۱۳۹۳ فروردین ۲۰, چهارشنبه







مقاله ای که در زیر می آید در نقد یکی از جریانات انترناسیونالیستی میباشد که چندی پیش نگاشته شده است. (۱)


تأملی بر مقاله انتخابات و مسئله اتمی در ایران.

در ارتباط با انتخابات، ماخذ جریان مذکور برای توضیح تحولات سیاسی و کشمکش های جاری بین باند های حکومتی مبتنی است بر انتخابات در جامعه ایران، و کلیه تحولات را از دریچه انتخابات و دمکراسی پارلمانی مورد بررسی قرار میدهید. با نیم نگاهی به برگزاری هر انتخاباتی در کشورهای مختلف جهان، قبل از اینکه طبقات حاکم تنور انتخابات را داغ نگهدارند، احزاب سیاسی اعم از چپ و راست، اولترا چپ، از هر گرایشی، از طیف تحریم کنندگان گرفته تا موافقین انتخابات، تئوری وجود ی همگی آنها بر یک عمل مشترک ارتجاعی استوار است، کلیه گرایشات مذبور بر این باورند که بدلیل نبود دمکراسی و غیر دمکراتیک بودن حکومت در جامعه از شرکت در انتخابات سر باز می زنند. که خود اتخاذ روش تحریم هم عملاً برسمیت شناختن انتخابات است. زیرا آنان از نخستین سازمانها و احزابی هستند که به کارزار تبلیغاتی با اهداف متفاوت وارد میشوند و با بحث دمکراسی پارلمانی و مسئله قدرت از طروق مختلف طرح اهداف سیاسی و طبقاتی خود را طرح میکنند. از اپوزیسیون دولتی ملی مذهبی تا سازمان اکثریت، حزب "کمونیست کارگری" و دیگر احزاب چپی، و جریانات بورژوائی راست همه آنان در یک نقطه نانوشته مشترک و سهیم اند و آن چیزی نیست جز تمسک به انتخابات و تابع ساختن تحولات سیاسی- اقتصادی از مجاری پرداختن به انتخابات در ادوار مختلف.


در عصر سرمایه داری امپریالیستی، سیادت بلامنازع طبقه بورژوازی و انحطاط سیستم موجود، کمونیستها همواره مبدا تحلیل خود را از طبقات و مناسبات طبقاتی جاری، جنگ طبقاتی بین پرولتاریا و بورژوازی و افق سرنگونی طبقات حاکم و نابودی سرمایه داری آغاز میکنند و بر آن تاکید دارند. نه به سبک و سیاق ژورنالیسم موجود به توضیح تقسیم بندی های کاذب و افشاگری جنگ جناح های حکومتی بپردازند. بلکه آنها بر کلیت مناسبات استثمارگرانه و ساختار شیوه تولیدی حاکم و ارائه بدیل انقلابی برای پیشگیری و ممانعت از ایجاد توهم دست به ریشه ها میبرند و از آنجا آغاز میکنند. 
۳۵ سال است که جامعه هر بار تحت عناوین مختلف و حول پدیده ای توسط گروه های سیاسی رنگارنگ موجود به بیراهه کشانده میشود. یک روز با تقسیم بندی و عمده شدن "جدال" بین «حزب ج اسلامی» و «جریان لیبرال نهضت آزادی»، روزی دیگر با عمده شدن جناح "انقلابی" خرده بورژوائی ضد "امپریالیستی" خط امام و جریان بنی صدر و حالا هم با کشمکش های جاری بین "اصلاح طلب" و "اصول گرا" همچنان در تداوم سیاستهای ارتجاعی شان جامعه را با این اراجیف سرگرم میکنند.  

و اما در مورد پروژه "اصلاح طلبی"

در خلال مقاله فوق الذکر، به اشتباه از «خاتمی» بعنوان مبتکر "اصلاحات" در ایران نام برده میشود. لازم است در این باره نکاتی را یادآور شد. 
آغازحیات جنبش ارتجاعی تحت عنوان "اصلاح طلبی، بعبارتی، بستن نطفه جنبش سبز"، نه در واقعه دوم خرداد ١٣٧٦ ( که در آن سال محمد خاتمی بعنوان رئیس جمهور رژیم اسلامی به اریکه قدرت رانده شد)، بلکه در پی تحولاتی بود که در خاتمه جنگ ارتجاعی ایران و عراق بوقوع پیوست.
با پایان یافتن جنگ، براساس مقتضیات نظام سرمایه داری، پروژه هایی تحت عنوان تحول ساختاری در عرصه اقتصادی و سیاسی آغاز گردید. در این پروژه ها که توسط متخصصین محافل سرمایه داری امپریالیستی تهیه گردیده بود، دو برنامه پنج ساله به سفارش «اکبر هاشمی رفسنجانی» و توسط مشاورین اقتصادی-سیاسی مزدور و وابسته به حکومت طراحی و ارائه گردید. در این پرورژه ها وی صریحاً از بخش خصوصی سرمایه داری دفاع کرد. او خواستار نفوذ هر چه بیشتر حیطه این بخش از سرمایه داری در ایران گردید، که بر اثر هشت سال جنگ عملاً توسط بخش سرمایه داری دولتی در قدرت، بخش خصوصی سرمایه نسبت به آن از حوزه نفوذ کمتری در قدرت برخوردار بود. زیرا  طی هشت سال جنگ، ایران دارای یک اقتصاد کاملاً جنگی و تحت کنترل کامل دولت قرار داشت. اعم از واردات و صادرات کالا، کنترل ارز و خرید و فروش آن. در این پروسه بخش خصوصی بویژه تولید کنندگان میبایست کلیه پروسه تهیه و خرید و سفارش مواد اولیه خود را با نظارت مستقیم دولت انجام دهند. شایان ذکر است که در آن دوره آقای موسوی یکی از رهبران ارتجاعی جنبش سبز فعلی، در راس هرم دیوانسالاری دولت سرمایه داری جمهوری اسلامی قرار داشت. وی مستقیماً در تمامی ویرانسازی سیاسی - اقتصادی جامعه نقش تعین کننده ای ایفا کرد. از افتخارات مشعشع ایشان: وی یکی از سکانداران ادامه جنگ ارتجاعی ایران عراق، تحت عنوان نخست وزیر هشت سال دفاع مقدس را یدک میکشد. او هم چنین عضو شورای انقلاب فرهنگی بود که به مدت دوسال کلیه دانشگها و مدارس عالی را بست و متعاقب آن اقدام به دستگیری، شکنجه و اعدام هزاران دانشجوی مبارز بجرم مخالفت با سیاستهای حاکم و تبلیغ علیه جنگ شد.

با انتخاب اکبر هاشمی رفسنجانی بعنوان چهارمین رئیس جمهور اسلامی بین سالهای ١٣٦٨ - ١٣٧٦ پروژه اصلاح طلبی آغاز گردید. وی توسط محافل مختلف سرمایه داری داخلی و بین المللی، بعنوان سیاستمدار میانه رو معرفی میشود. دولت وقت تحت عنوان خود ساخته رفسنجانی "لقب سردار سازندگی" را به خود اختصاص داده بود. در واقع این پروژه ای بود که بانک جهانی و صندوق بین المللی پول برای جامعه ایران تدارک دیده بود. وی یکی از طراحان اصلی ترور مخالفین سیاسی در خارج کشور، و از سرکوبگران فعالین سیاسی و جنبش کارگری در داخل میباشد. این مهره کار کشته و کهنه کار رژیم، کاندیدای مورد نظر بانک جهانی و صندوق بین المللی پول، و دیگر محافل ریزو درشت امپریالیستی، مناسبترین آلترناتیو آندوره در درون هیت حاکمه از نفوذ و قدرت سیاسی زیادی برخوردار بود، که مجری طرح های استثمارگرانه به اصطلاح برنامه های تحول اقتصادی- سیاسی گردید. در این تحولات "اصلاح طلبانه" وی بر اساس مقتضیات سود وسرمایه، ماموریت یافت تا برای سامان بخشیدن به اقتصاد آسیب دیده سرمایه داری با قدرتی که در اختیار داشت بسرعت چاره جوئی کند. یکی از وظایف مهم وی بقول خود این شیاد، "جامعه را به روند عادی و متعارف هدایت کند". بعبارتی جامعه را به روند مورد علاقه محافل سرمایه داری امپریالیستی سوق دهد. تا در زیر سایه سیاست های مادون ارتجاعی و استثمارگرانه به حیات خود ادامه دهد. اما  پروژه های یاد شده بدلیل سیر تحولات جاری در عرصه بین المللی و داخلی، بر اساس اظهارات مقامات حکومتی، یا در نیمه راه متوقف شدند یا اینکه عملاً با شکست مواجهه گردیدند. چرا که بحران کل سیستم سرمایه داری هر روز ژرفتر میشود و بورژوازی حاکم بر ایران را گریزی  از این بحران نیست. از اینرو که این بحرانها ساختاری و محصول شرایط حاکم بر مناسبات تولیدی میباشد. بورژوازی برای ثابت نگهداشتن نرخ سود و جلوگیری از ورشکستگی به راه حلهای متفاوتی روی می آورد. شواهد عینی موجود هر روزه و به روشنی بما نشان میدهد برای کاپیتالیسم جهت خلاصی از بحران  هیچ راه حلی بجز بکارگیری زور و توسل به گسترش جنگها باقی نمانده است. اقلیتی استثمار گر و صاحب صنایع و مالک ابزار تولید با تمامی نیروهای سرکوبگرش بر اکثریتی که تمامی هستی اجتماعی جامعه را سازمان میدهد،  بر طبقه ما یعنی استثمار شوندگان حکم میراند.

دو نکته هم در باره بکارگیری واژه های "خلیج فارس" و"بهارعربی"

۱- استفاده از واژه "خلیج فارس" در ارتباط با مناقشات جاری بین کشورهای عربی حوزه خلیج و ج. ا.س. در ایران.
 
چندین دهه است که بر سر مسئله نام گذاری خلیج در منطقه خاورمیانه مشاجرات سیاسی میان ایران و کشورها ی عربی حوزه خلیج جریان دارد. هر بار به دلایلی این مناقشه تشدید میشود. اما مرکز ثقل این نزاع سیاسی در جوهره و ذات نظام سرمایه داری و بحرانهای فراگیر این سیستم نهفته است. طبقات حاکم و روشنفکران رنگارنگ و احزاب موجود بمثابه پیاده نظام سیاسی این سیستم برای جاودانه کردن نظم کهن موجود در این زمینه نظریه و تئوری تولید میکنند. یکی از حربه های کارساز، گسترش و بازتولید افکار عقب مانده، ناسیونالیستی، ناسیونال شوینیستی میباشد که توسط دولتها و روشنفکرانی که بطور مستقیم و غیر مستقیم در خدمت طبقات حاکم قلمرفرسائی میکنند نقش مهمی درتحمیق جامعه ایفا می نمایند.


موضوع مناقشه بر سر نام گذاری "خلیج فارس" و یا " خلیج عربی" بر این آبراه بین المللی که متعلق به همه مردم ساکن در این منطقه میباشد. هیچ ربطی به منافع طبقاتی پرولتاریا در هیچ کجای دنیا و بویژه در این منطقه ندارد. تشدید تخاصمات ناسیونال شووینستی و امپریالیستی میان کشورهای عربی حوزه خلیج و ایران، در خدمت منافع سرمایه داری امپریالیستی است. از اینرو  هر نوع مشارکت در این درگیری ها، ایجاد اخلال و انحراف در روند مبارزه طبقاتی میباشد. بنابر این بکار بردن نام "  خلیج فارس" یا " خلیج عربی" با هر هدفی قرار گرفتن در کنار مرتجعین ناسیونال شوینیست و دامن زدن به توهمات موجود بورژوائی است. سیاست درست انترناسیونالیستی بکارگیری اصولی و استفاده صحیح در جهت بسط و تحکیم وحدت منافع انترناسیونالیستی پرولتاریای کلیه کشورها میباشد. و باید از  بکار بردن ترم ها و ادبیاتی که بورژوزای برای گمراه کردن مبارزه طبقاتی بکار میبرد، آگاهانه و به طور جدی خودداری گردد. انترناسیونالیستها  در هیچ یک از نزاع ها و مناقشات ملی و ناسیونالیستی شرکت نمی کنند، زیرا پرولتاریا دارای هیچ منفعت ملی و ناسیونالیستی نمی باشد.

۲- استفاده از واژه "بهار عربی" در ارتباط با خیزشهای اجتماعی در شمال آفریقا و خاورمیانه،
آیا بکارگیری واژه "بهار عربی" در شرایط کنونی گمراه کننده نیست؟ اولین بار واژه «بهار عربی» توسط وزارت امور خارجه ایالات متحده امریکا و وزیر وقت آن خانم هیلاری کلینگتون بکار گرفته شد. "بهار عربی" ،به خیزش‌ها و اعتراضات در جنوب غربی آسیا و شمال آفریقا در سال‌های ۲۰۱۰ گفته می‌شود که تاکنون ادامه دارد. این اعتراضات بدین دلیل که در کشورهای عرب در جریان است با عنوان" بهار عربی" یاد می‌شود. در حکومت جمهوری اسلامی، از خیزشها و قیام های اجتماعی در این کشورها، با عنوان" بیداری اسلامی" یاد می‌شود «. محمود احمدی نژاد» رییس جمهوری اسلامی پیشین ایران نیز، با عنوان" بیداری انسانی" از این رویداد یاد میکند. احزاب رنگارنگ چپ و راست اپوزیسیون هم از آن با عنوان "انقلاب" عربی" نام میبرند.

اما واقعیت مسئله چیست؟ کابوس تداوم استثمار یا رویای" بهار عربی"

 در دل بحران فراگیر اقتصادی نظام سرمایه داری، بحران سیاسی به مراتب عمیقتری در جریان است. شورش های وسیع اجتماعی از تونس گرفته تا مصر، اردن، یمن، لیبی، سوریه، عمان، آغاز بحرانی بود که، با شعله های آتش جان سوز یک جوان بیکار تونسی، بر خرمنی از نفرت و خشم تلنباره شده سالیان دراز حاکمیت دیکتاتوری سرمایه شعله ور گردید و تمامی شمال آفریقا و خاورمیانه را در نوردید. رهبران دول امپریالیستی برای گمراه ساختن افکار عمومی، حاکمیت های وقت را در این مناطق "تحت عنوان رعایت حقوق بشر و دمکراسی" تحت فشار قرار دادند، تا قدرت را به بخش دور اندیش تر بورژوازی واگذار نمایند. این در حالی بود که هر روز جنبش های عمومی رایکالتر میگردید. شور بختانه حضور مستقل جنبش کارگری در تحولات اخیر بسیار کم رنگ و همچنان نسبت به دستگاههای رنگارنگ بورژوازی متوهم است. در تونس جناحی از بورژوازی پس از ٢٣ سال حاکمیت جای خودر ا به بخش دیگری از بورژوازی واگذار کرد. در مصر هم با این تفاوت که پس از ٣٠ سال حاکمیت خود کامه حسنی مبارک جای خود را به یک دولت نظامی مطیع دستورات امپریالیسم امریکا سپرد. در لیبی پس از گذشت چند ماه از حمام خون در این کشور و حملات هوایی نیروهای ناتو، سرانجام امپریالیستها در آنجا موفق شدند سرهنگ قذافی حاکم لیبی را متواری سازند. و بخش اعظمی از توده های متوهم لیبیایی این پیروزی را از آن خود بدانند. مردم لیبی در طرابلس جشن گرفتند اما غریو پایکوبی اصلی در مقر ناتو و شهر پاریس طنین افکن بود. در کشور سوریه شورش هم چنان ادامه دارد. فشارهای سیاسی نظامی راهزنان امپریالیستی برای جابجایی قدرت در این کشورها همچنان ادامه دارد تا دولت هایی را که از نظر دول امپریالیستی متعادل تر هستند با قدرت سیاسی سنتی قدیم تعویض کنند. شورش های اخیر بدلیل فقدان یک چشم انداز کمونیسم انقلابی، شرایطی را برای امپریالیستها مهیا کرد، تا با سوار شدن بر موج اعتراضات و شورشهای جاری، عملاً پروژه امپریالیستی که پیش تر توسط محافل مختلف سرمایه داری برای تعویض حاکمیت های سنتی در منطقه خاورمیانه، شمال آفریقا تدارک دیده شده بود، راه را برای این تغییر هموار سازد. طبعاً عناصر هیچ انقلابی از پیش تعیین شده و حاضر و آماده خلق نمیشوند. همه چیز آنکارد شده نیست. پدیده انقلاب از جایی شروع میشود و در روند خود به تکامل مطلوب می رسد. و دیگر فاکتورهای مهمی که در این جا قصد نیست به تمامی آنها پرداخته شود. ما مجاز نیستم نسنجیده، به نادرست و بدون تعمق واژه هایی که موجب گمراهی و اختشاش فکری شده و توهمات را تشدید میکنند بکاربنیدیم. آیا واقعن به قدرت رسیدن دستجات تروریست اسلامی در مصر و تونس، تکنوکرات های اسلامی مرتجع در لیبی،" پیام آوران بهار عربی هستند" یا تداوم کابوس زمستان سیاه استثمار نظام سرمایه داری؟

در باره مناقشات هسته ای بین ایران و غرب

مناقشات هسته ای جاری بین ایران و غرب قبل از اینکه متاثر از تحولات داخلی باشد متاثر از کشمکش ها و تحولات بین المللی و منطقه ای میباشد. امپریالیستها بویژه امپریالیسم امریکا برای مسئله اسرائیل-فلسطین، افغانستان،عراق و سایر معظلات موجود  نیازمند یک متحد جدید مانند رژیم وحشی و سرکوبگرج.ا.س در منطقه میباشد. روند سیاست های فعلی امپریالیسم امریکا خود گواه دیگری بر صحت این موضوع است. روحانی در طی سخنرانی اش در سازمان ملل اعلام داشت که جنگ با تروریسم و القاعده در منطقه در کنار امریکا دارای یک هدف و منافع مشترک میباشند.
تصور توهم آمیزی در میان جامعه ایران رایج شده است که اگر رابطه با امریکا برقرار گردد، دمکراسی امریکائی و شکوفائی اقتصادی در ایران برپا خواهد شد. این تصور همانقدر نادرست است که تصور شود جمهوری اسلامی اصلاح پذیر خواهد شد. باید این تصورات خوشبینانه ابلهانه را به دور ریخت. کشورهایی نظیر مصر، تونس، لیبی، که در آنها شورش های اجتماعی به وقوع پیوست، در مقایسه با ایران از نظر رشد اقتصادی و میزان بیکاری به مراتب دارای موقعیت های بهتری بودند. بطور مثال کشور مصر از سال  ۱۹۸۰ تا سال ۲۰۱۱ دارای ۵ درصد رشد اقتصادی داشته است. بنابراین توهم محض خواهد بود که با برقراری رابطه با امریکا مشکلات جامعه حل خواهد شد. مثل این می ماند که بگویم استثمار و بحران نظام سرمایه داری بر طرف خواهد شد یا اساساً از بین خواهد رفت. مواضع ارتجاعی دول غربی و ایران نشان داده است که نه تنها سایه جنگ از جوامع قطع نخواهد شد بلکه گسترش هم خواهد یافت مواضع اخیر گانگسترهای حاکم بر ایران در سازمان ملل به روشنی اعلام داشت که آنها در جنگهای کثیف آینده شریک خواهند بود.  


(۱)-
با مراجعه به سایت گرایش کمونیست - انترناسیونالیستی در بخش فارسی این سایت میتوانید آنرا به دقت مطالعه نماید. جهت تسهیل لینک مندرج مقاله را ضمیمه میکنیم









۲ نظر:

ناشناس گفت...

نوشته بودم چه خوب می شد آن مقاله را هم معرفی می کردید که بتوانیم برای درک مطلب بهتر به آن رجوع کنیم

ناشناس گفت...

دوست گرامی

شما با مراجعه به سایت گرایش کمونیست - انترناسیونالیستی در بخش فارسی این سایت میتوانید آنرا به دقت مطالعه نماید. جهت تسهیل شما لینک مندرج مقاله را ضمیمه میکنیم.

با درود های انقلابی

اتحاد هیئت حاکمه حول دیپلماسی هسته‌ای حسن روحانی

http://www.leftcom.org/fa/articles/2013-12-15