۱۳۹۴ تیر ۲۸, یکشنبه






معامله و مصالحه هسته ای با جمهوری اسلامی ایران منعکس کننده تغییرات در خاورمیانه است!

در صورتی که معامله هسته ای، "طرح اقدام مشترک" بین کشورهای۵+۱ ( پنج عضو دائم شورای امنیت سازمان ملل شامل آمریکا، انگلستان، فرانسه ،چین، روسیه و آلمان) و ایران به توافق برسند، در روابط بین این کشورها با رژیم ایران تغییر مهمی رخ خواهد داد. حتی اگر تصویب نهایی این "تفاهم سیاسی" به تعویق افتد، نفس این مذاکرات تجلی تغییر مواضع در منطقه میباشد.
عواقب فاجعه بار حمله و اشغال عراق!
در پی اشغال فاجعه بار عراق، اوباما باید بین قدرت های منطقه ای تعادل برقرار کند. تلاش برای رسیدن به این توافق، اساسا به دلیل تغییر توازُن قوا در صحنه بین المللی و در تداوم حمله و اشغال عراق توسط ایالات متحده امریکا و بریتانیا، صورت گرفت. پروسۀ رشد اقتصادی و نفوذ بین المللی چین موقعیت آمریکا در جهان را تضعیف نموده و از سوی دیگر جنگ خلیج و حمله به عراق در سال ۹۰-۹۱ به پایان روند سلطۀ امریکا در جهان کمک کرده است.

تهاجم و اشغال عراق نه تنها برای میلیون ها نفر از ساکنان عراق، بلکه برای معماران جنگ نیز یک فاجعه بود. چرا که محدودیت ها و ناتوانی ایالات متحده و بریتانیا را بیش از پیش به وضوح نشان داد. امید این دولت ها برای ایجاد یک نظم جدید در خاورمیانه  از طریق حذف یا خنثی سازی نیروهای متخاصم، به ناامیدی مبدل شد. در حال حاضر این ناتوانی و ضعف بشکل طرح معامله و مصالحه با رژیم ایران خود را بروز میدهد. در پی این حمله مردم عراق متحمل سخت ترین شرایط، از جمله زندان، شکنجه و کشتار جمعی شدند. این مسئله فلاکت و بدبختی مردم را دامن زده و اختلافات و درگیری های، قومی، مذهبی  جدیدی را ایجاد کرد. برای آتش افروزان و مدافعان ماجراجویی بوش و بلر، یک شکست فضاحت بار استراتژیک و نابود ساختن منابع بیشماری بود. حمله به عراق موجب بی ثباتی در کل منطقه شد، و این بنوبۀ خود منجر به تقویت قدرت منطقه ای ایران گردید. بروز این واقعه برای واشنگتن غیره منتظره بود، زیرا این یک شکست بزرگ برای قدرت های غربی محسوب میشد که پس از سرنگونی شاه ایران در سال ۱۳۵۷ در جهت انزوای رژیم جمهوری اسلامی تلاش کردند.
هنری کیسینجر و جورج پی.شولتز، وزرای امورخارجه اسبق امریکا طی مقاله ای مشترک ، که در روزنامه وال استریت ژورنال، در ۹ آوریل ۲۰۱۵ علیه این توافقنامه منتشر شده بود، دیدگاه های خود را درباره پرونده هسته ای ایران مطرح کردند. وزرای خارجی سابق ایالات متحده، هنری کیسینجر و شولتز معتقدند: "مذاکرات ۱۲ سال پیش به عنوان یک تلاش بین المللی برای جلوگیری از ساخت زرادخانه هسته ای ایران آغاز شد، اما در حال حاضر با این توافقنامه قابلیت های هسته ای به رسمیت شناخته شده است، حتی اگر آن را با ظرفیت کامل در ده سال آینده به پایان نرساند. این چیزی بود که مصالحه واشنگتن و لندن در سال  ۲۰۰۳ به آن توجه نداشته است".
 پس از شورشهای اجتماعی در خاورمیانه و شمال آفریقا
جنبش های اجتماعی سال ۲۰۱۱ در شمال آفریقا و خاورمیانه، در ابتدا ضرباتی را به قدرت های غربی وارد کرد. برخی از متحدان کلیدی در منطقه، به خصوص مبارک، به حاشیه رانده شد. بیم آن میرفت که قیام های اجتماعی به دیگر کشورها سرایت کرده و فراتر از سرنگونی اقتدارگرایان و دیکتاتورها پیش رود و به مرور منجر به تحولات اساسی در جامعه گردد.
اولین شورشهای اجتماعی در حاشیه قرار گرفت، تا جائیکه تلاش های طبقه کارگر و فرودستان برای درهم شکستن ستم و استثمار سرمایه داری با عدم موفقیت روبرو شد. اما متعاقب آن ضد انقلاب حاکم نه تنها نتوانست موقعیت قبلی امپریالیسم را ترمیم کند، بلکه اعمال نفوذ امپریالیسم را هر چه بیشتر تقلیل داد. ضد انقلاب حاکم با تقسیم کردن جامعه  بر مبنای نژاد، ملیت و مذهب، فضا را هر چه بیشتر برای رشد نیروهای مذهبی، ناسیونالیستی و قوم پرست و دیگر جنبش های ارتجاعی هموار ساخت. چنین شرایط فلاکتبار و بی ثباتی کل منطقه را  به کام خود فرو برد. نمونه هولناک تقسیم بندی فوق را میتوان در عراق، لیبی، سوریه و یمن مشاهده کرد. این واقعیت که داعش و دیگر گروه های بنیادگرا در بطن چنین گذشته ای بود که بطور دینامیک بسط و توسعه یافتند، مشکلات امپریالیسم را هر چه بیشتر تقویت کرده است.
 بر متن چه شرایطی چرخش استراتژیکی الزام آور میشود؟
قدرت های اصلی امپریالیستی ضعف متحدان عرب سنتی خود را احساس کرده و از پیشروی سریع داعش به وحشت افتاده اند. آنها مجبور شدند تا در این رابطه به دنبال متحدین جدیدی باشند. از این رو رهبران منطقه خودمختار کردستان درعراق را مورد حمایت خود قرار داده اند. بعلاوه، یک سری روابط غیر رسمی بطور آشکارا و پنهانی میان ایالات متحده و نیروهای ایرانی به حمایت از دولت شیعه تحت سلطه در عراق، در مبارزه علیه داعش بوجود آمد. تحت همین شرایط است که تلاش های پشت پرده برای رسیدن به ایجاد روابط حسنه با ایران شکل گرفته است. بنابراین موضوع توافقنامه یک گام مهم و اساسی در این مسیر است.
قدرت های جهانی، به ویژه امپریالیستهای غربی، نیاز مبرم به کمک ایران علیه تهدید داعش و دیگر بنیادگرایان سنی در عراق و سوریه دارند. اما این تاکتیک هم زمان روابط نزدیک با عربستان سعودی و کشورهای حوزه خلیج را مورد تهدید و تحت فشار قرار میدهد. بسیاری از رژیم های موجود در منطقه از بنیادگرایان سنی مختلف پشتیبانی کرده اند. این تا حد زیادی آنها را به وحشت انداخته است، زیرا حاکمان خودکامه و مرتجع منطقه بیم آن دارند که ایران بمثابه یک رقیب خطرناک بتواند از طریق به زیر سلطه کشاندن جریانات شیعه در عراق، یمن، بحرین، کویت، عربستان سعودی، نقش تعین کننده ای  برای سرکردگی در منطقه ایفا کند. این یکی از دلایلی است که ایالات متحده پیش تر به ایران اکیداً هشدار داد که در جنگ داخلی یمن دخالت نکند.
تعدادی از استراتژیست های غربی که خطر ایران را جدی تر می بینند بیم آن دارند، که موضوع توافقنامه با ایران به کند شدن فعالیتهای هسته ای ایران کمک جدی نخواهد کرد. گفته های کیسینجر و شولتز منعکس کننده مواضع ضعیف غرب میباشد، وقتی که گفته میشود: " خطر درگرفتن جنگ، با توسعه برنامه های هسته ای ایران، اکنون محدودیت‌های بیشتری را بر غرب تحمیل کرده تا بر ایران". در همین رابطه اوباما استراتژی مشابه ای را دنبال میکند که خود آقای کیسینجر درتوافق میان رهبران ایالات متحده امریکا و چین در سال ۱۹۷۲ اتخاذ کرد( معروف به دیپلماسی پینگ پنگ). همه قدرت های بزرگ جهان رقبای یکدیگر بشمار میروند و منافع خود را از اقیانوس آرام گرفته تا کشور اوکراین دنبال میکنند.  
 این توافق با ایران هر دفعه به دلایل دیگری مورد حمایت کشورهای۵+۱ قرار گرفته است. برخی از متحدان غرب در منطقه، به خصوص اسرائیل و عربستان سعودی، مخالف این توافق هستند، زیرا آنان بیم آن دارند که قدرت منطقه ای خود را از دست بدهند. همچنین سعودی ها از نفوذ رو به رشد ایران در هراسند، چرا که این انگیزه ای خواهد بود برای رشد و بحرکت درآوردن اقلیت شیعه در عربستان سعودی. دولت اسرائیل هم بیم آن دارد که این مصالحه بر قدرت های غربی تاثیر گذاشته و پیوندهای خود را با آنها هرچه بیشتر از دست بدهد.
اوباما عامل توازن قوا در منطقه
دولت اوباما بین قدرت های مختلف توازن برقرار میکند. در همین هفته های اخیر که مورد پیش نویس توافقنامه اتمی با ایران امضا شد، کمک نظامی سالانه دولت آمریکا به ارزش ۱.۳میلیارد دلار به مصر دوباره به جریان افتاد، ایالات متحده همچنین از حملات هوایی عربستان در یمن حمایت کرده و از ایجاد یک نیروی نظامی عرب سنی در منطقه پشتیبانی کرد. درخود ایالات متحده، مخالفین توافق با ایران، بویژه جمهوری خواهان با اعتراض به "توافق نامه بد"،  نخست وزیر اسرائیل، نتانیاهو را مورد حمایت و تشویق قرار دادند. این اختلافات اساساً در رابطه با اهداف انتخاباتی و در بعضی موارد اختلاف نظر بر سر سیاست خارجی است. آنها  بر روی دو موضوع مهم از جمله: خشم گسترده آمریکای ها علیه ایران در رابطه با گروگانگیری کارکنان و دیپلمات های آمریکایی به مدت ۴۴۴ روز بین سالهای ۱۹۷۹-۱۹۸۰ و همچنین، ترس در میان برخی از جمعیت مسیحیان و یهودیان بنیادگرا برای آینده اسرائیل سرمایه گذاری میکنند. همچنین با توجه به دسته بندی باندهای حکومتی در ایران، ملغمه ای از خواست رو به رشد داخلی برای " تغییر"، بی ثباتی منطقه ای، تحریم های اقتصادی و کاهش قیمت نفت، ظاهراً چنین به نظر می رسد که اکثریت با رسیدن به یک توافق جامع موافق هستند.
برغم وجود درگیریهای درونی طبقه حاکمه ایران، علی خامنه ای رهبر هیئت حاکمه، در حال حاضر برای رسیدن به یک توافق هسته ای با غرب حسن روحانی ریئس جمهور رژیم را مورد حمایت خود قرار داده است. اما عناصر تندروتر، اصول گرا و محافظه کار مذهبی (دلواپسان نظام)  در اطراف خامنه ای همچنان بر مخالفتهای خود پا فشاری میکنند، به خصوص که انتخابات آینده  برای هر دو مجلس (شورای اسلامی وخبرگان) در پیش است. آیا این مخالفت ها  واقعیست و یا نمایشی، یا برای دست بالا پیدا کردن در روند مذاکرات هسته ای با ۶ قدرت امپریالیستی جهان؟ بر ما معلوم نیست! آنچه که از قراین پیداست نسل جوان خواهان تغییر است، نسلی که بطور فزاینده از سال  ۱۳۵۷تا کنون حکام مذهبی را مورد مؤاخذه قرار داده است.
کشمکش های باندهای رژیم و موقعیت پر تنش آنان به مصداق سیاست چماق و نان شیرینی در جامعه منعکس میگردد. گاهی بشکل سرکوب سیستماتیک و گاهی با دادن امتیازی ناچیز برای منحرف کردن جامعه از یک مبارزه جدی علیه وضعیت موجود بروز میکند.
توهّمات اوج یابنده
اعلام توافق بطور"خود انگیخته" ولی با برنامه ریزی قبلی با جشن و پایکوبی در خیابان ها در سراسر کشور مورد استقبال قرار گرفت. در نقاط بسیاری تصاویر حسن روحانی رئیس جمهور رژیم بالا رفت. محبوبیت این توافقنامه منجر به حادتر شدن تخاصمات درونی رژیم شده و محتمل است اگر از تصویب این توافقنامه جلوگیری شود، بزودی شاهد تظاهراتهای گسترده تری از نوع اعتراضات بعد از انتخابات ریاست جمهوری در سال ۲۰۰۹، خواهیم بود.
تبلیغات دولتی در ایران چنین وانمود میکند که در صورت توافق، کلیه تحریم های مخرب بین المللی علیه ایران برچیده  و اقتصاد شکوفا خواهد شد. این یک توهم پراکنی محض است که بحران اقتصادی بین المللی را منوط به برداشتن تحریم ها از ایران و رو به رونق گرائیدن اقتصاد ورشکسته در ایران پیوند میزند. مقامات دولتی به دروغ  از کاهش نرخ تورم از ۴۰ درصد به حدود "۱۶" درصد سخن میگویند اما این در حالی است که طبق گفته وزیر کار رژیم  ۷۰ درصد از جمعیت ایران در زیر خط فقر زندگی می کند و حدود ۱۲ میلیون نفر گرسنه اند.  
شرایط مشقت بار ناشی از ستم و استثمار طبقاتی بر کارگران و تهیدستان منجر به بروز اعتراضات و اعتصابات متعددی برای نازلترین خواست آنها از جمله دریافت دستمزد های معوقه و متوقف کردن اخراج های گسترده و بدون دلیل از سوی کارفرمایان گردیده است. بعنوان مثال میتوان از اعتراض کارگران به ویژه در بخش خودرو و "اعتراض آرام" دهها هزار نفر از معلمان زحمتکش سراسر کشور در اوایل ماه مارس امسال نام برد.
ایران  بمثابه یک بازار بالقوه امپریالیستی
ایران دارای جمعیتی بالغ بر ۸۰  میلیون نفر بوده و از نظر اقتصادی در مکان هجدهم بزرگترین اقتصاد جهان قرار دارد. این نه تنها یک قدرت منطقه ای بلکه یک بازار بالقوه است. بسیاری از شرکت های خارجی مترصدند تا به محض برداشته شدن تحریم ها بطور برق آسا وارد ایران شوند.
روزنامه نیویورک تایمز به  نقل از ، مصاحبه ای که در سال گذشته با یکی از مدیران بلند پایه کمپانی نفتی صورت گرفته است اظهار داشت: "پس از این توافقنامه ما یک رونق باور نکردنی در پیش خواهیم داشت". چند هفته بعد از توافق یک جلسه عمومی با گروهی از سرمایه گذاران آمریکائی در تهران برگذار شد. این اولین جلسه ای است که از سال ۱۳۵۷ تاکنون به طورعلنی صورت گرفته است. اگر توافق حاصل شود، تحریم ها احتمالا تنها به تدریج برداشته خواهند شد. برغم وجود مطالبات بالای مردم این توافق  به احتمال قوی به یک رشد اقتصادی پایدار منجر نمی شود، چرا که در واقع اقتصاد جهانی در بحرانی لاعلاج بسر میبرد.
 تفاهُم و برقراری مناسبات حسنه با امپریالیستها بویژه امپریالیسم امریکا در جای خود یک رخ داد مهم بشمار میرود. اما این رخ داد و تغییر، نه در خدمت منافع پرولتاریا و توده های تحت استثمار، بلکه تغییر در جهت تثبیت شرایط و مناسبات استثمارگرانه موجود و سهیم کردن یک متحد جدید در خدمت امیال و منافع امپریالیستها در منطقه میباشد. زیرا این تفاهم نه ماهیت ارتجاعی جمهوری اسلامی را عوض میکند و نه ماهیت امپریالیسم آمریکا را. همانطور که دشمنی دیرینهی میان جمهوری اسلامی با امپریالیسم آمریکا نیز تخاصمی با مضمون ارتجاعی، بیارتباط به منافع تودههای مردم و ضدیت میان دو طبقه حاکم ارتجاعی و نظامهای استثمارگر و ستمگرانهِ آنان بوده است. نتایج این تفاهُم تشدید بحران آفرینی و دخالت گری بیشتر در بیرون از مرزها و سرکوب و ستمگری در داخل است. اما راه بهتری برای تغییر اوضاع و شرایط غیر انسانی کنونی وجود دارد و این تنها گزینه اصولی است. با توجه به اینکه پرولتاریا اساساً یک طبقه جهانی است و بنا بر نظریه انقلابی مارکس که میگوید: اساس کمونیسم انترناسیونالیسم است؛ پرولتاریا تنها طبقه اجتماعی ایست که دارای منافع ملی نبوده و خواهان نوع جدیدی از استثمار و مالکیت خصوصی نمی باشد. بلکه بطور جدی خواهان نابودی استثمار و مناسبات ستمگرانه نظام سرمایه داری میباشد.  از اینرو در تحولات جاری، پرولتاریا  تنها نیروی تغییر در جامعه و کل منطقه است. اما این تغییر زمانی میسر است که پرولتاریا به آگاهی طبقاتی و تئوری انقلابی برای هدایت و رهبری مبارزه طبقاتی در جامعه دست یافته باشد، تا بتواند در جهت انقلاب کمونیستی گام های اساسی بردارد. یا تداوم بربریت سرمایه داری یا انقلاب جهانی کمونیستی!    

هیچ نظری موجود نیست: