های که به مناسبتهای مختلف برای رهبران حکام ایران از سوی امریکا ارسال شده است مشاهده کردیم. هر زمان  از سوی مقامات امریکا پیش بینی میشد که روند به توافق رسیدن با مقامات جمهوری اسلامی مثبت ارزیابی میگردد، بلافاصله این دو گانگی سیاسی را در اظهارات وزیر امور خارجه امریکا مشاهده میکنیم. از اینرو مناقشات موجود نه بر سر فعالیت های اتمی جمهوری اسلامی همان گونه که حکام ایران بارها در سنخنان شان اعلام کرده اند، بلکه برسمیت شناخته شدن از سوی رقبای امپریالیست شان بمثابه یک قدرت بلامنازع در منطقه میباشد. وجود جنگ افزارهای هولناک در اسرائیل یکی از متحدین استراتژیک امپریالیسم امریکا، جنگ افزار های اتمی، دویست بمب اتمی و موشک ها و زیر دریائی ها، از نظر امریکا توجیه پذیر است. اما وجود یک رژیم مسلح  به سلاح هسته ای آنهم بیرون از پیمانهای غربی میتواند منجر به تغییر تعادل استراتژیک قدرت در منطقه خاورمیانه  گردد. اگر سلاح هسته ای در دستان مرتجعین حاکم در پاکستان از نظر امریکا  توجیه توازان قدرت بین هند و پاکستان است، اما مرتجعین حاکم در ایران  میکوشند تا با ایجاد  "یک دشمن استراتژیک" (اسرائیل) در منطقه فعالیت های اتمی جهت ساخت سلاح هسته ای  خود را توجیه سازد.  دستیابی هر کشوری در منطقه به داشتن سلاح هسته ای منجر به رقابت های تسلیحاتی خواهد شد. در واقع ایجاد یک فضای میلیتاریستی بر جهان خواست بلاواسطه منابع تولید تسلیحاتی امپریالیستها  میباشد. تا از قبل فروش تسلیحات سودهای هنگفتی را آید خود سازند. قطعاً سلاح هسته ای در دست هر کشوری  در هر کجای دنیا برای بشریت فاحعه بار خواهد بود. خواه در دست مرتجعین دولت اسرائیل و خواه در دست سران جمهوری اسلامی در ایران باشد، تمامی این حکومت ها امپریالیست، استثمارگر و دشنمان طبقاتی پرولتاریا در سراسر جهان هستند.

اپوزیسیون بورژوائی و مسئله تحریم و جنگ
اپوزیسیون حاضر، اعم از جناح های چپ و راست  بورژوازی، مدافعین تحریم توسط دول غربی علیه بورژوازی حاکم بر ایران،  بر این اعتقاد صخیفانه پای می فشارند که تحریم های اقتصادی بهتر از گزینه حملۀ نظامی است. برخی دیگر از همین پادوهای رنگارنگ امپریالیستها از فرط استیصال و فرومایگی، خواهان دخالت مستقیم نظامی هستند. آنها معتقدند که تحریم های اقتصادی تاکنون کارساز نبوده است.  باید از طریق اهرم فشار شورای امنیت و با توسل به یک اقدام نظامی، بورژوا گانگسترهای حاکم بر ایران را از قدرت ساقط کرد. جنبش های ناسیونالیستی، بوِیژه ناسیونالیستهای مرتجع در کردستان ایران که خواهان خودمختاری و یا فدرالیسم هستند، همچنان برای اجرای سناریویی که در کردستان عراق اتفاق افتاد منتظر و لحظه شماری میکنند ( دولت دست نشانده تحت عنوان حکومت خود مختار کردستان در شمال عراق  توسط امپریالیسم امریکا بقدرت رسید.)  برخلاف اظهار نظر ارتجاعی برخی از چپ های دستگاه سیاسی بورژوازی که مدافع تحریم و حمله نظامی هستند، باید پرسید، آیا طبقه کارگری که نگران معیشت و تامین مایحتاج اولیه زندگی اش است در چنین فضائی امکان سازمانیابی و مبارزه دارد، یا طبقه کارگری که فارغ از همه این مشغله ها و در شرایطی مناسب و عادی به حیات سیاسی اجتماعی خود ادامه میدهد؟      

منازعات امپریالیستی و استراتژی آنها
 طی سه دهه اخیر منطقه خاورمیانه پیوسته شاهد کشمکش های  پر فراز و نشیبی میان دول امپریالیستی (ایران و غرب)   بوده است. تشدید تنش های جاری، ریشه در سیاست ها و استرتژی ترسیم شده ای دارد که کشورهای نامبرده بر اساس آن، اهداف و سیاست های کلان شان را پیش می برند. حکام جمهوری اسلامی پس از بقدرت رسیدن در سال ١٣٥٧ با رویای ایجاد اتحاد جماهیر اسلامی در جهان اسلام و بویژه در خاورمیانه اعلام موجودیت کردند. رژیم سرمایه داری امپریالیستی در ایران با غارت و کسب ارزش اضافه  حاصل از استثمار طبقه کارگر و فروش نفت و درآمد های نجومی، برای کسب هژمونی در تقابل با دیگر رقبای امپریالیست خود اقدام به سرمایه گذاری در کشورهای منطقه خاورمیانه، نظیر حزب الله در لبنان، حماس و جهاد اسلامی در فلسطین، سودان، کشورهای حوزه خلیج، افغانستان،عراق و حتی نفوذ و سرمایه گذاری در برخی از کشورهای آفریقایی، نمود. یکی از اهرم های فشار و بحران زا در منطقه،  نیروی قدس سپاه  یا سپاه قدس است. این نیرو شاخه برون مرزی سپاه پاسداران است، که در دوران جنگ ارتجاعی ایران و عراق تشکیل گردید. اهداف آن انجام عملیات نظامی و تخریبی  در درون مرزهای عراق بود. گفته میشود این نیروی نظامی بیش از ١٥٠٠٠ نفر عضو دارد. فرماندهی این نیرو را فردی بنام قاسم سلیمانی که از نزدیکان شخص علی خامنه ای محسوب میشود اداره میکند. نیروی قدس سپاه در ابتدا تحت عنوان نیروی مرزی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تاسیس شد. از اهم فعالیت های این نیرو شامل حمایت و تجهیز نیروهای اسلامی مخالف صدام حسین و سپس حمایت از جنبش های ناسیونالیستی و مسلمانان کرد در عراق  در زمان جنگ بین ایران و عراق بود. نیروی قدس سپاه در افغانستان نیز به پشتیبانی و حمایت از احمد شاه مسعود و نیروهایی که در جنگ با شوروی بودند پرداخت. حمایت از جنگجویان اسلام گرای بوسنیائی در جنگ های داخلی یوگسلاوی سابق معروف به جنگ بالکان نیز از جمله فعالیت های آن میباشد. فعالیتهای قدس سپاه پاسداران عمدتاً انجام عملیات تروریستی و ایجاد بحران برای هرج و مرج در کشورهای مختلف بویژه در کشورهای منطقه خاورمیانه است. اخیراً فرمانده این سپاه قاسم سلیمانی، طی یک سخنرانی به گوشه هایی از وظایف و استراتژی این نیروی سرکوبگر در منطقه اشاره کرده است. وی در روز چهارشنبه ٢٨ دی برابر با ١٨ ژانویه ٢٠١٢ به صراحت اظهار داشت: کشورهای عراق و لبنان تحت تاثیر تفکر جمهوری اسلامی قرار دارند و در ادامه اعلام داشت، ایران هم در جنوب لبنان و هم در کشور عراق حضور مستقیم دارد. در واقع این مناطق از طریق این بازوی مسلح ارتجاعی تحت سیطره جمهوری اسلامی قرار دارند. در تداوم رجزخوانی های توسعه طلبانه امپریالیستی سران جمهوری اسلامی، فرمانده بسیج بنام سردار نقدی که  در روز  پنجشنبه ٢٨ مرداد برابر با ١۹ اوت ٢٠١١ در شهر قم سخنرانی کرد گفت:" ما منتظر بهانه هستیم تا قدس را آزاد کنیم". در همان روز سپاه پاسداران طی بیانه ای اعلام کرد:" که آمادگی دارد تا منافع دشمنان را در هر نقطه از جهان مورد حمله قرار دهد". و در آخرین موضع گیری های جنگ سردی، علی خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی در تقابل با تهدیدات رقبای امپریالیستی  و بویژه در پاسخ به امریکا گفت:" ما هم تهدیدهائی داریم که به وقت خود اعمال میشود". سپس ادامه داد" جمهوری اسلامی به نیروهای حزب الله لبنان و حماس در ضدیت و مقابله با اسرائیل کمک کرده است". در اینجا یک یادآوری کوتاه لازم است، همانطورکه لنین میگوید:" سیاست خارجی هر کشوری بازتاب فشرده سیاست داخلی آن کشور محسوب میشود". در نتیجه، سیاست داخلی  بورژوازی  حاکم  بر ایران که بر مبنای استثمار، بی حقوقی، فقر، فحشا، بیکاری، اعتیاد،اعدام، شکنجه، سنگسار، و بطور کلی  پایمال کردن بدیهی ترین حقوق انسانی در جامعه و در نهایت پاسداری از مناسبات ظالمانه نظام سرمایه داری استوار است. بناگزیر در سیاست خارجی اش، پیشبرد سیاستهای جنگ افروزانه و گسترش جاه طلبی های امپریالیستی را اتخاذ میکند. بورژوازی ایران  با دستاویز قرار دادن دفاع از حقوق مردم فلسطین و سایر مناطق دیگر جهان قصد توسعه طلبی دارد و به هیچ وجه مدافع مردم هیج کجای دنیا نیست. چگونه ممکن است در عصر انحطاط و زوال نظام  سرمایه داری امپریالیستی رژیمی که  کارگران را استثمار میکند و به بند میکشد، حکومتی که شهروندانش را بخاطر عقاید سیاسی شان دسته دسته اعدام میکند، بخاطر دزدیدن یک قرص نان دستشان را قطع میکند، مدافع نظم ارتجاعی سرمایه داری است، افکار قرون وسطائی را نمایندگی میکند، براستی مدافع حقوق پایمال شده مردم تحت ستم باشد؟ او به دروغ خود را مدافع مردم منطقه معرفی میکند تا در وقت مناسب آنها را وجه المعامله و مصالحه امیال ارتجاعی امپریالیستی خود قرار دهد. بنابراین، این رژیم هم جزء لایتجزای سیستم استثمارگرانه سرمایه داری امپریالیستی جهانی محسوب می گردد.    

جنگ سرد و تاثیرات آن در منطقه
با فروپاشی سرمایه داری دولتی در بلوک شرق و پایان جنگ سرد چهره جهان یکبار دیگر دگرگون شد. ایدئولوگ های رنگارنگ بورژوازی با وقاحت تمام پایان تاریخ و مبارزه طبقاتی را اعلام کردند. پروژه های ارتجاعی امپریالیستی و توسعه طلبانه برای تثبیت هژمونی خود در منطقه (مانند طرح ایجاد کمربند سبز امنیتی در منطقه،  توسط برژینسکی مشاور ارشد امنیت ملی در کاخ سفید ١۹٧٦ در امریکا برای مقابله با نفوذ "کمونیسم" شرق  در منطقه خاورمیانه )  که در دوران جنگ سرد بدلیل کشمکش های بلوکات سرمایه داری شرق و غرب به تعویق افتاده بود، با فروپاشی دیوار برلین،  به جریان افتاد. اما رویداد مهم ١١ سپتامبر و در پی آن اعلام جنگ علیه تروریسم منجر به تسریع اجرای طرح دکترین نظم "نوین" جهانی و استراتژی خاورمیانه بزرگ گردید. فروپاشی بلوک سرمایه داری دولتی در شوروی راه را برای هژمونی امپریالیسم امریکا در جهان فراهم آورد.
نطفه جنگ سرد با بحران در شهر برلن در آلمان در سال ١۹٤٧ بسته و بر روابط سیاسی بین المللی حاکم شد. نظم دو قطبی با تشکیل پیمان ناتو در سال ١۹٤۹ و پیمان نظامی ورشو در سال ١۹٥٥، گسترش رقابت های  تسلیحاتی و نظامی گری را بر جهان حاکم گرداند. به گونه ایکه بخش قابل ملاحظه ای از بودجه های سرانه دولتها اختصاص به خرید تسلیحات گردید. در دوران جنگ سرد، جهان شاهد و ناظر بحرانها و تهدیدات امنیتی نظیر، بحران کوبا و کره بود.
در منطقه خاورمیانه کشمکش ها میان قدرتهای امپریالیستی،  بر سر هژمونی  و تصاحب منابع انرژی مانند نفت و گاز، آنها را در برابر یکدیگر قرار داد. کشورهای خاورمیانه که عمدتاً هر کدام وابسته به یکی از دو قطب موجود یعنی شوروی و امریکا قرار داشتند بارها  تا مرز یک درگیری نظامی و همه جانبه پیش رفتند. تسلط شیوه نظامی گری بر جهان بویژه در خاورمیانه، موجب شد تا درآمدهای هنگفت حاصل از فروش نفت، صرف خرید تجهیزات تسلیحاتی از شوروی و امریکا گردد. با استمرار جهان دو قطبی دولت های کوچکتر در دنیا باید تحت حمایت یکی از دو ابر قدرت قرار میگرفتند. برآیند رقابت های این دو قدرت بزرگ امپریالیستی، خاورمیانه را با یک رشته از کودتا ها و خیزش های اجتماعی روبرو کرد.  بطوریکه منطقه خاورمیانه به یکی از بحرانی ترین نقاط جهان  تبدیل شد. استقرار دولت اسرائیل و تداوم جنگ با اعراب موجب تشدید بحران در خاورمیانه گردید. منطقه خاورمیانه از نظر استراتژیکی  برای نظام سرمایه داری امپریالیستی از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است. و بدین خاطر جدال میان بلوکات مختلف امپریالیستی برای تسلط  بر این منطقه از جهان، اهمیت حیاتی دارد. بنابراین با خاتمه  جنگ سرد اوضاع  به نفع امپریالیسم امریکا در منطقه خاورمیانه رقم خورد.

اهداف استراتژیک امریکا و طرح خاورمیانه بزرگ
در کوران جنگ سرد جهان به دو قطب شرق و غرب تقسیم شده بود، و بدلیل غلبه شوروی در منطقه خاورمیانه، تحت عنوان حمایت از جنبش های رهائی بخش و "ضد امپریالیستی"، حضور امریکا در منطقه  با محدویت هایی محسوسی روبرو میشد. اما امروز با تغییر تحولات جاری چه در عرصه بین المللی و منطقه ای، بویژه  پس از واقعه ١١ سپتامبر تحت عنوان مبارزه با تروریسم حضور و نفوذ مستقیم ایالات متحده امریکا  در منطقه بیشتر شده است. امریکا با براه انداختن جنگ صلیبی علیه تروریسم و با تئوری، خاورمیانه کانون تروریسم اسلامی است، تلاش دارد تا برای تداوم هژمونی خود  حضورش را مشروع  و مجاز بداند.  پس از واقعه تروریستی ١١ سپتامبر ٢٠٠١ ، جرج بوش اعلام کرد حمله تروریست ها اعلان جنگ علنی علیه امریکا است. و ما با تمام قوا  تا نابودی ریشه تروریسم با عاملان و حامیان آنها در هر نقطه  از جهان مبارزه خواهیم کرد. در همین رابطه جرج بوش، ایران،  کره شمالی و عراق را بعنوان "محور شرارت" اعلام نمود و در همان حال گفت: علیه این کشورها تا مرز اقدام نظامی پیش خواهد رفت. کشورهای موجود منطقه  نه تنها  دارای ذخایر عظیم انرژی و منابع مختلف مادی بلکه از نظر موقعیت  ژئوپلتیکی در جهت  تامین منافع استراتژی امپریالیسم امریکا  حائز اهمیت ویژه ای میباشند. کشور افغانستان بدلیل داشتن مرز طولانی و مشترک با ایران و آسیای مرکزی که دارای منابع مهم انرژی مانند گاز و نفت هستند. و به لحاظ موقعیت جغرافیایی و نزدیکی این کشورها به چین، روسیه، و هند، برای تثبیت استراتژی سیاست های  ایالات متحده در رقابت های امپریالیستی نقش مهمی را ایفا میکنند. امپریالیسم امریکا برای تقویت دفاعی و تهاجمی متحدین خود در منطقه،  تحت  پوشش" حفظ  ثبات و امنیت"،  آنها را به مدرن ترین تسلیحات مجهز میکند. بر اساس اخبار منتشره از سوی پنتاگون و رسانه های بین المللی  در حال حاضر ١٣٣ هزار سرباز امریکائی در افغانستان حضور دارند.
استقرار و حضور نظامی پایدار در افغانستان، عراق و ایجاد یک نیروی مشترک از کشورهای عربی، از جمله تمهیداتی در مقابله با ایران است،  که خواستار خروج نیروهای غربی از منطقه میباشد.  در روزهای پایانی سال ٢٠١١ ایالات متحده امریکا اقدام به فروش ٦٠ فروند هواپیمای پیشرفته جنگی به مبلغ ٣٠ میلیارد دلار به کشور عربستان سعودی کرد. در ادامه همین اقدامات، عقد قرارداد جدید آموزش های نیروی نظامی عربستان سعودی برای مدت ١٥ سال به امضا رسید.
آیا  هدف اعلام شده استراتژی امریکا  در منطقه خاورمیانه، مبارزه با تروریسم، استقرار دموکراسی، برقراری موازین حقوق بشر در منطقه است؟ امپریالیسم امریکا با طرح  نقشه جدید در خاورمیانه و با ماسک دروغین حمایت از حقوق بشر و مبارزه با تروریسم، در منطقه بدنیال تامین منافع طبقاتی و اقتصادی امپریالیست ها میباشد. پس از واقعه ١١ سپتامبر با تصویب قطعنامه ١٣٦٨ توسط شورای امنیت، حق دفاع از خود را برای دولت  امریکا  برسمیت می شناسد. تا جائی که ایالات متحده میتواند به تنهائی به جنگ علیه تروریسم اقدام نماید، همان گونه که در افغانستان عمل کرد، در حمله به عراق  با مخالفت هایی از سوی رقبای خود مانند روسیه، فرانسه و آلمان مواجه گردید. این قطعنامه عملاً دست امپریالیسم امریکا را برای هر اقدام جنایتکارانه ای تحت پوشش مبارزه با تروریسم باز میگذارد. با دستاویز قرار دادن مبارزه علیه تروریسم، ایجاد یک فضای جنگی و خشونتبار در مناطق جهان موجب شد تا امریکا به انحاء مختلف  در همه جا  و بویژه در منطقه خاورمیانه دخالت کند.اعلام جنگ علیه تروریسم بهمراه خود فضای بربریت و خشونت را به ارمغان می آورد.

نظم " نوین" جهانی
 پس از فروپاشی دیوار برلن، بعنوان نماد جنگ سرد در سال  ١۹٨۹و متعاقب آن از بین رفتن سرمایه داری دولتی تحت عنوان حکومت " سوسیالیستی " در شوروی در سال ١۹۹٠، دکترین نظم" نوین" جهانی در ماه آوریل ١۹۹١، توسط جرج هربرت واکر بوش ملقب به بوش پدر، بمثابه استراتژی دولت امریکا بعد از جنگ سرد اعلام شد. وی گفت:" جهان خواهان یک نظام تک قطبی است، که در سایه آن  جهان به صلح و امنیت دست خواهد یافت و ایالات متحده امریکا بدلیل قدرت برتر اقتصادی و نظامی بی همتای خود،  توانائی رهبری نظام تک قطبی جهان را دارد". فی الواقع این پلاتفرم جناح  نومحافظه کاران بود که در دوران ریگان با حمایت مالی امپریالیستی دولت اسرائیل به درون  سیستم تصمیم گیری امریکا وارد شدند. اما جرج بوش پدر بدلیل ناکامی در حل بحران سوم در منطقه خلیج در خاورمیانه، در دور دوم ریاست جمهوری شکست خورد و کلینتون از حزب دمکرات در سال ١۹۹٣ وارد کاخ سفید شد. بر مبنای پیشبرد استراتژی نظم "نوین" در جهان،  بویژه موضوع  حل بحران در خاورمیانه و مناقشات بین اسرائیل و فلسطین برای امریکا از اهمیت زیادی برخوردار است.  در سال ١۹٧٥ یکی از مقامات مهم وقت  وزارت امور خارجه امریکا برای اولین بار در رابطه با دیپلماسی امریکا نسبت به خاورمیانه اعلام داشت:" مناقشات خاورمیانه بدون حل مسئله فلسطین خاتمه نخواهد یافت و امریکا ناچار است واقعیت وجودی فلسطین را بمثابه هسته اصلی و کانون درگیریهای میان اعراب و اسرائیل را بپذیرد". از نظر دولت امریکا، جمهوری اسلامی بعنوان یک چالش جدی در برابر گزینه صلح قرار دارد، چرا که از طریق تجهیز کردن باندهای مسلح اسلامی ( حماس ،حزب اللۀ لبنان) در روند صلح در خاورمیانه اخلال ایجاد میکند. استراتژی صلح میان اسرائیل و فلسطین تحت عنوان نقشه راه از جمله اقداماتی است که امریکا در جهت سرعت بخشیدن به استراتژی نظم "نوین" جهانی در منطقه در زمان ریاست جمهوری کلینتون آغاز شد. مبنای اصلی برای تحقق بخشیدن به صلح پایدار میان اعراب  و اسرائیل تضمین امنیت برای متحد استراتژیکی امپریالیسم امریکا، دولت اسرائیل است. بطورکلی میتوان  ادعاها و استراتژی امپریالیسم امریکا در جهت بسط و توسعه نظم "نوین" را که بر چند محور مهم استوار است چنین فرمولبندی کرد: الف: تضمین امنیت دولت اسرائیل در منطقه،ب: استراتژی مهار و انزوا  در مقابله با ایران،پ: ایجاد امنیت برای صدور نفت در منطقه خلیج،ت: تضمین پیشبرد فرایند صلح در خاورمیانه میان اسرائیل و فلسطین،ث: استراتژی مبارزه امریکا در جنگ علیه تروریسم،ج: "دموکراتیزه" کردن خاورمیانه و لازم اجرا کردن منشور حقوق بشر،چ: جلوگیری از گسترش تولید و تکثیر سلاح های کشتار جمعی،ح: مبارزه علیه فعالیت های هسته ای جمهوری اسلامی در ایران. ما تلاش خواهیم کرد تا برای انکشاف فرمولبندی بحث فوق به اختصار به آنها پاسخ دهیم.
نخست موضوع تامین امنیت دولت اسرائیل
باید توجه داشت، دو موضوع مهم مسئله تامین و تضمین امنیت دولت اسرائیل در منطقه،  برای امپریالیسم امریکا حائز اهمیت است.
یکم، عدم توانائی دولت اسرائیل در تداوم  جنگ با فلسطینی ها و گسترش سرخوردگی  در جامعه اسرائیل نسبت به مقابله با فضای جنگی، که نتایج ادامه این روند منجر به مهاجرت عمومی، بویژه خروج صاحبان سرمایه و محققین اسرائیلی که به دلیل نا امنی طولانی ناچار به ترک اسرائیل میشوند.
دوم، حمایت مستقیم و بی دریغ مداوم امریکا از اسرائیل موجب کاهش محبوبیت ایالات متحده در میان متحدین خود در منطقه و دامن زدن به نارضایتی افکار عمومی در داخل امریکا شده است. طبعاً تداوم حمایت های بی چون و چرا از سیاست های تجاوزگرانۀ  امپریالیستی دولت اسرائیل دیگر برای مطامع امریکا مرغون به صرفه نیست، و میتواند به یک مانع جدی برای تحقق خاورمیانه بزرگ و امیال اقتصادی سیاسی امپریالیسم امریکا تبدیل شود. بر همین اساس تحت فشار و خواست امریکا اسرائیل ناچار میشود تا به مرزهای سال١۹٦٧ عقب نشینی و بازگردد.
ب: یکی دیگر از اهداف مهم استراتژیک امپریالیسم امریکا در منطقه،  در دهه ١۹٨٠، بکارگیری استراتژی مهار و انزوای کشورهای ایران و عراق بمثابه دولتهای رقیب و مداخله گر در خاورمیانه بود. تئوری استراتژی مهار دو گانه برای اولین بار توسط کلینتون رئیس جمهور سابق امریکا مطرح شد. که پس از سالها تحریم و جنگ سرد سرانجام با لشکر کشی و تجاوز به عراق  یکی از عناصر این معادله از دور خارج گردید. لازم بذکر است که این استراتژی با آغاز جنگ ارتجاعی ایران و عراق به نقطه اوج خود رسید، که پس از آن،  روابط ایران و امریکا دستخوش فراز و نشیبهای مهمی شد. از مقطع سال ٢٠٠٣ روابط این دو کشور بر سر فعالیت های اتمی با مشکلات حادتری روبرو شده است. از نظر مقامات امریکایی حکام ایران به جریانهای تروریستی کمکهای مالی و تسلیحاتی میکنند و ایران اتمی، صلح و امنیت جهانی مورد تهدید قرار میدهد. هم اینک موضوع پرونده هسته ای ایران به یک بحران بین المللی تبدیل شده است. در این میان رژیم تلاش میکند تا مسئلۀ فعالیت های اتمی اش را به یک خواست همگانی در داخل ایران بدل کند. در حال حاضر مشکل اصلی امریکا در منطقه خاورمیانه،  دولت ایران است. زیرا همانطور که گفتیم یکی از پایه های استراتژی مهار دو گانه که عراق بود از بین رفته است و هم اکنون امپریالیسم امریکا این کشور را در تسلط خود دارد. جرج بوش با طرح محور شرارت،  در دوران زمامداری اش،  ماجراجوئی  خطرناک و طولانی مدتی را آغاز کرد. او گرچه توانست تا حدودی از طریق رقیب خود یعنی کشور چین فشارهایی را به کره  شمالی وارد آورد و عراق را اشغال و ویران سازد، اما از نظر امریکا جمهوری اسلامی همچنان بعنوان نیروی مزاحم  در منطقه باقی مانده است. بورژواهای حاکم بر ایران با استفاده از اهرمهای فشار خود در منطقه نظیر، شیعیان در عراق، حزب الله لبنان و برخی گروههای فلسطینی توانسته است بر معادلات و اتوریته امریکا تاثیر بگذارد. از همین رو دیگر امریکا نمیتواند از طریق تحریم و یا حتی اقدام نظامی به تمام اهداف خود دست پیدا کند. زیرا تجربه عراق و افغانستان به ما نشان میدهد که امپریالیسم امریکا حتی به حداقل هایی که پیش بینی کرده بود دست نیافته است. و از سوی دیگر بورژوا گانگستر های حاکم  بر ایران نمیتوانند برای مدت طولانی  به ماجراجوئی و بازیهای خطرناک ادامه دهد
پ: در این گوشه  از جهان یعنی منطقه خاورمیانه، بدلیل وجود منابع سرشار انرژی، مانند نفت و گاز و دیگر ذخائر ارزشنمد، به یکی از بحرانی ترین نقاط جهان تبدیل شده است. برای نظام سرمایه داری امپریالیستی  تهیه منابع انرژی با ارزانترین و کم خطرترین هزینه از اهمیت ویژه ای برخورد میباشد. کشور عراق که  به عنوان چهارمین کشور تولید کننده نفت در جهان محسوب میشد،  یکی از بزرگترین دخائر نفتی بشمار میرود که هم اکنون در تسلط امریکا قرار دارد. در حال حاضر شرکتها و کارشناسان امپریالیستی تکنولوژی انرژی به  اکتشاف و نوسازی در عراق مشغول هستند. ایران و عراق جزء شش کشور صادر کننده نفت در جهان بشمار میروند. با تسلط امپریالیسم امریکا بر منابع انرژی در عراق،  که تامین کننده عمده نیاز انرژی کشورهای رقیب امریکا، مانند چین، ژاپن، فرانسه است، و با توجه به شرایط ویژه امریکا در عراق، امریکا از این طریق برای به کرسی نشاندن خواست های خود  به رقبایش فشار آورد  و برتری خود را اعمال کند. امپریالیسم امریکا تلاش دارد ضمن حفظ برتری هژمونی خود در منطقه و جهان، عهده دار حفاظت از سرمایه گذاری هایی که حتی توسط دیگر کشورهای امپریالیستی در حوزه های نفتی صورت گرفته آنها را زیر چتر حمایت نظامی خود قرار دهد. برغم کشف حوزه های جدید نفتی که در دینا پیدا شده اند، هنوز هم تولید و استخراج نفت در منطقه خاورمیانه سهم قابل ملاحظه ای در چرخه صنعت نفت دارد. بنابر این حضور نظامی امپریالیسم امریکا و دیگر رقبای آن در آبهای منطقه خلیج، نشانه ای از اهمیت ویژه آن جهت  تضمین منافع استراتژیک خویش در حفظ امنیت، استخراج و صادرات نفت از تنگه هرمز به عنوان بزرگترین گذرگاه نفتی جهان میباشد.
ت: گفتگوهای صلح خاورمیانه، میان فلسطین و اسرائیل از سال ١۹۹٢ با ایجاد کنفرانس مادرید در اسپانیا و پشتیبانی امپریالیسم امریکا به رهبری سازمان ملل متحد تشکیل یافت. موفقیت حزب مذهبی  دست راستی لیکود به رهبری آریل شارون  در انتخابات اسرائیل،  پروسه صلح را با کندی روبرو کرد. و از دیگر سو پیروزی حماس در انتخابات پارلمانی فلسطین،  با تشدید نزاع میان دولت محمود عباس که از سوی غرب به عنوان عنصر میانه رو شناخته می شود، روند صلح را با یک چالش جدی روبرو ساخت. اما برغم این تحولات، مقامات امریکائی امیدوارند تا به هر قیمت صلح را که در راستای استراتژی نظم "نوین"  و منافع امپریالیستی میباشد برقرار نمایند. زیرا امپریالیسم امریکا به این نتیجه رسیده است که موفقیت در برقراری صلح میان اسرائیل و فلسطین رمز موفقیت او در خاورمیانه و کسب محبوبیت بیشتر در میان اعراب خواهد بود. بنابراین صلح پایدار میان طرفین درگیر قطعاً به زیان بورژوا امپریالیستهای ایران خواهد بود. زیرا امپریالیسم امریکا میتواند ضمن به اجماع رساندن اعراب  در مقابله با فعالیتهای های اتمی ایران، اهرمهای فشار رژیم جمهوری اسلامی که از طریق گروههای فلسطینی طرفدار حکام ایران علیه اسرائیل اعمال میشود کاهش یافته، و بدین وسیله فشارهای امریکا علیه برنامه هسته ای حکومت ایران افزایش می یابد. بر همین اساس مناقشات موجود  در خاورمیانه بزرگ مورد نظر امریکا در هم تنیده اند و امپریالیسم امریکا باید همزمان با معضلات متعددی دست و پنجه نرم کند. از اینرو طبقه حاکمه امپریالیست امریکا باید همزمان به چهار کانون بحران در منطقه، یعنی افغانستان، ایران، عراق و فلسطین پاسخ دهد. که هم اکنون افغانستان و عراق توسط دولتهای مرتجع و دست نشانده امپریالیستی در تسلط امریکا قرار دارند. و در حال حاضر کشمکش اصلی میان بورژوا امپریالیستهای ایران و غرب بویژه امریکا بر سر بحران برنامه اتمی ایران  در جریان است.
ث: مبارزه علیه تروریسم: نظریه پردازان امپریالیست کاخ سفید بر این باورند، که تعلیمات افراطی مذهبی توسط بنیادگراها در منطقه موجب حس نفرت نسبت به غربی ها بویژه امریکائی ها میشود. بدین خاطر خاورمیانه  کانون اصلی تروریسم محسوب میشود،  امریکا بر این ایده است که با اتخاذ روش های گوناگون میتوان از گسترش نفرت پراکنی علیه غربی ها جلوگیری کرد. از نظر دولت امریکا یکی از این روش ها مدرنیزه کردن جوامع اسلامی و گسترش فرهنگ غربی در میان نسل جوان میباشد،   جوانان بیشتر از سوی بنیادگراها در معرض افکار تندرو های اسلامی قرار دارند، که میتواند از گسترش و نفوذ اسلام گرائی ضد غربی بکاهد. تشویق جوانان بسمت فراگیری و آموزش تکنولوژی و ایجاد و راه اندازی شبکه های اجتماعی، مشارکت جوانان  در امور سیاسی با اهداف مقابه با افکار ضد غربی، روی کار آوردن جناح هایی از بورژوازی  دوراندیش و ملایم تر برای پیشبرد فرایند دمکراتیزه کردن جوامع اسلامی در این کشورها. راه حل های فوق از جمله اقداماتی است در به اصطلاح  مبارزه علیه تروریسم. اما  ظاهراً مبارزه علیه تروریسم توسط امریکا به اینجا ختم نمی شود، امپریالیسم امریکا برای توجیه اعمال تجاوزگری های بی پایان خود، به افغانستان و عراق  حمله کرد. امریکا  با دستاویز قرار دادن واقعه سپتامبر، برای مهار بحران نظام سرمایه داری از طریق گسترش جنگ ها و انحراف افکار عمومی مردم، بویژه طبقه کارگر نسبت به دشمن خارجی و تبلیغات مسموم ناسیونالیستی برای مقدس جلوه دادن جنگ ارتجاعی علیه تروریسم از هیچ تلاشی غافل نشد. همانطوریکه قطعنامه ١٣٦٨ شورای امنیت سازمان ملل به تجاوزات و اشغال و درنده خوئی امریکا مشروعیت میدهد تا تحت عنوان دفاع از خود،  هر نقطه از جهان را که اراده کند مورد  حمله و اشغال قراردهد. بعد از تصویب همین قطعنامه ننگین که به امپریالیسم امریکا حکم تام اختیار اعطاء میکند، کالین پاول، وزیر وقت امور خارجه امریکا اعلام کرد:" تروریسم بین المللی یک تهدید چند وجهی بوجود آورده است که ائتلاف ما باید با بکارگیری تمامی ابزار های دولتی در جهت شکست آن مورد استفاده قرار گیرد. مبارزه علیه تروریسم یک مبارزه طولانی و دشوار خواهد بود و سالها در جبهه های مختلف ادامه خواهد یافت. تداوم این مبارزه درهای جهان را به روی روابط بین المللی ما خواهد گشود تا ما خود را در حوزه های مختلف تقویت کنیم". اظهار نظرات مختلف مقامات امریکائی نشان میدهد، که امپریالیسم امریکا برای ادامه مبارزه علیه تروریسم دارای یک استراتژی دراز مدت میباشد که وجوه متفاوتی را در برمیگیرد. از قرار معلوم این استراتژی تنها محدود به اشغال عراق و افغانستان نمیشود بلکه اهداف آن در جهت برپائی یک نظم "نوین" در سراسر جهان خواهد بود. اگر چه در حال حاضر خاورمیانه بزرگ هدف این نظم "نوین" است، اما نقاط دیگری از جهان را مد نظر خود دارد. استراتژی فوق شامل حوزهای اقتصادی، سیاسی، روابط بین المللی، امنیتی و حقوقی خواهد بود.
ج : با توجه به اینکه به کرار  پیرامون مفهوم ثبات و امنیت استراتژیک،  توسط دولت های امپریالیستی در مقاوله نامه و بیانیه هایشان سخن به میان آمده است،  تا این لحظه بیان روشنی از مفاهیم فوق ارائه نشده است. در دوران جنگ سرد، ثبات و امنیت استراتژیک بیشتر در چارچوبه توازن قدرت هسته ای میان دو ابر قدرت امپریالیستی شوروی و ایالات متحده خلاصه میشد. خاتمه جنگ سرد تغییر و تحولات مهمی در عرصه تئوری نظامی بوجود آورد،  برای اینکه چندین دهه، تفکر و استراتژی نظامی بر محور تقابل دو قطب در دوران جنگ سرد، به ویژه امریکا و شوروی مبتنی بود. اما با رخداد مهم ١١ سپتامبر در آغاز قرن بیست و یکم تحول مهمی بوقوع پیوست، که امریکا را بیش از هر زمان دیگر نسبت به حفظ امنیت خود نگران ساخته است. به نظر مقامات امریکا، در شرایط کنونی امکان دستیابی تروریست ها به سلاح کشتار جمعی،  سران امپریالیسم امریکا را بسیار نگران کرده است. آنها میگویند که برای رسیدن به اهداف خود از اقدامات نظامی خوداری خواهند کرد، امریکا تلاش خواهد کرد تا با حربه دمکراسی و حقوق بشر، دولت های یاغی را به پذیرش جهانی عاری از نظامی گری وادار کند. آیا در عراق و افغانستان حربه دمکراسی و حقوق بشر پیروز شد.؟ جرج بوش در سال ٢٠٠٠چنین میگوید:" کشور قدرتمندی مانند امریکا نمیتواند در نظام کنونی هرج و مرج بین المللی مانند دیگر کشورها  تنها یک ناظر بی تفاوت باشد، بلکه امریکا بخاطر برخورداری از قدرت نظامی بر جهان، باید رهبری نظام بین المللی را بر عهده گیرد". در این نوع نگاه به جهان، هئیت حاکمه امپریالیسم امریکا خود را قادر مطلق در جهان میداند و بر همین مبنا مدعی است:" که هر که در جهان با ما نیست، علیه ماست".(جرج دبلیو بوش) اما نوع محافظه کاران مرتجع امپریالیسم امریکا و نظریه پردازان آنها از این هم فراتر رفته و در باره جهان چنین سخیفانه داد سخن سر میدهند:" امریکا قبله عالم و مسیح جهان است، این نگرش ارتجاعی  متکی به تئوری یک نظریه پرداز، بنام فرانسیس فوکویاما است که چند سال پیش با نوشتن کتابی پایان تاریخ و مبارزه طبقاتی را اعلام کرد وی از قلم بدستان همین نوع محافظه کاران مرتجع میباشد. در دستگاه فکری نومحافظه کاران گفته میشود:" امریکا از طرف خداوند برای نجات بشر انتخاب شده و هر آنچه که در مقابل آن قرار گیرد، شر و باطل است و عاقبت نابود خواهد شد، زیرا امریکا نماد و مظهر خیر است. تنها راه رهایی دیگر کشورها، الگو قرار دادن ایالات متحده امریکا است و این حکم اجتناب ناپذیر تاریخ است". از اینرو باید خاطر نشان کرد، طرح مبارزه علیه تروریسم و جلوگیری از تکثیر سلاح های هسته ای از سوی امریکا، و امنیت ثبات برای جهان یک دروغ بزرگ بیش نیست.

علیه نظام سرمایه داری و تمامی مصائب آن
بینادهای نظام  بربریسم سرمایه داری  بر پایه تولید کالائی و فروش نیروی کار و استثمار بنا نهاده شده است.  طبقه ما بجز نیروی کارش، که خالق تمامی ثروتهای اجتماعی بوده و خود بی بهره از آن است، چیزی برای از دست دادن ندارد. تنها راه گسستن پرولتاریا از زنجیرهای اسارتبار استثمار، سازماندهی و جنگ طبقاتی  در جهت نابودی سیستم سرمایه داری میباشد. طبقات حاکم  بورژوازی  با توسل به ترفند ها  و راه کارهای گوناگون  میکوشند تا ضمن جاوادنه نگهداشتن نظم ارتجاعی کهن، پرولتاریا را با ایجاد موانع از رسیدن به جامعه کمونیستی بازدارند. احزاب چپ و راست بورژوائی به عنوان پیاده نظام نظم موجود،  برای به بیراهه کشاندن مبارزه طبقاتی، آگاهانه این توهم را جار میزنند:"  در کشور های خاورمیانه مشکل و تضاد اصلی توده های استثمار شونده با رژیم های استبدادی حاکم است و مردم خواهان "دمکراسی" هستند". آنان این اصل تخطی ناپذیر جامعه طبقاتی را آگاهانه انکار میکنند که تضاد اساسی استثمار شوندگاه  با نظام طبقاتی سرمایه داری سیاسی حاکم است که قدرت را در دست دارد. بنابراین جنگ، بحران، تحریم، و هر فاجعۀ طبیعی و زیست محیطی  دیگری که در این سیستم ضد انسانی  بوقوع  بپیوندد، اولین و بیشترین قربانیانش از طبقه ما یعنی کارگران و تهیدستان خواهند بود. بورژوازی با دستگاهای تبلیغاتی عریض و طویل و مسمومش، با زرادخانه های نظامی کشتار جمعی اش و هزاران ابزار سرکوب و تحمیق دیگر، هر روز به بهانه ای از استثمار شوندگان قربانی میگیرد. یک روز به بهانه بحران اقتصادی و صرفه جوئی، ریاضت کشی اقتصادی و ضد انسانی را بر طبقه مان تحمیل میکند. دور دیگر، برای ارضای سیری ناپذیر سیاست های جنگ افروزانه  کثیف و امپریالیستی اش، تحریم و جنگ را که تنها گزینۀ ممکن برای بقای نظام سرمایه داری امپریالیستی است تحت عناوین مختلف  به طبقه ما تحمیل میکند. این دایره تسلسل به نظم کهن موجود  گره خورده  و همچنان  به حیات خود ادامه میدهد. نظام سرمایه داری در اواخر قرن نوزدهم وارد مرحله جدیدی از حیات خود شده است. این دوران مصادف است با وقوع بحرانها، جنگها، چالش های عظیم اقتصادی و اجتماعی گسترده که با ورود به این مرحله، انحطاط و زوال  نظام سرمایه داری تسریع شد. خصلت نمای این دوران، تمرکز عالی سرمایه و تسلط بی چون چرای انحصارات، نقش سرمایه مالی، اشکال مختلف صدور سرمایه، تقسیم کار امپریالیستی سرمایه داری، باز تقسیم اقتصادی و ارضی بین المللی، ایجاد حوزه های جدید انباشت سرمایه و استثمار وسیع نیروی کار ارزان کشورها میباشد.  به بیان شفاف و دقیق تر کلمه این دوران  مرحله تکامل سرمایه داری امپریالیستی محسوب میشود.

رخداد جنگ جهانی امپریالیستی  در سال ١۹١٤ تحول بزرگی  در تاریخ نظام سرمایه داری و جنبش کارگری بین المللی بوجود آورد.  وقوع جنگ تائیدی بود بر دوره  تاریخی جدیدی از حیات نظام سرمایه داری در بحران. و نشانه بارزی بود بر دوران پر تلاطم جنگ ها، گسترش مبارزه طبقاتی و انقلابات اجتماعی. روند توسعه و گسترش نظام سرمایه داری به گونه ای توحشبار و امپریالیستی به سمت گیری اشباع  بازار حرکت کرد و به یک نیروی مخرب و بازدارنده تکامل نیروهای مولده مبدل گردید. از آنجائیکه این سیستم به دلیل تناقضات ذاتی اش خود مولد بحران های لاعلاج و ویرانگر میباشد. به ناگزیر در این مرحله ضرورت  تاریخی ایجاب میکند تا پرولتاریا بمثابه تنها نیروی انقلابی در برابر جنگ های ارتجاعی نظام سرمایه داری و دیگر مصائب آن، که برآیند مستقیم بحران  محسوب میشوند، با برافراشتن پرچم مبارزه طبقاتی دست به مقاومت بزند و جنگ های امپریالیستی را به جنگ داخلی و انقلابی علیه طبقات حاکم بورژوازی تبدیل کند. در دوران بحران و انحطاط  نظام سرمایه داری، بورژوازی تنها یک راه برای حل تضادهای درونی اش در پیش رو دارد و آنهم چیزی نیست بجز گسترش جنگ های ارتجاعی و ویرانگر علیه بشریت. طبقه کارگر ایران بمثابه جزئی از پرولتاریای بین المللی  با مسلح شدن به آگاهی طبقاتی انقلابی و رهائی بخش مارکسیسم، میتواند نقش تاریخی خود را در اوضاع جاری بدرستی ایفا کند. برغم نبود یک حزب جهانی پرولتری انقلابی، ما نباید از پذیرفتن وظایف بزرگ تاریخی، ترس و واهمه ای به خود راه بدهیم، هر چند ما در لحظه حاضر از نظر کمی ضعیف هستیم. اما در دل حوادث تاریخی و در کوران حاد مبارزه  طبقاتی آبدیده میشویم و گام هایمان را محکم تر و استوارتر برای یک مبارزه متحد و بین المللی بر خواهیم داشت. نابودی نظم کهن سرمایه داری غرق در بحران،  در گرو متحد شدن یک طبقه کارگر انترناسیونالیست برای  برپائی جامعه ای کمونیستی میباشد. علیه نظام سرمایه داری و تمامی دولتهای مرتجع حاکم بورژوائی، برای بر پا ساختن جنگ طبقه علیه طبقه.  

هیچ نظری موجود نیست: