۱۳۹۷ آذر ۱۳, سه‌شنبه






اتحادیه های کارگری حافظان نظم موجود
 
در عصر زوال سرمايه داری، وجود و بقای اتحاديه ها ريشه در ملزومات و پاسخی است به نياز مبرم سرمايه، نه پاسخی برای تامين نياز مبارزه طبقاتی از سوی طبقه کارگر و جنبش کارگری.
رشد غول آسای اتحاديه های کارگری در کشور های متروپل مانند امريکا در دهه های گذشته بروشنی نشان می دهد. اين رشد توام بود با انکشاف مبارزه طبقاتی در جامعه امريکا که با بحران و رکود اقتصادی روبرو گرديده بود. تحولات سال 1930 در شرايطی به وقوع مي پيوست که کارگران مُجدانه برای مقابله با آن وضعيت در حال سازماندهی انقلابی از پايين بودند.
در همان حال طبقات حاکم وسيعاً در تلاش بودند تا سازماندهی و تحرکات مبارزه جويانه کارگران را کنترل نمايند. يکی از عواملي که ميتوانست در اين ميسر اعتراضات کارگری را کنترل و از درون منحرف و متلاشی نمايد، تنها وجود يک تشکيلات اتحاديه ای فراگير ميتوانست خصلت پیکارجوی کارگران را از درون در هم کوبد. دولت وقت امريکا به رهبری روزلت همانطوريکه پيشتر در رابطه با افزايش بهبود وضعيت اقتصادی وعده داد بود. و رهبران امپراطوری سرمايه هم در امريکا ميدانستند، تنها با داشتن يک تشکيلات اتحاديه ای قدرتمند، ميتوانند چالش های جدی با جنبش کارگری را کنترل نمايد. به اين ترتيب با به رسميت شناختن برپايي و ايجاد تشکل اتحاديه ای بنام آ.اف.ال از سوی دولت وقت امريکا، اين اتحاديه توانست بخش اعظمی از کارگران را با توهم آفرينی اينکه ميشود، با کمک دولت به خواستها و مطالبات اقتصادی رسيد به خود جذب نمود. اما ديرِی نپائيد که کارگران رزمنده در جريان اعتصابات و اعتراضات شان متوجه شدند، اتحاديه مذکور در جهت تامين منافعشان گام برنمی دارد. 


در جريان رکود اقتصادی و اقدامات اعتراضی کارگران عليه بالا بودن سرعت کار و رسوب دستمزدها دست به اقدام می زدند. اتحاديه مبارزات کارگران را دور می زد و با توافقات در بالا با حکام سرمايه برای کنترل و سرکوبی جنبش اعتراضی کارگران طرح و توطعه می ريختند. در جريان شورش کارگری صنايع نساجی در سال1934 اتحاديه آ.اف.ال. با مشارکت مستقیم طبقه حاکم در جريان درگيری کارگران معترض با پاسداران سرمايه 9 نفر از کارگران رزمنده کشته شدند. رهبران اتحاديه قوياً از کارگران ميخواستند دست به اعتصاب و اعتراض نزنند. رهبران اتحاديه خواستار اين بودند، تا کارگران با محول کردن خواستها و مطالبات خود به آنها از هرگونه تحرکات اعتراضی جلوگيری و آنان را عملاً از تنها سلاح شان که مبارزه مستقل از اتحاديه است خلع صلاح نمانيد.
بورژوازی توانست با يک حملة گسترده سازمانيافته ايدئولوژيک، بوسيله اتحاديه ها کارگران مبارز و معترض را از مسلح شدن به آگاهی طبقاتی انقلابی برای مقابله با توسعه توحش بار سرمايه باز دارد. اما اين سرکوب ها و خلع سلاح ایدئولوژیکی نه تنها حس مبارزه جوئی کارگران را کاهش نداد، بلکه با آشکار شدن سياست های مزورانه و ضدانقلابی اتحاديه موجب شد تا کارگران خود به سازماندهی مجدد اقدام نمايند. بازتاب اين روش از مبارزه کارگران بروز اعتصاب بزرگ کارگران جنرال موتور در سال 1936 است. که تبلوری از خود سازمانيابی کارگران مستقل از اتحاديه ها می باشد. اما يکی از اتحاديه های معروف آندوره بنام کميته سازماندهی صنايع، سالوسانه با حمايت از اعتصاب کارگران مبنی بر کاهش سرعت کار حمايت خود را پله ای برای معرفی و تثبيت اتحاديه ها قرار داد. بر اساس توافقات بعمل آمده بين صاحبان سرمايه با رهبران اتحاديه مقرر شد تا از هرگونه اعتصاب و اعتراضی که به جد سرمايه داران را مورد تهديد قرار می دهد رهبران اتحاديه از آن جلوگيری نمايند.
 
آغاز جنگ جهانی دوم، بطور واقعی نمادی است از شکست و تضعيف طبقه کارگر امريکا برای تقابل با سياستهای جنگی بورژوازی امريکا.زيرا پيشتر دولت سرمايه بهمراه اتحاديه ها جنبش کارگری را از داشتن يک تشکل واقعی خلع سلاح کرده بودند. و عملاً طبقه کارگر امريکا برای مداخله در فعل و انفعالات جامعه و تاثیر گذاری سیاسی باز داشته شده بود. تا نتواند هیچگونه اختلالی در روند سود آوری سرمايه و تقابل با توليدات جنگی انجام دهد. طبقه حاکم با کمک اتحاديه ها توانستند موانع مهمی را بر سر راه طبقه کارگر برای ایفای نقش تاریخی اش ایجاد نماید و آنرا از اهداف اصلی اش منحرف سازد.
در سطور فوق تلاش شد تا بطور اجمالی از نظر تاريخی به جایگاه و نقش مخرب و بازدارنده اتحادیه تصویری ملموس و عینی برای فهم عملکرد جنبش اتحادیه ای ارائه گردد. این نوشتار با یادآوری فاکتهای تاریخی نشان داد که چگونه جنبش اتحادیه ای برای منحرف و منهدم کردن جنبش کارگری از درون توسط طبقات حاکم سازماندهی میشوند. در ادامه همین نوشتار تلاش شده است تا در عصر زوال نظام سرمايه داری و در هم آمیختن روند جنبش اتحادیه در نظم موجود، اتحادیه ها دیگر نمی توانند ظرف سازمانیابی مبارزه طبقاتی جنبش کارگری محسوب شوند. در روند جنبش های اعتراضی طبقه کارگر نشان داده شد، تشکل اتحادیه ای و تشکلات مشابه ديگر بمثابه تشکلات کارگری، نقش مترقی و پيشروی خود را از دست داده اند. و عملاً اتحاديه ها به ابزار کنترل و سرکوب جنبش کارگری تبديل شده اند.

هیچ نظری موجود نیست: