۱۳۸۶ خرداد ۲۰, یکشنبه

اتحادیه گرائی در ضدیت با جنبش کارگری!




اتحادیه گرائی در ضدیت با جنبش کارگری

بگذار طبقات حاکم سرمايه و دوستان رنگارنگش از چپ و راست عليه فعالين انتقادی درون جنبش کارگری ژاژخواهی کنند. عليه آنان تهمت و افترا بزنند آنان را بی اطلاع از وضعيت کارگران بدانند. ولی ما بی اعتناء به اين ياوه گوئی های پوچ و بی اساس به راه خودمان می رويم و بنابر رسالت تاريخی مان حقايق را برای طبقه مان آشکار ميسازيم.
سالهای متمادی است که مبارزه طبقاتی و جنبش کارگری را دستگاههای نظری چپ سرمايه با هويت ها و گرايشات گوناگون آنرا به بيراهه برده اند و در مسلخ بورژوازی سلاخی کرده اند. حکام سرمايه همواره تلاش نموده اند تا در جوامع متلاطم که با بحران های عميق اقتصادی روبرويند، با متوسل شدن به اتحاديه ها نشان دهند که در جوامع سرمايه داری تعادل آسيب پذير جامعه را ميشود حفظ کرد. هر جا که جنبش کارگری وارد ستيز و پيکار عليه بحران شده است، اتحاديه ها مخالفين سرسخت و آشتی ناپذير با آنان هستند. اتحاديه ها بطور روتين مبارزه طبقاتی پرولتاريا را از درون تضعیف و منحرف ميکنند. زيرا ماهيت ارتجاعی اتحاديه ها همين است. اگر به طور گذرا به مبارزات و شورش های شهری طی چندين دهه اخير در عرصه بين المللی نظری بی افکنيم به عینه نقش مخرب اتحادیه ها را خواهیم دید. منبابه نمونه اعتصاب و مبارزات کارگران معدن در انگلستان، تظاهرات و شورش بخش های مختلف کارگری در فرانسه، در این شورش ها بنا به اظهارات و موضع گیریهای رهبران اتحادیه در قبال مطالبات و مبارزات کارگران چهره واقعی خود را نمایان میسازند. آنان با اتخاذ مواضع مماشات طلبانه در دفاع از نظام سرمایه داری بروشنی نقش مخرب و بازدارنده خود را نشان میدهند. رهبران اتحادیه ها در هر تحول و شورش کارگری جان فشانی و مبارزه کارگران را وثيقه بده بستانها با حکام سرمايه برای رسيدن به اهداف رذيلانه خود قرار ميدهند. ما به عينه و تجربه دريافته ايم هر چه دخالت گری اتحاديه ها در جدالهای کارگران عليه وضعيت موجود بيشتر ميشود، مبارزات آنان تضعيف شده و سرانجام هم شکست ميخورد. از سوی ديگر هرچه مبارزات کارگران از اتحاديه ها فاصله می گيرد به همان ميزان قويتر و به سرعت گسترش پيدا می کند. 

تاریخچه چرخش براست جنبش اتحادیه ای

اين يک واقعيت تاريخی است که اتحاديه ها در يک دوران معين تاريخی بمثابه تشکلات طبقه کارگر مطرح بودند . اما به هنگام شروع جنگ جهانی اول در سال 1914 جنبش اتحاديه ای ديگر منعکس کننده منافع و مطالبات کارگری نبود و عملاً اتحاديه ها تبديل به سخنگويان طبقه سرمايه داران و دولت آنان شدند.
با آغاز جنگ جهانی اول متعاقب آن توحش و بربريت نظام سرمايه داری پايان کار خود را تاريخاً بمثابه يک نظام و فاسد شدن اين مناسبات آشکارتر ساخت. نتايج آن جنگ ارتجاعی بر جای ماندن کشتار ميليون ها کارگر بود. در آن مقطع تاريخی منافع واقعی طبقه کارگر ايجاب می کرد تا به مبارزه عليه جنگ بپردازد و سلاح های خود را بسوی طبقه سرمايه دار حاکم کشور خود برگرداند.
اما اين امر ميسر نگرديد و اتحاديه های متعلق به کشورهای در گير در جنگ بدون هيچگونه توقفی جانب طبقات سرمايه دار خودی را گرفتند. آنان تنها به فراخوان دادن به طبقه کارگر مبنی بر حمايت و پشتيبانی از جنگ و دفاع از منافع نظام سرمايه داری بسنده نکردند. بلکه آنها آشکارا به همکاری با دول سرمايه خودی برای سرکوب طبقه کارگر همت گماشتند. آنان مراقب بودند تا مبادا کارگران دست از پا خطا کنند و منافع دولت سرمايه را به مخاطره اندازند. لازم ميبينيم برای روشنتر شدن حقايق و حوادث سياسی تاريخی، نقش و جايگاه احزاب و تشکلات کارگری سنديکا ها، اتحاديه ها در قبال اوضاع سياسی، به يادآوری يکی از اين حوادث مهم دو سه دهه اخير ايران اشاره ای داشته باشيم. شايد در اين باره کمک کند به ملموس تر کردن بحث ما. جنگ ارتجاعی ايران عراق، نقش سنديکاليست های وطنی آن زمان و اتحاديه چی های فعلی و چپ های ناسيوناليست، موضع سياسی آنان در قبال اين حادثه مهم و توضيح تحرکات اين جنبش های بازدارنده. بر ملا نمودن نقش مخرب دفاع طلبی اتحاديه چی ها از ميهن سرمايه داران. کلیه عناصر منتسب به این طیف چه بصورت متشکل و منفرد در آندوره در قالب ها و فرمهای سياسی متفاوتی از طيف سنديکاليست ها تا رهبران سازمانها و احزاب چپ سرمايه همگی در تحميق و فريب کارگران سهيم بودند. تاکيد می کنيم ما در اينجا قصد پرداختن به تک تک اظهار نظرات آنها را نداريم. بلکه تلاش داريم بطور شماتيک به وقايع گذشته تاکيدی دوباره داشته باشيم. آنان در آندوره با چه شور و حرارتی از ميهن سرمايه داران به دفاع برخاسته بودند. هرگونه مبارزه جوئی کارگران را خيانت به ميهن میدانستند. يادآوری اين واقعه تاريخی تداعی گر فراخوانهای احزاب رفرمیست و اتحاديه هايي بود، که در جريان جنگ جهانی اول برای نابودی جنبش اعتراضی کارگران در صف دول سرمايه داری قرار گرفتنند. آنان تا توانستند رياکارانه با جنجال آفرينی و توهم پراکنی همت گماشتند. اين گماشته گان نظم سرمايه عليه مبارزه جوئی کارگران از هيچ اقدام رذيلانه ای دريغ نورزيدند. کارگران مبارز که بر ضد جنگ ارتجاعی دست به تبليغ می زدند آنان را به ماموران سرمايه درون کارخانه ها و پالايشگاهها معرفی می کردند. اين جريانات و محافل حی و حاضر فعلی که هم اکنون امضاء شان پای همين فراخوان ضد انقلابی برای ايجاد "تشکل مستقل کارگری" می باشد، فراخوان شان به طبقه کارگر ايران اين بود، تداوم توليد و محکوم کردن هر نوع اعتصاب. زيرا بنا بر عقيده اين جريانات، اعتصاب در جهت تضعيف نمودن مبارزه ضد امپرياليستی بود. آنان با تبليغات زهرآگين شان ميگفتند کارگران بايد برای ادامه جنگ ويرانگر و پيروزی حکام سرمايه از هست و نيست شان مايه بگذارند. تحريکات ناسيوناليستی کارگران برای پشتيبانی و حمايت از جنگ از سوی احزاب و گروهای چپ سرمايه جزء وظايف روتين شان بود. آری سندیکالیست ، اتحادیه چی و چپ های سرمايه دست در دست يکديگر برای ادامه همين وضعيت نکبت بار فعلی عليه جنبش طبقه ما متحد شدند، تا برای دور ديگری طبقه ما را به عقب برانند.
در جريان جنگ جهانی اول در سال 1914 اتحاديه بزرگ و حزب کارگر وقت در انگلستان، رسماً از طبقه کارگر انگليس خواستار توقف مبارزه و اعتصاب شدند. آنان با اتخاذ يک سياست ضد انقلابی خواهان قانونی شدن اعتراض و اعتصاب کارگران شدند. متعاقب همين روند در سال 1915 بطور کلی هر گونه اعتصابی از سوی دولت سرمايه غير قانونی اعلام گرديد. به اين ترتيب دهشتناکترين شرايط زيست معيشت را به طبقه کارگر تحميل کردند. تمامی اين اعمال ضد انسانی و ضد کارگری بطور کامل مورد پشتيبانی اتحاديه ها قرار گرفت.
بطور کلی اين روند و رويداد تاريخی تصادفی صورت نگرفت. برعکس اين يک تصميم گيری کاملاً آگاهانه و از پيش تعين شده بود جهت پيوستن و همکاری مستقيم و آشکار با طبقه سرمايه دار. بنا بر اين سال 1914 نقطه عطفی است که بطور کامل اتحاديه ها از منافع طبقه کارگر فاصله می گیرند. و از آن پس اتحادیه ها تبديل به ابزار و ضمائم سرمایه میشوند. تا در کنار طبقات حاکم برای مقابله با جنبش های اعتراضی کارگران در تثبیت وضعیت موجود نقش ایفا نمایند.

اپوزیسیون چپ بورژوازی و دفاع آنان از جنبش اتحادیه ای

در بيشتر مواقع دستگاه های نظری چپ سرمايه کمونیستهای انقلابی را مورد حمله و خطاب قرار ميدهند، پس چرا بعد از سال 1914 که به باور ما مقطع فاسد شدن اتحاديه ها و تبديل شدن آنها بمثابه پليس سرمايه در درون جنبش کارگری است. بيشتر اتحاديه ها از اعتصابات کارگری حمايت کرده اند؟ ما به آنان پاسخ خواهيم داد، اگر قرار بود تا اتحاديه ها با هر اعتصابی مخالفت ورزند، اساساً دست آنها برای جنبش کارگری رو ميشد. و عملاً تمامی اعتبار و سنتهای پيشين خود را که به آن متکی هستند از دست می دادند.
آنان يعنی اتحاديه ها در هر کجا که باشند، بطور آشکارا در نقش عوامل دولتهای سرمايه برای نظم دادن در جهت تثبت سطح بارآوری کار ظاهر می گردند. و اين را بنگاهها، مديران شرکتها و بطور کلی دولت های سرمايه داری نيک می دانند. اتحاديه هايی که دارای اعتبار مبارزاتی در گذشته خود هستند راحتتر ميتوانند در درون جنبش اعتراضی کارگران نفوذ کنند. در عين حال تا آسانتر بتوانند مبارزات ، شورش های کارگری را سمت سو داده و کنترل نمايند،تا از درون آنرا متلاشی نمايند. بورژوازی و دولت سرمايه اين را نیک میدانند، خلاصی طبقه کارگر از توهم اتحاديه ها در حکم تير خلاص به شقيقه نظم اجتماعی موجود است.
برای نمونه در برخی کشورها (نظام سرمايه داری در ايران) بطور محدود و مقطعی، بخش هايی از بورژوازی با اتحاديه و سندیکا يا "تشکل مستقل کارگری" مخالفت می کنند. اين موضوع از دو جنبه قابل تامل و بررسی است، اولاً اين مخالفت ميتواند به اتحاديه ها شکل راديکالی دهد و در موقع مناسب اتحاديه چی ها(سندیکا) از موقعيت بدست آمده کمال استفاده را ببرند. و به اميال و اهداف خود نائل گردند. دوماً اين روند با تشديد بحرانهای عميق اقتصادی و اجتماعی رو به پايان گذاشته و برای بورژوازی مسجل خواهد شد. در شرايط بحرانی اين اتحاديه ها هستند که ميتوانند مبارزه طبقه کارگر را کنترل نمايد. هر چند در چنين اوضاعی بخشی از هيت حاکمه سرمايه در داخل و خارج از قدرت، با تمامی خدم و حشم تبليغاتی اش، خواهان قدرتمند نمودن اتحاديه ها هستند. و در همين راستا برای ضخیم تر کردن ديوار توهم نسبت به اتحاديه یا سندیکاها يک اعتصاب سراسری سازمان داده ميشود تا آب روی آتش خشم طبقاتی کارگران ريخته شود.

اتحادیه ها حافظان نظم موجود

در عصر زوال سرمايه داری، وجود و بقای اتحاديه ها ريشه در ملزومات و پاسخی است به نياز مبرم سرمايه، نه پاسخی برای تامين نياز مبارزه طبقاتی از سوی طبقه کارگر و جنبش کارگری.
رشد غول آسای اتحاديه های کارگری در کشور های متروپل مانند امريکا در دهه های گذشته بروشنی نشان می دهد. اين رشد توام بود با انکشاف مبارزه طبقاتی در جامعه امريکا که با بحران و رکود اقتصادی روبرو گرديده بود. تحولات سال 1930 در شرايطی به وقوع مي پيوست که کارگران مُجدانه برای مقابله با آن وضعيت در حال سازماندهی انقلابی از پايين بودند.
در همان حال طبقات حاکم وسيعاً در تلاش بودند تا سازماندهی و تحرکات مبارزه جويانه کارگران را کنترل نمايند. يکی از عواملي که ميتوانست در اين ميسر اعتراضات کارگری را کنترل و از درون منحرف و متلاشی نمايد، تنها وجود يک تشکيلات اتحاديه ای فراگير ميتوانست خصلت پیکارجوی کارگران را از درون در هم کوبد. دولت وقت امريکا به رهبری روزلت همانطوريکه پيشتر در رابطه با افزايش بهبود وضعيت اقتصادی وعده داد بود. و رهبران امپراطوری سرمايه هم در امريکا ميدانستند، تنها با داشتن يک تشکيلات اتحاديه ای قدرتمند، ميتوانند چالش های جدی با جنبش کارگری را کنترل نمايد. به اين ترتيب با به رسميت شناختن برپايي و ايجاد تشکل اتحاديه ای بنام آ.اف.ال از سوی دولت وقت امريکا، اين اتحاديه توانست بخش اعظمی از کارگران را با توهم آفرينی اينکه ميشود، با کمک دولت به خواستها و مطالبات اقتصادی رسيد به خود جذب نمود. اما ديرِی نپائيد که کارگران رزمنده در جريان اعتصابات و اعتراضات شان متوجه شدند، اتحاديه مذکور در جهت تامين منافعشان گام برنمی دارد. در جريان رکود اقتصادی و اقدامات اعتراضی کارگران عليه بالا بودن سرعت کار و رسوب دستمزدها دست به اقدام می زدند. اتحاديه مبارزات کارگران را دور می زد و با توافقات در بالا با حکام سرمايه برای کنترل و سرکوبی جنبش اعتراضی کارگران طرح و توطعه می ريختند. در جريان شورش کارگری صنايع نساجی در سال1934 اتحاديه آ.اف.ال. با مشارکت مستقیم طبقه حاکم در جريان درگيری کارگران معترض با پاسداران سرمايه 9 نفر از کارگران رزمنده کشته شدند. رهبران اتحاديه قوياً از کارگران ميخواستند دست به اعتصاب و اعتراض نزنند. رهبران اتحاديه خواستار اين بودند، تا کارگران با محول کردن خواستها و مطالبات خود به آنها از هرگونه تحرکات اعتراضی جلوگيری و آنان را عملاً از تنها سلاح شان که مبارزه مستقل از اتحاديه است خلع صلاح نمانيد.
بورژوازی توانست با يک حملة گسترده سازمانيافته ايدئولوژيک، بوسيله اتحاديه ها کارگران مبارز و معترض را از مسلح شدن به آگاهی طبقاتی انقلابی برای مقابله با توسعه توحش بار سرمايه باز دارد. اما اين سرکوب ها و خلع سلاح ایدئولوژیکی نه تنها حس مبارزه جوئی کارگران را کاهش نداد، بلکه با آشکار شدن سياست های مزورانه و ضدانقلابی اتحاديه موجب شد تا کارگران خود به سازماندهی مجدد اقدام نمايند. بازتاب اين روش از مبارزه کارگران بروز اعتصاب بزرگ کارگران جنرال موتور در سال 1936 است. که تبلوری از خود سازمانيابی کارگران مستقل از اتحاديه ها می باشد. اما يکی از اتحاديه های معروف آندوره بنام کميته سازماندهی صنايع، سالوسانه با حمايت از اعتصاب کارگران مبنی بر کاهش سرعت کار حمايت خود را پله ای برای معرفی و تثبيت اتحاديه ها قرار داد. بر اساس توافقات بعمل آمده بين صاحبان سرمايه با رهبران اتحاديه مقرر شد تا از هرگونه اعتصاب و اعتراضی که به جد سرمايه داران را مورد تهديد قرار می دهد رهبران اتحاديه از آن جلوگيری نمايند.
آغاز جنگ جهانی دوم، بطور واقعی نمادی است از شکست و تضعيف طبقه کارگر امريکا برای تقابل با سياستهای جنگی بورژوازی امريکا.زيرا پيشتر دولت سرمايه بهمراه اتحاديه ها جنبش کارگری را از داشتن يک تشکل واقعی خلع سلاح کرده بودند. و عملاً طبقه کارگر امريکا برای مداخله در فعل و انفعالات جامعه و تاثیر گذاری سیاسی باز داشته شده بود. تا نتواند هیچگونه اختلالی در روند سود آوری سرمايه و تقابل با توليدات جنگی انجام دهد. طبقه حاکم با کمک اتحاديه ها توانستند موانع مهمی را بر سر راه طبقه کارگر برای ایفای نقش تاریخی اش ایجاد نماید و آنرا از اهداف اصلی اش منحرف سازد.
در سطور فوق تلاش شد تا بطور اجمالی از نظر تاريخی به جایگاه و نقش مخرب و بازدارنده اتحادیه تصویری ملموس و عینی برای فهم عملکرد جنبش اتحادیه ای ارائه گردد. این نوشتار با یادآوری فاکتهای تاریخی نشان داد که چگونه جنبش اتحادیه ای برای منحرف و منهدم کردن جنبش کارگری از درون توسط طبقات حاکم سازماندهی میشوند. در ادامه همین نوشتار تلاش شده است تا در عصر زوال نظام سرمايه داری و در هم آمیختن روند جنبش اتحادیه در نظم موجود، اتحادیه ها دیگر نمی توانند ظرف سازمانیابی مبارزه طبقاتی جنبش کارگری محسوب شوند. در روند جنبش های اعتراضی طبقه کارگر نشان داده شد، تشکل اتحادیه ای و تشکلات مشابه ديگر بمثابه تشکلات کارگری، نقش مترقی و پيشروی خود را از دست داده اند. و عملاً اتحاديه ها به ابزار کنترل و سرکوب جنبش کارگری تبديل شده اند.

احتضار نظام سرمایه و نقش ناسیونالیستهای سندیکالیست

چندی است دوره تازه ای از تحرکات پيشين محافلی موسوم به سنديکاليست و اتحاديه چی وطنی آغاز گرديده. اينبار هم در تداوم حرکات ضدانقلابی شان اقدام به گردآوری امضاء جهت ايجاد "تشکل مستقل کارگری" نموده اند. چند سال پيش در پی روی کار آمدن محمد خاتمی رئيس جمهوری رژيم جهل و خرافه سرمايه داری در ايران. اينان تلاش نمودن تا رقیب شان را که همانا خانه کارگر بود دور بزنند. و بختشان را يکبار ديگر با تکدی و توهم آفرينی از آستان حکام جهل و جنون سرمايه اسلامی بی آزمایند. اما از بخت بدشان تيرشان به سنگ خورد و حکام سرمايه ترجيح دادند تا عناصر کارآزموده و کهنه کار خودی را که در سرکوب و به بند کشيدن جنبش کارگری و فعالين مبارز انقلابی يد طولائی دارند بکار بگیرند. رهبران جناح چپ منتسب به اصلاح طلبان این عناصر را در بخشهای مختلف مجامع کارگری برای به بیراهه بردن و متلاش کردن جنبش کارگری از درون سازماندهی کردند. شايان ذکر است يکی از عناصر اصلی اين فراخوان و فراخوانهای مشابه ، پيشتر در مصاحبه هايی با نشريات داخل کشور، از جمله طی مصاحبه مفصلی با ماهنامه انديشه جامعه شماره23 ، در اين مصاحبه عکس دستجمعی ايشان به اتفاق وزير سابق نفت رژيم سرمايه اسلامی محمد جواد تندگويان مزين گرديده است. خواستار بازگشت به خانه کارگر سرمايه اسلامی می گردد. وی در اين مصاحبه مفصل آنچه که گفتنی است ميگويد و آب پاکی را روی دست کسانی می ریزد که همچنان نسبت به این جماعت متوهم اند و از آنان دفاع میکنند. این افتضاح سند دیگری است از بی آبروئی و وابستگی گرایش سندیکالیستی به طبقات حاکم. و هشدار جدی است به کسانی که از انان با نام رهبران جنبش کارگری یاد می کنند. در اين جا قصد آوردن کليه مصاحبه مشعشانه ايشان را نداريم و محض اطلاع فقط به يکی از نکات جالب و برجستة سخنان وی اشاره می کنيم. در اين مصاحبه مفصل بعنوان يکی از بنيان گذاران بنياد کار با ماهنامه مذکور چنين می گويد، « خانه کارگر بيشتر يک نهاد سياسی است و چرا به مطالبات و خواسته های صنفی و اقتصادی کارگران توجه نمی کند. » وی رياکارانه در اين مصاحبه با گفته های دو پهلوی خود ميگويد مشکل خانه کارگر فقط در اين است که يک نهاد صنفی و اقتصادی نيست. ظاهراً ايشان بعد از گذشت سالها از عمر حکومت جهل و جنون اسلامی سرمايه به کشف جديدی نائل آمده است. تعبیری که از خانه کارگر اسلامی ارائه می دهد فراموشش ميشود که اين نهاد هم نوعی اتحاديه دست ساز است دولتی منتهی به شيوه حکم سرمایه اسلامی میباشد. در واقع ايشان با نفس وجودی اين نهاد ارتجاعی مشگلی ندارد فقط ايراد اصلی از نظر او اين است که چرا يک نهاد صنفی و اقتصادی نيست. از دوستان عزيز تقاضا میشود که اين نوشتار را مطالعه می کنند. ميخواهيم به اصل مصاحبه مراجعه نمايند تا عمق گنديدگی و تعفن کسان يا کسانيکه با تشبثات کارگری در حال فريب دادن کارگران هستند. رياکاری اينان هر چه بيشتر برملا شود. چه کسی تصور ميکرد بازجو و شکنجه گر اوين نويسنده و روزنامه نگار روزنامه کار و گارگر شود. و در باب مزيت اتحاديه گرايي ، حقوق صنفی قلم فرسائی نمايد. کارگران را تشويق به داشتن اتحاديه و سنديکا نمايد. چه کسی تصور می کرد حکام سرمايه اسلامی اقدام به پرپائی حزب کار اسلامی نمايد. اینها سولات مهمی است که در برابر کارگران کمونیست و فعالین انتقادی درون جنبش کارگری قرار دارد.
در پی تحولات اجتماعی چندين ساله اخير از يک سو، انکشاف مبارزه طبقاتی از سوی دیگر و برغم تشدت ، پراکندگی و بی افقی طبقه کارگر بين الملی و جنبش کارگری ايران که بمثابه بخشی از طبقه کارگر جهانی است. طی سالهای اخير بدليل تشديد بحران نظام سرمايه داری و تنزل نرخ سود سرمايه در عرصه بین المللی به موازات روند فوق، نظام سرمایه داری امپریالیستی برای کاهش بار بحران در امتداد سیاست های پیشن خود اقداماتی از قبیل گسترش جنگها، حذف خدمات اجتماعی، اشغال نظامی کشورها را دامن زده است. رژيم سرمايه داری جمهوری اسلامی برای ثابت نگداشتن نرخ سود سرمايه يکی از دهشتبارترين شرايط در تاريخ سرمايه داری را به کل جامعه بويژه طبقه کارگر تحميل نموده است. رژيم سرمايه داری ايران و مشاورين و تئوريسين های رنگارنگش برای مقابله با اين بحران همگی به خط شده اند. تا با کنترل دولتی جنبش های اجتماعی چه بصورت مستقيم و يا غير مستقيم سرکوب را به اجرا درآورند. پس از شکست جنبش ارتجاعی دوم خرداد، اعتصابات و اعتراضات کارگری جلوه شفافتری به خود گرفته است. ميتوان اذعان داشت در برخی موارد جنبش کارگری عليرغم پراکندگی و بی افقی اش توانسته مُهر نشان خود را به تحولات جامعه بزند. اين اتفاقات ميتواند مديون تلاش محافل انتقادی درونی جنبش کارگری باشد. که بی اعتناء به دستگاهای نظری مختلف چپ سرمايه ميخواهند جايگاه واقعی خود را به لحاظ تاریخی پيدا نمايند. اما در اين مسير چپ سرمايه از جمله اتحاديه چی ها بيکار ننشسته و با تشبث به نام کارگر تلاش می کنند تا صفوف هر چند کوچک محافل کارگری طبقاتی را مردد و سردرگم نمايند. اما ما می گويم محافل و جمع های کارگری و انقلابی با صيقل دادن انديشه و عمل خودشان با مفاهيم واقعی مارکسيسم انقلابی با درس آموزی از شکست ها و با اتکا به راه حلهای کمونستی به راه خود می روند. آنچه در اين راه مسجل است، اين محافل و مجامع کارگری، نقطه عظميت شان برای برش از سنت های ضد انقلابی، اتکاءبه روش سازمانيابی از پايين به شيوه ای شورائی، سازماندهی جنگ طبقه عليه طبقه را در دستور کار خود قرار داده اند. نقطه حرکت شان نه توهم آفرينی و جنجال افرينی، به شيوه معمول اتحاديه گرايي و چپ های سرمايه با شعار مرده باد و زنده باد های توخالی، بلکه آنان در پی اين همه فراز و نشيب های تاريخی و شکستهای متوالی دريافته اند. که بايد فعالين واقعی جنبش کارگری در جبهه واقعی نبرد طبقاتی مستقر گردند. در جبهه ای که سالهای متمادی است توسط دستگاه های مختلف چپ سرمايه تسخير شده است. باز پس گيری و فتح اين جبهه ها يکی از اساسی ترين وظايف مبرم طبقه ما می باشد. اولين گام پيکار طبقاتی نظری و بی امانی است عليه آکادميسين ها که با روايات متعدد طبقه ما را گمراه و سر در گم نموده اند. بايد تشبثات دروغين کارگری، رفرميست ها و اتحاديه چی را با نبرد نظری طبقاتی در هم کوبيد. فعالين واقعی جنبش کارگری نبايد اجاز دهند بنام ما امضاء جعل و جمع نمايند. ما حرف و خواسته ها، مطالباتمان را با اتکاء به قدرت لايزال توده های وسيع استثمار و کار در ميدان مبارزه بر سر طبقه سرمايه داران فرود خواهيم آورد. آنان را با مبارزه ای متحد و سراسری متکی بر راه حلهای انقلابی وادارشان ميکنيم به اراده طبقه ما گردن نهند. اين تنها آلترناتيو طبقاتی در تقابل با نظام سرمايه داری در عصر کنونی است.
اتحاديه چی ها بهمراهشان دستگاه های چپ سرمايه چه می گويند. واقعيت امر اينست که اگر صدر و ذيل تمامی مضامين و مطالبات اين جماعت پيرامون حق و حقوق کارگری را خلاصه کنيم، چيزی فراتر از اصلاح و اجرای قانون کار ارتجاعی جمهوری اسلامی سرمايه در سطوح مختلف نمی باشد.آنان قصد هم ندارند که پايشان را از مقررات و قوانين نظام سرمايه داری فراتر نهند. فاجعه بار تر آنست که در اين مسير سازمانهای به اصطلاح راديکال و کارگری به اهرمهای اجرائی اين جماعت تبديل شده اند.
کارگران در جريان مبارزه به تجربه دريافته اند،که حتی بهبود نسبی شرايط موجود بدليل بحران لاعلاج که نظام سرمايه داری را فرا گرفته است، بلافاصله طبقات حاکم سرمايه با تهاجمات گسترده در پی باز پس گيری آن بر خواهد آمد.بنابر اين در دوره کنونی نظام سرمايه داری قادر نخواهد بود حتی يک بهبود نسبی را در زندگی استثمار شوندگان بوجود بياورد. و همين دليل است اتحاديه ها، احزاب و عناصر دستگاه چپ سرمايه تلاش دارندتا مبارزه طبقاتی کارگران را در سطح مطالبات و مبارزات صنفی محدود نمايند. اين جنبش ها و باندهای ضدانقلابی به تقلا افتاده اند تا مبارزات کارگری را به تشکلات دست ساز صنفی که هم ظاهراً مستقل و صنفی هستند بکشانند. اين رياکارانه ترين کاری است که اينان تا کنون انجام داده اند.
اتحاديه چی های ضد انقلابی به دنبال و ايجاد راه حل قانونی برای اين نظم موجود هستند. آنان با دست مايه قرار دادن قوانين سازمان جهانی کار سرمايه و با اتکا به اين قوانين ميخواهند در زمين خود بورژوازی با حريفان خود که اهداف مشترک و طبقاتی با هم دارند به بازی با نظم و قانونيت سرمايه ادامه دهند، منتهی به شيوه ای ديگر استثمار و وضعیت موجود را جاودانه سازند.
آنان يعنی اتحاديه چی ها در اين بالماسکه جديدشان مانند پيشين، که تا ديروز با عريضه نويسی به رئيس جمهوری منتخب شان و مأيوس از بی مهری آسيد محمد خاتمیف حال به چاره جوئی جديدی افتاده اند. آنان قصد دارند اينبار از رقييب (خانه کارگر اسلامی) پيش دستی کنند. و ظاهراً ميخواهند "تشکل مستقل کارگری" را بر پا دارند. طبق معمول اينبار هم با دست آويز قرار دادن امضای چندين هزار نفر ميخواهند به اهداف ضد انقلابی خود مشروعيت بخشند.
لازم است خيلی فهرست وار چند نکته ديگر را يادآور گرديم. به باور فعالين انتقادی درون جنبش کارگری، با پشتوانه چندين دهه سابقه مبارزه بی وقفه عليه نظام سرمايه داری. امضاء چند هزار "کارگر" چه مطلع از اهداف بر پا کنندگان اين طومار و چه بی اطلاع ، هيچگونه مشروعيتی را برای اين عمل ضدانقلابی به همراه نمی آورد.
اگر دوستانی که اين طومار را امضاء نموده اند، لحظه ای درنگ نمايند و با خود صادقانه بی انديشند. آيا اين عمل ميتواند چه پيامد هايي را به دنبال خود بهمراه بياورد، آيا اين عمل چيزی بجز قطورتر کردن ديوار های توهم نسبت به بربريت نظم سرمايه نيست؟آيا مشارکت در اين طومار نويسی موج توهم پراکنی را نسبت به رژيم سرمايه داری در ايران و در هر کجای دنیا دامن نخواهد زد؟ تا برای دوره ای هر چند کوتاه بين صفوف طبقاتی ما شکاف ايجاد نمايند. و طبقه ما را در چنبره همان موانع گذشته سر درگم نمايند. آری اين طومار در شرايطی تهيه ميشود که جنبش کارگری با همة مشگلات موانع پيشاروي اش برای مطالبات خود به ميدان آمده است. در کنار اين تحولات اخير همانطوريکه پيشتر گفتيم، محافل و جمع هايي از فعالين واقعی کارگری در حال متشکل کردن خود هستند. در اين راستا آنان برای عمق بخشيدن به مبارزه طبقاتی دارند مطالبات شان را به تحولات سياسی گره می زنند. ما هم اکنون شاهد تاثيرات هر چند محدود اما مهم اين مبارزه انقلابی در سطوح مختلف مجامع کارگری هستيم.

سازمانیابی کارگران

پس از دوره ای شکست و رکود، کارگران بطور پراکنده، اينجا و آنجا در جريان مبارزات دور اخيرشان اقدام به پرپايي مجامع عمومی و تشکيل شوراهای خود نموده اند. اين اقدامات مطلقاً ناشی از ضرورت و نياز طبقاتی کارگران مايه می گيرد. طبقه کارگر ايران به لحاظ تاريخی نشان داده است بدليل برخورداری از پتانسيل بالای طبقاتی و مبارزاتی هر شکل از طرح مطالبات و مبارزه اش بلافاصله به خواست و مبارزه ای سياسی تبديل می شود. و حقايق روزانه مبارزه طبقاتی اينرا بدرستی اثبات می کند، هرچه مبارزات جنبش کارگری رو به جلو می رود، به همين ميزان هم جامعه دارد قطبی می شود. بعبارتی ديگر پس از سالها شکست بارقه هائی از اميد به پيدايش صف و قطبی کارگری طبقاتی، مستقل از راه حلهای ضدانقلابی، ولی باورمند به راه حل انقلابی از پایین که هسته های اولیه آن در حال شکل گیری میباشد. به باور فعالین انتقادی درون جنبش کارگری، طبقه ما اجباراً برای پیش برد مبارزات اش نیازمند سازمان و تشکیلات است. این تشکلات میتواند در دوره کنونی اشکال مختلفی بخود گیرد، مانند ایجاد جلسات عمومی مستقل کارگران، کمیته های از نمایندگان کارگران که توسط همین جلسات انتخاب میشوند و در هر زمان بوسیله خود کارگران عزل و نصب میگردند. در دوره حاضر بنابر موقعیت طبقه ما و بی افقی موجود، این راه حلها میتواند ظرف مناسبی باشد برای سازمانيابی جنبش کارگری. از اینرو ظرف تشکل يابی اتحاديه ای مربوط به دوره ترقی خواهی بورژوازی بوده است. سالهاست به گواه تاريخ مبارزات کارگری، اتحاديه ها به بازوی مستقيم سرکوب مبارزه جوئی جنبش کارگری تبديل شده اند. تاريخ تاکنون نشان داده است اتحاديه ها دلالان فروش نيروی کار و سرمايه هستند. آنها در هيچ دوره ای ابزاری برای نابودی نظام سرمايه داری نبوده و نخواهند بود. اتحاديه ها در دوره کنونی عليرغم بافت اجتماعی اشان، نشان داده اند سازمانهائی برای حفظ وضعيت موجوداند. بويژه در دوره هائی که جنبش کارگری وضعيت فعلی را نمی پذیرد و آنرا مورد تهديد قرار می دهد. از اينرو فعالين کارگری ناگزير همراه نبرد عليه نظام سرمايه داری، به نبرد عليه آنها بمثابه سنگر ضدانقلاب خود را سازماندهی می کند. این یک توهم محض است که برخی از فعالین کارگری می پندارند که میشود به درون اتحادیه ها رفت و اتحادیه ها یا سازمانهای مشابه را تسخیر کرد. و این تشکلات را به سنگری در دفاع از منافع طبقه کارگر تبدیل نمود. اتحادیه ها تاریخاً نشان داده اند، در عصر سرمایه داری امپریالیستی مستقل از بافت اجتماعی اشان این سازمانها اهرمهائی در جهت حفظ وضعیت موجود هستند. وظائف دائمی کارگران آگاه کمونیست شرکت فعالانه در مبارزات کارگری و نشان دادن راه پیشروی میباشد. بالا بردن سطح مبارزه کنونی اقتصادی به سطح وسیع تری از مبارزه سیاسی بر علیه نظام سرمایه داری میباشد. یکی دیگر از وظایف مبرم کارگران آگاه، توسعه و بسط سازماندهی کارگران اگاه در محیط کار نه بر اساس ایجاد فعالیت های اتحادیه ای بلکه در مسیر تقویت و ساختن هسته ها و محافل اولیه حزب انترناسیونالیستی کارگران میباشد.

هزیمت سندیکالیسم در مواجهه با جنبش کارگری

محافل موسوم به سنديکاليست و اتحاديه چی، باندهای وابسته به جنبش ارتجاعی دوم خرداد به همراهشان متعلقين به طيف دستگاه نظری چپ سرمايه دوباره به جنب و جوش افتاده اند. تا با توهم پراکنی هيبت نکبتبار سرمايه را بزک کنند. ترويج روش سياست زدائی از مبارزه طبقاتی کارگران و کوبيدن مُهر صنفی بر اعتراضات کارگری محکوم به شکست است. کارگران مبارز و انقلابی هدايای "تشکيلات مستقل کارگری" و هرگونه تشکلات مشابه را برايش هيچ ارزشی قائل نيستند.
کارگران تحت سيطره نظام سرمايه داری که پاسخ هر خواست و مطالبه کارگری را با گلوله، شکنجه و اعدام دريافت نموده اند. آنان در طی تجربه سالها مبارزه تاريخ خونبارشان دريافته اند، اين تشکلات اهدائی و دست ساز طبقات حاکم بوی خون و تعفن، گلوله می دهد.
کارگران مبارز میگویند با عريضه نويسی و تشکل دست ساز نمی شود به خواست و مطالبات کارگری رسيد. تجارب تاريخی نشان داده است هرجا که جنبش کارگری مبارزه ای را رو در رو و بدون مماشات عليه بورژوازی به پيش برده است. توانسته به بخشی از مطالبات اساسی اشی دست پيدا کند.
ديگر شکست پشت شکست بس است، فعالين انتقادی درون جنبش کارگری اينبار عزم و اراده کرده اند، اجازه نخواهند داد تا طبقه ما را در حالت عقب نشينی و تدافعی قرار دهند. سالهاست جبهه پيکار اصلی طبقاتی ما را باند ها، محافل دستگاه نظری چپ سرمايه تسخير کرده اند. بايد برای باز پس گيری همه جانبه اين جبهه تدارک ديد و دست بکار شد. بازپس گيری اين جبهه نبرد به معنای مسلح شدن به آگاهی مبارزه طبقاتی انقلابی در جهت ساختن حزب کارگران انترناسیونالیست کمونیست برای نابودی نظام سرمايه داری است.
توضیح: این مقاله قبلاً منتشر شده است، اما با تحولات دوره حاضر در درون جنبش کارگری و جست و خیزهای اخیر محافل موسوم به سندیکالیست، موجب شد تا این مقاله مجدداً انتشار یابد. یادآور میشود که مقاله حاضر با تغیراتی در ساختار متن منتشر می گردد.

هیچ نظری موجود نیست: