مختصری پیرامون کمونیست چپ
در جنبشی که تحت نام کمونیسم تاریخاً وجود داشته، ما مسخ آن، و انحراف بنیادی از آن، و در نهایت سرهم بندی شدن یک دستگاه ایدئولوژیک سیاسی، که هیچ ارتباطی با بنیادهای فکری مارکسیسم انقلابی ندارد.
تمامی جریانات موجود چپ تحت عنوان "کمونیسم" تبلوری از دستگاه فکری چپ بورژوازی میباشند. این جریانات در مبانی اساسی مارکسیسم و درک کمونیسم مارکس، دارای انحرافات فاحش و غیر قابل سازگاری با تئوری انقلابی مارکس در رو در روئی کامل قرار دارند. ترند سوسیال دمکراتیک در درون این سازمانها، احزاب نهادینه شده و آنان را تا مغز استخوان فاسد کرده است.
بنا بر این برای گسست و برش تاریخی از این دستگاه فکری باید از مانیفست و با مانیفست حزب کمونیست آغاز کرد.
نقطه عزیمت بنیادهای فکری چپ بورژوازی را میتوان آغاز جنگ جهانی اول در سال 1914 قرار داد. خیانت و ارتداد رهبران انترناسیونال دوم و تصمیمات ضد انقلابی آنان در قبال جنگ امپریالیستی موجب شد تا در درون احزاب کارگری آن دوران صف بندی های جدیدی شکل بگیرد.انترناسیونال دوم که با نام بین الملل سوسیالیست ها شهرت یافته بود اولین کنگره آن بسال 1889 در پاریس برگزار گردید.
با آغاز جنگ جهانی اول در 1914 مواضع دفاع طلبانه احزاب چپ، سران انترناسیونال دوم در دفاع از منافع بورژوازی خودی، آشکار اوج انحطاط این احزاب را اعلام کردند. تنها جریان انقلابی در آن دوران پرتلاطم سیاسی تاریخی و سرنوشت ساز، در درون انترناسیونال دوم، که پرچم مارکسیسم انقلابی و انترناسیونالیسم را بر افراشته نگهداشت حزب بلشویک برهبری لنین، و کارل لیبکنشت و روزا لوکزامبورگ بودند.
متعاقب این رخداد مهم سیاسی، در سال 1915 در کشور سوئیس تشکیلاتی بنام اتخادیه های سوسیالیست انترناسیونالیست برهبری لنین شکل گرفت، جناح چپ این تشکیلات عمدتاً توسط لنین هدایت و رهبری میشد. بعدها با تلاش مستمر آن، در دفاع از سنن مارکسیسم انقلابی احزاب کارگری برای تمایز با سایر احزاب دیگر چپ، نام احزاب کمونیستی برای خود برگزیدند.
تحولات مهم و تعین کننده ای در درون انترناسیونال دوم بوقوع پیوست. که بعدها این واقعه تاریخی منشاء تعین کننده ای در تعین جایگاه و مکان تاریخی احزاب سیاسی تبدیل گردید.
انترناسیونالیسم پرولتری یکی از رکن های اساسی هر برنامه کمونیستی می باشد. نحوه نگرش به انترناسيوناليسم، دوری و نزدیکی يک برنامه را با مبانی اساسی مارکسیسم انقلابی محک ميزند. گروههای چپ سرمایه با سماجت تمام معتقد به برقراری سوسیالیسم در یک کشور هستند. این برداشت و نگرش از اساس با احکام مارکسيسم و برنامه کمونیستی در تعارض قرار دارد. چرا که اساسا طرح اين بحث، نه فقط ريشه در چشم پوشی بر ماهيت و مفهوم سوسياليسم دارد، بلکه از مهمترين درسهای تاريخی جنبش پرولتری حول مسئله استراتژی و تاکتيک حزب کمونيستی غافل میباشد. درسهايی چون علل شکست انقلاب اکتبر که همچون يک انقلاب جهانی در آلمان زمينگير شد. خصلت جهانی انقلاب کمونيستی، امری است عينی که بوسيله خصلت جهانی سرمايه خلق شده. روشن است که سرمايهداری جهانی به يکباره محو نميشود و انقلاب کمونيستی ناگزير است تا در گام اول راه پيشروی را با براندازی دولتهای ملی باز کند. اما توهم ايجاد جزيره سوسياليستی در جهان سرمايهداری، توهمی کودکانه است. بدينترتيب روشن است که تبیین نادرست چپ سرمایه ازنظام سرمایه داری در دوره کنونی، را به این موضع غیر کمونیستی سوق می دهد، درک چپ سرمایه همان درک ناسیونالیستی و استالينی «سوسیالیسم در یک کشور» است.
بروز دو جنگ جهانی، نشانگر مهمترین تناقضات درونی سیستم سرمایه داری را به عینه جامعه انسانی تجربه کرد، در همین پروسه سرمایه داری امپریالیستی ابراز وجود میکند. در این مرحله از رشد سرمایه داری، با انکشاف هر چه بیشتر تناقضات درونی این سیستم، که یکی پس از دیگری در اشکال مختلف بروز میکند، دوران انحطاط این نظام بروشنی آشکار میشود.
مهمترین ویژگی این دوران آغاز فروپاشی و اضمحلال سیسستم موجود میباشد. تنها آلترناتیو دوره حاضر ادامه مبارزه طبقاتی علیه حکومتهای بورژوائی در تمامی اشکال آن است.
یکی از تجارب زیانبار مبارزه طبقاتی پرولتاریا، شکست انقلاب اکتبر میباشد. انقلابی که برغم تاثیرات بین المللی که داشت وموجب گسترش امواج انقلابی در سرتاسر جهان گردید در نیمه راه متوقف شد. در پس از جنگ جهانی دوم شاهد ادغام شدن حکومت روسیه در نظام سرمایه داری جهانی هستیم.
بنیادهای فکری حرکت تاریخی انترناسیونالیستی، با هیچ یک از جنبش های تحت عنوان، جنبش های رهائی بخش ملی، دفاع از آزادی خلق های تحت ستم، و نظایر اینها هیچگونه سر سازگاری ندارد. این جنبش ها تماماً در خدمت اهداف امپریالیستی قرار دارند.
کمونیست چپ انترناسیونالیست، قویاً مخالف هر گونه جبهه سازی رنگارنگ جهت تسهیل انقلاب دمکراتیک است و تلاش برای ایجاد این حرکات مردود میباشد. چپ کمونیست مخاف هر گونه مبارزه تحت عنوان، مشی چریکی، جبهه گرائی،دفاع از قانون اساسی، اطلاح طلبی، کلیه این تحرکات در خدمت تحکیم نظام سرمایه داری امپریالیستی و ایجاد عمیقتر کردن توهم در صفوف پرولتاریا میباشد. تنها مبارزه واقعی موجود مبارزه اساسی تضاد سرمایه دار و پرولتاریا است.
مسئله اتحادیه ها ، این توهم را باید عمیقاً بدور انداخت که گفته میشود، بدلیل اینکه بخش زیادی از پرولتاریا در اتحادیه ها گرد آمده اند پس اتحادیه ها مضمونی پرولتری و انقلابی دارند. این یک توهم احقانه است نسبت به اتحادیه هائی که عمیقاً در خدمت تحکیم مناسبات استثمارگرانه علیه طبقه ما هستند. هر جا که مبارزه پرولتاریا پیشروی های جدی داشته است بلافاصله توسط همین اتحادیه ها سرکوب شده است. کلیه تشکلات اتحادیه ای سندیکائی و هر تشکل با اهداف مشابه، ارگان ها و ابزار کنترل و بمثابه پلیس بورژوازی در جنبش کارگری عمل میکنند. بدین خاطر تشکلات یاد شده، به لحاظ تاریخی و انحطاط نظام سرمایه داری، این گونه سازمانیابی فاقد اعتبار تاریخی هستند و عملاً مانعی در راه پیشروی مبارزه طبقاتی پرولتاریا میباشند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر